چه کسی درباره چه کسانی حرف می‌زند | شرق


«ناتمامی»، دومین رمان زهرا عبدی است و پس از رمان «روز حلزون» در روند کاری او یک جهش محسوب می‌شود. کندن نویسنده از گذشته‌گرایی و پرداختن بی‌واسطه به آدم‌های امروز یکی از قدم‌هایی است که عبدی در این رمان موفق شده خوب از پس آنها بربیاید.

ناتمامی زهرا عبدی

«ناتمامی»، داستان دختر کاریزماتیکی از اهالی جنوب است به‌نام لیان که دارد با غیابش دوستان و اطرافیانش را با جذبه‌ای مغناطیسی به دنبال خود می‌کشد. اصلی‌ترین شخصیت در این میان، هم‌اتاقی خوابگاهش است. یک دختر محافظه‌کار تبریزی که رفته‌رفته مجبور می‌شود از لاکش بیرون بیاید و هم‌زمان با جست‌وجوی لیان، خودش را به‌واقع پیدا کند. خودی که به‌هیچ‌وجه موردپسند خودش هم حتی نیست. این پوست‌اندازی آدم را به ‌یاد نقاشی‌های پلی نور می‌اندازد و از این بابت می‌شود با خیال راحت مدعی شد با یک اثر فمینیستی واقعا خلاق طرفیم. اما این خلاقیت هنوز آن‌طور که باید پخته نشده است. برای روشن‌شدن منظورم باید کمی به نظریه تفکر خلاق بپردازیم.

مراحل تفکر ما در نظریه تفکر خلاق عبارت‌اند از دریافت (که با ترجمه دریافت‌های حسی به کدهای مغزی و روانی همراه است)، خلاقیت (که دریافت‌ها را برمبنای یک دانش مشخص تحلیل می‌کند و روابط میان دریافت‌های گوناگون را با ابژه‌ها و اطلاعات حافظه می‌سازد) این مرحله با تولید محصول خلاق به پایان می‌رسد، انتقاد (که به تفکر انتقادی معروف است و به تکامل‌دادن محصول خلاقه کمک می‌کند) و با نگارش یا گفت‌وگو خاتمه می‌يابد. اینجا فرایند تفکر از نقطه‌ای روی این فرایند مارپیچ دومرتبه آغاز می‌شود. این روند در صورتی به تولید یک محصول خلاق می‌انجامد که ایده‌های نو و مختلفی را گردآوری کرده و روابطی میان‌شان برقرار کند که با تفکر انتقادی و منطقی حک و اصلاح شوند.

مشهورترین مدل تفکر خلاق که به فرایند خلاق مرسوم است، به ‌دست گراهام والاس در سال 1926 پیشنهاد شد. او معتقد بود تفکر خلاق از چهار مرحله اصلی تشکیل شده است. بیان مسئله یا مسائل. مشخص‌کردن ارتباط مسئله و موضوع آن با بازه‌ای از زمان. بیرون‌کشیدن ایده‌ نو از دل این دستگاه فضا -زمان یا به‌تعبیر دوید لینچ صید ماهی بزرگ. اینها بخش‌هایی از یک روند بزرگ‌تر هستند که در واقع فرایند تفکر ما را شکل می‌دهند. این فرایند از سه جزء اصلی تشکیل شده است، فرد خلاق، تفکر خلاق و محصول خلاق. برخی از نظریه‌پردازان کل این روند را در سه مرحله تجزیه و ترکیب، تحلیل و تکامل خلاصه کرده‌اند که چندان منعطف و قابل پرداختن دقیق نیست. اما بازگردیم به رمان «ناتمامی» زهرا عبدی.

یکی از بزرگ‌ترین مسائلی که در نوشتن خلاق هر نویسنده‌ای با آن می‌بایست برخوردی خلاقانه داشته باشد، پاسخ به این مسئله‌ است که چه کسی دارد درباره‌ چه کسانی یا چه چیزهایی در درون متن حرف می‌زند. در واقع پاسخ به اينكه شکل ارتباطی میان صدای نویسنده که همان نفس خود اوست با شخصیت‌ها و چیزهای ساخته‌شده درون متن چگونه است. فارغ از این، دانش مشخصی که برمبنای آن مرحله‌ خلاقیت در فرایند تفکر پیشروی کرده چه بوده و این دانش کجای روایت می‌ایستد. برای مثال در یک نوشتار علمی، این دانش می‌بایست گرانیگاه اصلی باشد اما جایگاه آن در یک متن ادبی مبهم است که مسائل بسیاری را پدید آورده. عبدی هم از مشکلاتی که چنین مسائلی در متن او ایجاد کرده‌اند در امان نیست.

