داستان باران و کویر | اعتماد


«بنفشه‌های سراشیب»، عنوان رمانی است که سالیان طولانی انتظار کشیده است. سی‌ویک سال بین چاپ اثر و نگارش فاصله است. موضوع این رمان تاریخ است. نگاه و گذر داستان رمان به تاریخ گذشته‌ کشوری فرضی است. اما تصویرهایی بسیار آشنا دارد. رمان دارای دو راوی اول شخص و دانای کل است. زبان داستان ازشاعرانگی و فارسی کهن بهره بسیار برده است.

بنفشه‌های سراشیب جواد مجابی

«بنفشه‌های سراشیب» شرح سختی‌ها و رنج‌هایی است که مسائل اساسی زندگی را تحت تاثیر قرار می‌دهند. همچنین انتقاد از اوضاع اجتماعی و برخورد حکومتی فاسد و زورگو با جامعه و تفکر افراد در آن روزها نیز هست. داستان به نوعی می‌تواند تاریخی باشد که بر ایران گذر کرده است. سطر سطر تاریخش پیامی تلخ از سلطه قدرتمندان و سوءاستفاده از جهل عوام دارد که دل را می‌لرزاند. اما در این مجال کوتاه فقط به چند مورد می‌توان اشاره کرد.

«پلیدی تمام اعصار، نکبت قرن‌های تباهی بود... آن هیچ، آن تباهی و تاریکی بر ما مسلط گشته بود، بر جسم ناتوان ما، بر رگ و پی و چشم و گوش آزار دیده‌مان.» ص222
در همان ابتدای داستان با یک دنیای پر تلاطم روبه‌رو هستیم. سحر شده اما هنوز نشانی از صبح و روشنی نیست. با اینکه راوی اشاره می‌کند که بعد از شبگردی سحر شده و راهش نیز معلوم است اما یک رخداد تاریک در انتظار است زیرا همه‌چیزها در همان سحر به سمت غروب می‌روند. همچنین بادی که می‌وزد و همه را به سمت وزش خود می‌کشاند نشان از ناپایداری و بی‌استحکامی است. جریانی عظیم و پر تلاطم. جریانی که چون نیرومند است، یارای مقاومتی نیست و همه‌چیزها ناگزیر به سمتش کشیده می‌شوند.

«در چشم‌انداز کاجستان‌ها، بیدزاران، شاخه‌های سرگشته حیاط‌ها سمت گلبوته‌ها، همه به سوی مغرب کج شده‌اند باد هرچه را در مسیر خود خم می‌کند، می‌چرخاند، آسمان را به سوی غروب یله و سرنگون می‌کند.»
خفقان اجتماعی، فقدان پیشرفت وقایع، حکومتی ظالم و ستمگر و البته قدرتمند، بدتر از همه شکنجه و زندانی کردن مردم، جنگ‌های داخلی، همه نتیجه حکومت افسری عالی‌رتبه است که با یک کودتا حکومت را در دست گرفته است.

لحن هر دو راوی در سراسر داستان سرد و یخ‌زده است به‌گمانم ابزورد در این رمان کارکرد ویژه‌ای دارد. شاید راوی می‌داند چه سرنوشتی در انتظارش است اما با این حال این سرنوشت شوم را می‌پذیرد. در نهایت رویدادهای رمان، نوعی اعتراض به خود خویشتن نیز هست به ناآگاهی آدمیان در انتخاب.

«جواد مجابی» در مورد داستان بنفشه‌های سراشیب بیان داشته که رمان درباره عبور مردی از کویر است.
اما این عبور در میانه رمان پررنگ می‌شود، یک سفر طولانی کویری از شخصیت اصلی. به عقیده نگارنده نشانه عبور این مرد از کویر این است که شخصیت خواستار تغییر و تحول موجود در فضای حاکم است. زیرا شرح وضعیت می‌دهد، تصویرهای بسیاری ساخته می‌شود و سپس در میانه به شخصیتی می‌رسیم که در حالی می‌خواهد از کویر عبور کند که پدرش مخالف است اما در نهایت با علم به سختی راه می‌رود.

این تغییر در رابطه انسان با طبیعت بیان می‌شود. نگرش به زندگی با پدیده‌های طبیعی پیرامون بشر. کویر، باران و شتر. باران اگرچه با خشکی کویر در تضاد است اما در آن نفوذ می‌کند و باران و شن درهم آمیخته می‌شوند طوری که اثری از باران جز ناپدیدی شتر و بارهایش نمی‌بینیم.

«پدرم باز اصرارکرد، عاقبت گفت: «سعی کن با ماشین بروی، در راهی که نمی‌شناسی نرو!»... بایستی دست به کاری می‌زدم، آن کار چه بود؟ می‌دانستم در راهی تازه می‌افتم و در آن خطرها در کمین است، اما آن راه کویر نبود. کویر برایم گریز و آسودگی و عزلت بود. شاید فردا، شاید...» ص241

نکته قابل ذکر دیگر بخش فروشگاه است. به خاطر تبلیغات مردم ساعت‌ها انتظار می‌کشند و سپس وارد فروشگاه می‌شوند بدون توجه به کارکرد اجناس آنها را می‌خرند.
بخش دوم فروشگاه که وارد می‌شوند مبهوت در و دیوارند. بدون اینکه متوجه باشند درون دستگاهی سقوط می‌کنند و تکه‌تکه می‌شوند.
جریان در فروشگاه، نمایشی از جهالت و ساده‌اندیشی بی‌سوادان است که علاوه بر این رخداد بارها و بارها در رویدادهای دیگری مانندترس از خورشیدگرفتگی و غیره در رمان تکرار می‌شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...