کتاب «بگومگوهای زندگی مشترک» به روایت مدرسه دوباتن [آلن دوباتن Alain de Botton] از سوی انتشارات کرگدن با ترجمه مریم خدادادی منتشر شده است.

بگومگوهای زندگی مشترک» به روایت مدرسه دوباتن [آلن دوباتن Alain de Botton]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، ما رابطه آدم‌های دیگر را از بیرون می‌بینیم. زوج‌هایی را می‌بینیم که آرام در بازار قدم می‌زنند یا در مهمانی با هم شوخی می‌کنند. به‌ندرت می‌بینیم آنها در مواقع حساس چگونه‌اند و بینشان چه می‌گذرد. از آن طرف، ما رابطه خودمان را از درون می‌بینیم؛ از لحظه‌های خشم، ناخوشی یا قهر کردنمان عمیقاً باخبریم؛ می‌دانیم سر موضوعات کوچک و بی‌اهمیت با تمام وجود احساس سرخوردگی می‌کنیم؛ و می‌دانیم چطور به همدیگر آسیب می‌زنیم. مقدار نسبتاً زیادی بگومگو، بدجنسی، حماقت و سرخوردگی عادی است. همه اینها بخشی از رابطه خوبند. رابطه خوب رابطه‌ای نیست که در آن دو نفر بیشتر اوقات به‌خوبی با هم کنار می‌آیند، بلکه رابطه‌ای است که در آن دو طرف یاد گرفته‌اند طبیعی بودن دشواری‌ها و ناکامی‌ها را در زندگی مشترک بپذیرند. قطع نظر از لذتی که از با هم بودن می‌بریم، احتمالاً بخش نسبتاً زیادی از وقتمان را گرفتار بگومگوهای فرسایشی هستیم. بگومگوهایی که آنقدر مایه آبروریزی و دلسردی‌اند که دوست نداریم جلو کسی از آنها حرف بزنیم.

فهرست این کتاب از بخش‌های زیر تشکیل شده‌است: وقتی بی‌پرده‌تر دعوا می‌کنیم، آیا هنوز عاشقم هستی؟ چرا نیاز داریم به احساسات ما بی‌اعتنایی نشود؟ پنج سؤال که باید در مورد رفتار بد بپرسیم، هنر گلایه کردن، چالش‌های گفت‌وگو، چگونه در زندگی مشترکمان کمتر درگیر دعواهای تلخ شویم، وقتی از سر احساس گناه دعوا می‌کنیم، وقتی برای جلب توجه دعوا می‌کنیم، وقتی شریک زندگی‌مان شور منطقی بودن را در می‌آورد، وقتی به شریک زندگیمان می‌گوییم ما آدمی عادی هستیم و او غیرعادی است، وقتی شریک زندگیمان نمی‌گذارد رشد کنیم، وقتی وسط دعوا شریک زندگی‌مان گریه‌ای عصبی سر می‌دهد، چرا بعضی وقت‌ها کاری می‌کنیم که حال خوب شریک زندگیمان را خراب کنیم، چرا آدم‌ها در روابطشان حالت تدافعی به خود می‌گیرند؟

همچنین سرفصل‌هایی که در ادامه می‌آید از مباحث دیگری است که در این کتاب طرح شده است. در زوج‌درمانی چه می‌توانیم بیاموزیم؟، در باب گرایش به عشق و نفرت مفرط، اگر بخواهیم کنترل‌گر نباشیم، چرا خشم در عشق جایی دارد؟، چرا از شریک زندگی‌مان می‌رنجیم؟، چرا گاهی آرزوی مرگ کسانی را می‌کنیم که دوستشان داریم؟، چرا آنچه روزگاری تحسینش می‌کردیم حالا این قدر اعصابمان را خرد می‌کند؟، عشق و قهر، چرا همیشه تقصیر شریک زندگی‌مان است؟ کاش هنوز مجرد بودم، مشکلات پنهانی سایر زوج‌ها، در زندگی مشترکمان چطور باید دعوا کنیم، اهمیت مشاوره گرفتن در زندگی مشترک و غیره.

