در پی مرگ میخائیل گورباچف، محسن کاظمی پژوهشگر و نویسنده‌ در صفحه شخصی‌اش در اینستاگرام نوشت:

مرضیه حدیدچی که به همراه گروهی به ریاست آیت‌الله جوادی آملی به مسکو اعزام شده بود تا پیام امام ‏خمینی را به آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی ابلاغ کند، [در کتاب خاطراتش] از دیدارش با گورباچف چنین گفته است:‏

«خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)»

بعد از احوالپرسى و خوشامدگویى نوبت به خواندن نامه رسید. آقاى ‏جوادى آملى پیام را خواند، آقاى ‏لاریجانى نیز آن را به انگلیسى برگرداند و ‏مترجمى که آن‌جا بود آن را به روسى ترجمه مى‏‌کرد. ...‏ هنگامى که نامه خوانده و ترجمه می‌شد، من کار خاصى ‏نداشتم از این‌رو تمام هوش و حواسم پیش ‏گورباچف بود و تمام ‏حالات و رفتار او را دقیق زیر نظر داشتم. چهره او در برخى ‏مقاطع نامه تغییر مى‏‌کرد ‏و همان‏طور که به صندلى تکیه داده بود، ‏نکاتى را یادداشت مى‏‌کرد و دور یکى از نکات هم خط کشید. ‏
‏...‏
موقع خداحافظى رسید، اجازه دادند که خبرنگاران چند عکس ‏و فیلم بگیرند. آقاى گورباچف مانند ورودش ‏دوباره شروع به ‏دست دادن با یک‏‌یک افراد کرد، وقتى در مقابل من ایستاد آقاى ‏جوادى آملى و سایرین ‏همین‏‌طور داشتند مرا نگاه مى‌‏کردند. ‏شرایطى نبود که از حاج‏‌آقا بپرسم چکار کنم. دیدم که اگر تو ذوق ‏‏گورباچف بزنم خیلى بد است، از این‌رو وقتى او دستش را دراز ‏کرد من چادر را بر روى دستم انداختم و به ‏او دست دادم. این ‏برخورد و این نوع دست دادنم براى گورباچف که رهبرى ‏امپراتورى شرق را به عهده ‏داشت، خیلى سخت و گران آمد. سعى ‏کرد به روى خود نیاورد و گفت:

«من دستم را براى دست دادن ‏دراز ‏نکردم، بلکه دستم را به سوى این مادر انقلاب دراز کردم که ‏بگویم ما همسایه‌‏هاى خوبى هستیم؛ ما دست ‏بى‌‏اسلحه‌مان را به ‏سوى شما دراز مى‏‌کنیم، شما هم مردهای‌تان را تشویق کنید که ‏دست بدون سلاح‌شان را به ‏سوى ما دراز کنند.» ‏

................ هر روز با کتاب ...............

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...