زمانی که رمان «گلف روی باروت» آیدا مرادی آهنی منتشر شد، برخی درباره‌اش نوشتند این یک رمان بورژوایی است، درصورتی‌که واقعا نبود. شمایل‌ها، ایماژ‌ها و تصویر‌سازی‌های رمان در یک محیط مرفه می‌گذشت اما نویسنده در جایگاه یک بورژوا به آن فضا نگریسته بود. رمان «ناتمامی» اما با اینکه در محیطی دانشجویی و پایین‌شهری می‌گذرد کاملا از دریچه لنز یک خرده‌بورژوا روایت می‌شود. یعنی لحن رمان و صدای کسی که درباره‌ شخصیت‌ها دارد حرف می‌زند یک صدای کاملا طبقاتی است. این را می‌شود از نگاه طبقاتی نویسنده به شخصیت‌هایش فهمید و هم آمال و آرزوهای شخصیت‌ها. جدای از این شکل ارائه اطلاعات هرجا که اگزوتیک‌تر است، لحنی گزارشی پیدا می‌کند و نویسنده می‌خواهد نشان دهد که مثلا تحقیق کرده است و اطلاعات درونی او و محیط زیست خود او نیست. مثلا در جاهایی که به زندگی مردم جنوب و محرومیت‌های اقتصادی آنها اشاره می‌کند: «به آنها شوتی می‌گفتند». پس این یک نویسنده‌ بورژواست که دارد حرف می‌زند.

نکته‌ دیگر اینکه پوست‌اندازی شخصیت‌ها کاملا روان‌شناختی است و آنها هیچ‌وقت به آن «خودآگاهی طبقاتی» نمی‌رسند، درست مانند یک بورژوا. این مشکل به‌دلیل مشخص‌نبودن آن دانشی است که مرحله‌ خلاقیت باید براساس آن‌ پیشروی کند. به نظر می‌رسد نوع زاویه‌ دید یکی از مؤلفه‌هایی است که به این وضع منجر شده. رمان در قطعاتی که اول‌شخص روایت می‌شود کمتر دچار این حالت‌هاست اما هرجا می‌خواهد به شخصیت‌های کاریزماتیکش یعنی لیان و شمسایی بپردازد کاملا وارد وادی سانتی‌مانتالیزم می‌شود. مریم و یوسف دانشگاه علامه‌ای، همان پاشنه‌ آشیلي‌اند که نگاه بورژوایی عبدي را آشکار می‌کند. ارزش‌های این آدم‌ها، رابطه‌شان، رفتار‌هایشان، همه و همه بیش از آنچه قابل‌تحمل باشد موردپسند این طبقه است. حال آنکه درخصوص رمان «گلف روی باروت» این وضع برعکس بود. فارغ از این مشکل، ناتمامی یک رمان تصویری و خوش‌خوان فمینیستی است که سعی دارد با ساختن دوگانگی‌ها میان شخصیت‌ها و بازآفرینی اسطوره‌ها معانی عمیق و گاهی پیچیده‌ای به خواننده منتقل کند. نگاه انتقادی او که جاهایی به رمان ضربه‌ زده، در نوع خود مثال‌زدنی است و سفر سولماز محافظه‌کار در این رمان به‌خودی‌خود آن‌قدر زیبا هست که خواننده را تا انتها به دنبال خود بکشد. فارغ از اینها، «ناتمامی» رمانی در سابژانر دانشگاهی است و از این جنبه می‌توان آن را یکی از معدود‌ترین‌ها دانست آن‌هم برخلاف اقبال خوب از طرف خوانندگان نسبت به این‌ گونه‌ داستانی؛ «ناتمامی» در کنار «نیمه‌ غایب» حسین سناپور در این دسته جا ‌می‌گیرد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...