کتاب «سَلما» ؛ هم‌سفری از گنبد خضرا به قلم معصومه یزدانی توسط انتشارات آستان قدس رضوی منتشر شد.

سلما هم‌سفری از گنبد خضرا به قلم معصومه یزدانی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، «سلما»؛ هم‌سفری از گنبد خضرا داستانی است در مسیر آشنایی مخاطب با سبک و سیره حضرت امام موسی کاظم (ع)، هفتمین امام شیعیان است.

در معرفی کتاب سَلما هم‌سفری از گنبد آمده است: شاهزاده خانمی دوازده ساله، یک روز ظهر با شمشیری به کمر و عبای خدمتکاری به سر از دروازه گنبد خضرا بیرون رفت و برنگشت. و کسی از دلیل گم شدنش باخبر نشد غیر از دوستی که خائن بود، گدایی که جاسوس بود. زندان بانی که حریص بود، عمویی که ترسو بود و وزیری که دو چهره داشت...

این اثر براساس منابعی همچون عیون اخبارالرضا (ع)، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، الکافی، بحارالأنوار الجامعه لدررأخبارالأئمه الأطهار و الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد نگارش شده است.

«سَلما»؛ هم‌سفری از گنبد خضرا به نویسندگی معصومه یزدانی با تصویرسازی جلد زهرا کی‌قبادی و طراحی جلد و صفحه‌آرایی سعید دین‌پناه در ۱۱۲ صفحه قطع رقعی در هزار نسخه و با قیمت ۱۸ هزارتومان توسط به‌نشر (انتشارات آستان قدس رضوی) منتشر شده است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

ساختمان دارالخضرا مثل لاک‌پشت زیر نور خورشیدِ در حال غروب، پهن شده بود روی زمین و با رنگ سفید دیوارها و سبزی گنبدش به ابوسلامه دهن‌کجی می‌کرد. از قصر بدش می‌آمد، امروز که باروبندیلش را بسته بود تا برود، بیشتر از هر روز. صبح همین امروزی که تمامی نداشت، عزمش جزم شده بود، درست وقتی که فضل بن ربیع، زیر سایۀ درخت خرمای خانه‌اش نشسته بود تا حجامتش کند. ابوسلامه نوک نیشتر را روی آتش گرفته بود تا برای حجامت آماده شود که فضل کاسۀ شربت را دراز کرده بود طرفش و گفته بود: «این روزها هارون نفرستاده پی تو؟»
ابوسلامه کاسه را پس زده و جواب داده بود: «هارون که بغداد نیست.»

فضل کاسه را سر کشیده و گفته بود: «خودش نه؛ اما سایه‌اش که هست.»

................ هر روز با کتاب ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...