کتاب «مهمان فشنگ‌های جنگی» نوشته سید قاسم یاحسینی شامل خاطرات مجید بنشاخته (سجادیان) توسط انتشارات سوره مهر به چاپ پنجم رسید.

مهمان فشنگ‌های جنگی سید قاسم یاحسینی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، در جنگ همه‌ افراد یک جامعه شرکت می‌کنند و هر یک به نوعی با جنگ و عوارضش رو در رو می‌شوند و از آن خاطراتی در ذهنشان شکل می‌گیرد. به همین دلیل جنگ، روایت‌گران گوناگونی دارد؛ از پزشک و سرهنگ گرفته تا یک سرباز ساده تفاوتی نمی‌کند. همه‌ این افراد ناگفته‌های زیادی از مواجه شدن با آن دارند. مجید بنشاخته قهرمان این اثر سرباز ساده‌ای به شمار می‌رود که فقط ۴ روز مانده به قبول قطعنامه‌ی میان ایران و عراق به اسارت درمی‌آید. این آزاده دو سال از عمرش را در اردوگاهی که توسط صلیب سرخ به ثبت نرسیده بوده است، می‌گذراند و مرارت‌های زیادی می‌کشد. او خاطرات حضورش در این اردوگاه را برای سید قاسم یاحسینی شرح داده و این نویسنده نیز گفته‌هایش را با نثری یکپارچه و روان گردآوری کرده ‌است.

مجید بنشاخته (سجادیان) راوی این کتاب، در روستایی حوالی بوشهر که به آن «چاه تلخ جنوبی» گفته می‌شود، زندگی می‌کرد. او فرمانده نبود و در قرارگاه‌ها برو و بیایی نداشت. یک نیروی ساده به شمار می‌رفت و با همان سادگی روستایی‌اش از دشت‌ها و کوه‌های سرزمینش در غرب و جنوب مراقبت می‌کرد تا پوتین‌های بیگانه به این صفحات زیبا راه نیابد، اما پیچیدگی‌های جنگ از او مرد آزموده‌ای به بار آورد که حتی توانست سختی‌های جانکاه اسارت را در اردوگاه‌های عراق پشت سر بگذارد.

این اثر رنج‌ها و امیدهای یک نوجوان روستایی را در دفاع از آب و خاکش در برابر دیدگان شما به نمایش می‌گذارد تا تعریف دیگری از دفاع مردمی برایتان معنا پیدا کند. با توجه به تفاوت دستور زبان عصر جنگ و بعد از جنگ، باید زمینه‌ای ایجاد شود که با زبان تعقل و آمار، حقایق دوران دفاع مقدس به جامعه انتقال یابد.

تدوین این کتاب هم به شکلی است که آن را به روایتی همچون قصه تبدیل کرده که ماجرا را از روستای محل زندگی صاحب خاطرات شروع می‌کند و در میان راه، به سنگرها و خاک‌ریزهای گوناگون در جنگ سر می‌زند و به روزهای سخت و طاقت‌فرسای حضور در اردوگاه‌های عراق می‌رسد و در پایان هم به خاک ایران ختم می‌شود.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«در سنگر ششم او را روی برانکارد گذاشتند و بردند. رفتم و غذا گرفتم و به سنگر کمین برگشتم. غفور دو ماهی پیدایش نشد و در بیمارستان مرخصی بود. بعد از دو ماه باز سر و کله‌اش پیدا شد.

عملیات کربلای چهار در اوایل دی ماه ۱۳۶۵ در منطقه «ابوالخصیب» با شکست مواجه شد. آن طور که من شنیدم، عملیات لو رفته بود و نیروهای ما نتوانستند ابوالخصیب را تصرف کنند. در این عملیات «ابراهیم احمدزاده» از روستای چاه‌تلخ شمالی و «هدایت احمدنیا» هم که غواص بودند، به شهادت رسیدند. علاوه بر این جمعی دیگر از بچه‌های ما شهید و اسیر شدند. به دنبال آن، عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه و کانال ماهی آغاز شد. فرماندهی و سازماندهی هر دو عملیات، چهار و پنج، با سپاه پاسداران بود، اما در کربلای پنج از ارتش، تانک و بی‌سیمچی خواستند. من که موضوع را شنیدم، بلافاصله و با هر التماس و خواهشی بود مجوز لازم را گرفتم و حرکت کردم. قرار شد من بی‌سیمچی تانک باشم.»

چاپ پنجم این‌کتاب با شمارگان هزار و ۲۵۰ نسخه عرضه شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...