در بخش اول کتاب تحت عنوان «وقتی بی‌پرده‌تر دعوا می‌کنیم» اگر بخواهیم از روی آمار حرف بزنیم، در زندگی مشترک، قطع نظر از لذتی که می‌بریم، احتمالا تا ده درصد از وقتمان را گرفتار دعواهای افسارگسیخته و فرسایشی هستیم. ظاهرا هر دعوایی یک مورد منحصر به فرد است. نقطه انفجار، خصوصیات، بی‌انصافی‌ها و حمایت‌های خاص خودش را دارد. علاوه بر این، از نظر ما حقایقی در کارند که برای ما مثل روز روشنند، اما شریک زندگیمان در مورد آنها با بی‌تفاوتی ساز مخالف می‌زند. مثلا وقتی هردویمان با اینکه همین دو ساعت پیش توافق کرده بودیم که هفت و ده دقیقه عصر، و نه دیرتر، از خانه بیرون بزنیم، این پیشنهاد بی خود را مطرح میکند که هفت و بیست و سه دقیقه خانه را ترک کنیم؛ یا مثلا در حالی که همین الان به پسر کوچکترمان گفته‌ایم وقت تلویزیون تماشا کردنش تمام شده، احمقانه می‌رود و حرف ما را دوتا می‌کند و به او می‌گوید می‌تواند کمی بیشتر پای تلویزیون بنشیند؛ یا مثلا وقتی در جمع خانوادگی خواهرش نیش و کنایه‌ای به ما می‌زند، بلند بلند می‌خندد و خنده‌اش به ما برمی‌خورد.

وقتی با چنین توهین‌هایی مواجه می‌شویم، مثل وکیلی که عاشق کارش است و برای این کار پول خوبی هم می‌گیرد، ته‌وتوی همه چیز را در می‌آوریم؛ کلی شواهد ردیف می‌کنیم. با استناد به این یا آن دلیل، می‌گوییم واضح است که او، یعنی شریک زندگی‌مان، باید بنشیند و به طرز رفتارش دوباره فکر کند و دو دستش را به نشانه تسلیم در مقابل نظر ما بالا ببرد. ممکن است دور اول در صلح و آرامش شروع شود، اما لجبازی و دلخوری در دور دوم و سوم بالا می‌گیرد؛ هر کدام از طرفین دعوا کمی کینه توزی و خشم را چاشنی حرفهایشان می‌کنند. گاهی در نتیجه مخالفت لجوجانه طرف مقابل با منطق بحث، صداها بالا می‌رود، چهره‌ها برافروخته می‌شود، شاید هرکدام به طرف مقابل (که نامش را در وصیت‌نامه آورده، و گذشته از این دعوا، همه زندگی‌اش را تقدیم او کرده است) بگوید آدم گند یا مزخرف، هیچ بعید نیست در را بکوبد، و شاید جوری ناراحت شود که از میان رفتن این ناراحتی، واقعا، دو روز از او زمان ببرد. این مزخرفات آنقدر مایه آبروریزی و دلسردی‌اند که دوست نداریم از زیروبم این چیزها جلوی کسی حرف بزنیم و بقیه هم جلوی ما هیچ چیزی در مورد دعوا و مرافعه‌هاشان نمی‌گویند، و این موضوع احساس انزوا و شرمندگی ما را بیشتر می‌کند. این طرف و آن طرف می‌گوییم با هم کمی «یکی به دو» کرده‌ایم یا «اوضاع روبه‌راه نیست» - به جای اینکه خیلی راحت اعتراف کنیم کسی که عاشقش هستیم، لااقل گه‌گاهی، حسابی به زندگی ما گند زده است.»

کتاب «بگومگوهای زندگی مشترک(به روایت مدرسه دوباتن)» نوشته آلن دوباتن از سوی انتشارات کرگدن با ترجمه مریم خدادادی در 215 صفحه با قیمت 50000 تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...