کتاب «زندگی روزمره ژاپنی‌ها در دوره سامورایی‌ها» [Daily life in Japan at the time of the Samurai, 1185-1603] نوشته لویی فردریک [Louis Frédéric] ترجمه سعید درودی طرز فکر ژاپنی‌ها، چه در زمینه سیاست و چه در زندگی روزمره، شاید با شیوه فکری ما غربی‌ها تفاوت داشته باشد. در حقیقت، از بعضی جهات نیز واقعاً متفاوت است.

زندگی روزمره ژاپنی‌ها در دوره سامورایی‌ها» [Daily life in Japan at the time of the Samurai, 1185-1603]  لویی فردریک [Louis Frédéric]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا،  ژاپنی‌ها در طول اعصار تحولات فراوانی را از سر گذرانده‌اند؛ بارها بخت و اقبال به سراغشان آمده و سپس از ایشان رویگردان شده، و کرارا به فلاکت افتاده‌اند. برای درک آنچه بر آنها گذشته مداقه در حیات اجتماعی مردمان دوره‌ای که شوگون‌ها در ژاپن قدرت داشتند ضروری است. سامورایی‌ها در دوران جنگ‌های داخلی (مصادف با قرون وسطا در اروپا) قدرت گرفتند و به طبقه‌ای مهم و ممتاز در ژاپن تبدیل شدند که وجودشان هم ضامن امنیت بود و هم برهم زننده آن. آنها در خدمت شوگون‌ها بودند و قدرت این حاکمان در سایه را نمایش می‌دادند.

غیر از امپراتور و دربارش، جامعه ژاپن به دو بخش تقسیم می‌شد: اشراف و توده مردم. گروه اشراف از اصیل‌زادگان و اکثر فرقه‌های مذهبی تشکیل می‌شد که هیچ‌گونه شناختی از توده مردم نداشتند. تا سده دوازدهم میلادی، فقط طبقه اشراف و نجبا بود که بر جامعه فرمان می‌راند و همه امور کشور را تعیین می‌کرد. اشراف اکثراً باسواد بودند، در امور هنری دست داشتند، قوانین را وضع می‌کردند، خود را با مسائل دینی و اخلاقی سرگرم می‌ساختند، افرادی آرامش‌‏طلب و صلح‏دوست بودند، همه اراضی کشور در مالکیت‌شان بود و از درآمد آنها بهره‌‏مند می‌شدند و با کمک واسطه‌های گوناگون با کشورهای خارجی (یعنی دو کشور چین و کره) تجارت می‌کردند. اما توده مردم بی‌سواد بودند، زمینی از خود نداشتند تا از ثمراتش بهره ببرند، کمرشان زیر بار سنگین انواع مالیات‌ها و عوارض خم شده بود و برای ادامه زندگی چیزی نداشتند، جز سنن و آداب و رسومی که از دوران کهن به جا مانده بود. ولی یک چیز در وجودشان بود که در اشراف و نجبا به چشم نمی‌خورد: توده مردم علاقه‌ای عمیق به زمینی داشتند که ارباب به آنها اجاره داده بود و روی آن زحمت می‌کشیدند و کار می‌کردند؛ به درخت‌ها و جنگل‌های این اراضی عشق می‏ورزیدند؛ براساسِ آموزه‌های دینی، کوه‌ها را می‌پرستیدند؛ عاشق درختان شکوفای فصل بهار بودند و به رنگ‌های آتشین و شگفت‌انگیز فصل پاییز علاقه‌ای عجیب داشتند.

از دیدگاه اشراف و نجبا، مردم عادی موجوداتی شگفت‌انگیز بودند: اگر یکی از نجبا در راهی به یکی از کشاورزان برمی‌خورد، از مشاهده او تعجب می‌کرد و با حالتی مشحون از سادگی از خود می‌پرسید این چگونه جانوری است؟! مردم عادی غرق در فقر بودند، به کارشان عشق می‏ورزیدند، بلندنظر بودند، به ضوابط اخلاقی پایبندی داشتند، در همه کارها شجاعت به خرج می‏دادند و مرگ را خوار می‌شمردند. و از میان همین طبقۀ فقرزده و بی‏چیز بود که اندیشه‌های اجتماعی نوینی طلوع کرد و ساختار اجتماعی ژاپن شکل کاملاً متفاوتی یافت. در اواخر سده دوازدهم، اوضاع اجتماعی ژاپن دگرگون شد، اما این تحول زاییده فعالیت‌های طبقه ویژه‌ای نبود، بل نتیجۀ طبیعی رویدادهایی بود که هیچ‏یک از طبقات اجتماعی، به‏ تنهایی، خواهان آن نبود و در آن نقشی نداشت.

طرز فکر ژاپنی‌ها، چه در زمینه سیاست و چه در زندگی روزمره، شاید با شیوه فکری ما غربی‌ها تفاوت داشته باشد. در حقیقت، از بعضی جهات نیز واقعاً متفاوت است. شاید روش فکری ژاپنی‌ها را نتوان دکارتی خواند، ولی هرچه هست بسیار کارایی دارد. این نکته را هم نباید از یاد برد که معیارهای ژاپنی‌ها در سده‌های میانه، روی‌هم‌رفته، شبیه ضوابط امروزی‌شان نبوده و حتی می‌‏توان گفت در همان دوره قرون‏ وسطا معیارهای ژاپنی با معیارهای معاصران اروپایی‌شان تفاوت داشته است.

برای شناخت یک نژاد و درک ویژگی‌های قومی آن روش‌های بسیار زیادی هست. ملل سراسر جهان دربارۀ کشور ژاپن عقاید و دیدگاه‌های فراوان و متفاوتی دارند، ولی پیش از همه خودِ ژاپنی‌ها دربارۀ وطنشان نظریه‌هایی متعدد و ضدونقیض ابراز می‌کنند. برای رسیدن به این نتیجه بررسی مخالفت‌ها و ضدیت‌های ژاپنی‌ها در طول تاریخشان با یکدیگر لازم نیست؛ بلکه فقط کافی است نگاهی اجمالی بیندازیم به کتب تاریخی ژاپنی که از دوران گذشته به جا مانده‌اند و پر از عقاید متنوع و متضاد درباره ژاپن هستند. با در نظر گرفتن این نکته، تاریخ سیاسی ژاپن، و نیز تاریخ غیرسیاسی آن، تبدیل می‌شود به زندگی‏نامه افرادی که حیاتشان، در تاریخ این کشور، شبکه‌ای پیچیده و فناناپذیر خلق کرده؛ شبکه‌ای که تاروپودش از اقدامات سترگ و رویدادهای بزرگ تشکیل می‌شود و تاریخ ژاپن را با رنگ و لعابی زیبا و چشم‏نواز می‌اراید. چگونه می‏توان زندگی این ملت را در عصر سامورایی‌ها که چهار قرن طول کشید، توصیف کرد؟ به نظر می‌رسد مقدر بوده ژاپنی‌ها تحولات فراوان از سر بگذرانند، بارها بخت و اقبال به سراغ‌شان آید و سپس از ایشان رویگردان شود و کراراً به فلاکت بیفتند. در جهان کمتر ملتی را می‌‏یابیم که در طول تاریخش چنین افت‏ وخیزهایی را تجربه کرده باشد.

................ هر روز با کتاب ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...