رمان کلاسیک «شاهدخت و گابلین» [The Princess and the Goblin] نوشته جورج مک دونالد [George MacDonald] با ترجمه فرزانه سکوتی توسط انتشارات پیدایش منتشر شد.

شاهدخت و گابلین» [The Princess and the Goblin]  جورج مک دونالد [George MacDonald]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، جرج مک‌دونالد (۱۰ دسامبر ۱۸۲۴ - ۱۸ سپتامبر ۱۹۰۵) نویسنده، شاعر و خطیب اسکاتلندی بود. او به‌طور مشخص برای افسانه‌های پریان و رمان‌های تخیلی شناخته شده‌است. جرج مک دونالد منشأ الهام بسیاری از نویسنده‌ها از جمله ویستن هیو آودن، جان رجینالد روئل تالکین، سی. اس. لوئیس، ادیت نسبیت و مَدِلین اِلینگل بود. حتی مارک توین، که در ابتدا از او خوشش نمی‌آمد، با او دوست شد و شواهدی نشان می‌دهد توین از مک دونالد تأثیر هم پذیرفته است.

در معرفی این کتاب آمده است:

«آرین شاهدختی هشت ساله است که از بدو تولد در مزرعه‌ای خارج از قصر زندگی می‌کند. گابلین‌ها موجودات زیرک و باهوشی هستند که در غارهای زیرزمینی زندگی می‌کنند و از پادشاه کینه دارند. گابلین‌ها به دنبال شاهدخت هستند برای انتقام. آیا شاهدخت و دوستش از پس گابلین‌ها برمی‌آیند؟»

همچنین در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«هوا چند هفته خوب بود و شاهدخت کوچولو هر روز بیرون می‌رفت در آن کوهستان هیچ وقت سابقه نداشت که چنین مدت طولانی ای هوا خوب باشد. تنها نکته دل آزار این بود که پرستارش آن قدر نگران بود که قبل از غروب توی خانه باشند و در این مورد سخت گیری می‌کرد که گاهی یک ابر پنبه‌ای که از جلو خورشید رد می‌شد و بر کناره تپه سایه می‌انداخت مضطربش می‌کرد خیلی وقت‌ها یک ساعت پیش از آنکه آفتاب خروس بادنما را ترک کند توی خانه بودند اگر چنین رفتار عجیبی نبود آیرین تا حالا گابلین ها رافراموش کرده بود اما کوردی را فراموش نکرد. محض خاطر خود او به یاد می آوردش و در حقیقت به این دلیل که یک شاهدخت تا وقتی به قول‌هایش عمل نکرده باشد آنها را فراموش نمی‌کند.
یک روز آفتابی باشکوه حدود ساعت یک بعد از ظهر که آیرین توی چمن‌های باغ بازی می‌کرد از دور صدای شیپورها را شنید با فریاد شادی از جا پرید چون می‌دانست آن صدای خاص یعنی پدر ش در راه آمدن و دیدن اوست. این بخش از باغ روی سراشیبی تپه بود و دید وسیعی از منطقه زیر پا را در اختیار می‌گذاشت شاهدخت دست‌ها را سایه بان چشم کرد و به دوردست‌ها چشم دوخت تا درخشش سلاح‌ها و زره‌ها را ببیند.»

رمان «شاهدخت و گابلین» در ۲۰۶ صفحه با شمارگان ۵۰۰ نسخه در قطع رقعی با قیمت ۸۳ هزار تومان در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است.

................ هر روز با کتاب ................

تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...