مجموعه داستان «آواز ماهی بی‌نام» نوشته رضا جمالی حاجیانی منتشر شد.

آواز ماهی بی‌نام رضا جمالی‌حاجیانی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایسنا، این کتاب با هشت داستان کوتاه «مرغ دریایی»، «آواز ماهی بی‌نام»، «دو بر یک»، «دره‌ی خاموش»، «پلنگ»، «تاریکی»، «کلاغ‌ها» و «مرگ‌پیمایی» در ۱۴۴ صفحه با شمارگان ۱۲۰۰ نسخه و قیمت ۳۵هزار تومان با طرح جلدی از بهرام داوری توسط نشر گمان منتشر شده است.

در معرفی مجموعه داستان «آواز ماهی بی‌نام» آمده است: این کتاب اولین کتاب از مجموعه‌ جدید نشر گمان با عنوان «آورده‌اند که» است که به ادبیات تالیفی بدون تعلق به ژانری خاص می‌پردازد. در مقدمه این مجموعه آمده است: «حکایت و تاریخ و تفسیر متون و قصه و عجایب‌نامه همه با «آورده‌اند که...» می‌آغازند و این «آورده‌اند که ...» یادگار دوران جنینی روایت‌هاست پیش از ترسیم مرزهای جدید گونه‌ها و ژانرها. همین است که دهخدا می‌نویسد: قدما همه‌ علوم‌ ادب و تاریخ و تفسیر و علوم دیگر را روایت می‌کردند. کتاب‌های مجموعه‌ «آورده‌اند که» ادای دینی‌ست به آن دوران خوش جنینی روایت‌ها و، به همین اعتبار، تالیفی _چون آورده‌اند که روایت گفتن، رهاورد سفر ملاحان و جهانگردان و غریبه‌ها و شمن‌هایی بود که پایی در اقلیم آشنای خود داشتند و پایی در اقلیم‌های دور، و همیشه چیزی تازه به ارمغان می‌آورده‌اند: خیال واقعی عوالم و اقلیم‌های ناآشنا. ما نیز، همچون آن مردمان بدوی نشسته گرد آتشی افروخته، برای تیمار زخم‌ها و انکار محتومی مرگ و تسلای پوچی، چه دست‌مان می‌رود جز گوش سپردن به خیال و روایت و خاطره و قصه؟»

از رضا جمالی‌حاجیانی پیش‌تر سه مجموعه شعر با نام‌های «چند ورقه مه»، «ماهیان خاکزی» و «ازلیات» هر سه از نشر چشمه منتشر شده است.

بریده‌ای از داستان «مرگ‌پیمایی» را می‌خوانیم:

«چه غضبی! رود پیر خانه پر کرده پهن صحرا شده، زده گورستان را تراشیده‌ و مرده‌ها را پخش و پلای بیابان کرده. آن‌هایی که درخت‌شان سبز است تا زانو توی شل‌ها ایستاده‌اند دست‌به کمر و خیره‌ سینه‌ی سبخ‌زارِ گل‌آلود، چه دست‌شان می‌رود؟ اصلا به چه می‌توانند فکر کنند؟ برهوت است پوست تن‌های مغروق و گاهی استخوان دست و پا و سر بیرون زده از دل گل‌ و شل‌ها. چنان تصویر سر و پا و دست توی آب و انگار توی دل هم قوس خورده پیچیده که هیچ معلوم نیست دست‌مال چه دیاری‌ست پا مال کی و سر مال چه زیر خاک‌رفته‌ای __آبستره‌های تک‌رنگِ خاکی بازتابیده.

یکی را فرستادند برود بپرسد حکمش چیست و آداب کفن از چه نمط است و دفن‌شان چطور کنند. نرفته واگشت گفت به صحرا گله‌ای سگ دیده به تاخت که راه تیز می‌بریده‌اند سوی شمال، «توی دهنشان استخوان آدمیزاد.»

................ هر روز با کتاب ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...