مارگارت میچل

28 اسفند 1384

مارگارت-میچل

پدرش رئیس انجمن تاریخ و مردی برجسته بود... به تحصیل در رشته پزشکی پرداخت اما مرگ مادر راه زندگی او را تغییر دا ... چندی به روزنامه‌نگاری پرداخت... اما در 1926 آسیبی که بر اثر حادثه‌ای بر پایش وارد آمد، او را از ادامه کار روزنامه‌نگاری بازداشت... مدتها، روزانه پنجاه هزار نسخه از این داستان در ایالات متحده به فروش می‌رفت... در چهل و نه سالگی، هنگامی که همراه شوهرش از کوچه‌ای در آتلانتا می‌گذشت، زیر کامیون رفت.

مارگارت میچل،  Mitchell, Margaret بانوی رمان‌نویس امریکایی (1900-1949) مارگارت در آتلانتا Atlanta در ایالت جورجیا زاده شد، پدرش رئیس انجمن تاریخ و مردی برجسته بود. مادر و برادرش نیز چون پدر به تاریخ عشق می‌ورزیدند. در این محیط بود که مارگارت به وقایع جنگ داخلی منطقه خویش علاقه شدید یافت. تحصیلات خود را ابتدا در آتلانتا انجام داد، سپس به تحصیل دانشگاهی در رشته پزشکی پرداخت، اما مرگ مادر راه زندگی او را تغییر داد و ناچار شد که به کانون خانوادگی، به کنار پدر و برادر بازگردد. چندی به روزنامه‌نگاری پرداخت، با روزنامه‌های گوناگون آتلانتا همکاری کرد و در این راه موفقیت بسیار یافت و ازدواج کرد. اما در 1926 آسیبی که بر اثر حادثه‌ای بر پایش وارد آمد، او را از ادامه کار روزنامه‌نگاری بازداشت. در همین سال بود که مارگارت نوشتن رمان تاریخی و معروف خود را به نام "بربادرفته" Gone With the Wind آغاز کرد و مطالب را به صورتی آشفته و بی‌نظم در کنار هم قرار داد، چنانکه پایان داستان را پیش از ساختمان اصلی آماده ساخت، قطعه‌های پراکنده را روی هم می‌انباشت و در ضمن به فراهم آوردن مدارک تازه دست می‌زد، به تدریج خصوصیتهای قهرمانان را مشروحتر بیان می‌کرد و به طرز زندگی آنان روشنی بیشتری می‌افکند، چنانکه ده سال بر سر آن کار کرد تا به پایان رساند. در 1935 برحسب اتفاق لیثام Latham معاون بنگاه انتشاراتی مهم مک‌میلان Macmillan به آتلانتا رفت و هنگامی که این بنای معظم و خارق‌العاده و شکل نیافته هزارصفحه‌ای را دید، به مارگارت پیشنهاد کرد که در فرصت لازم به داستان نظمی ببخشد و آن را به او سپارد. سرانجام کتاب در بهار 1936 منتشر شد و پیروزی برق‌آسائی به دست آورد، گفته شده است که مدتها، روزانه پنجاه هزار نسخه از این داستان در ایالات متحده به فروش می‌رفت. بر باد رفته در 1937 به دریافت جایزه پولیتزر Pulitzer نایل آمد و به سرعت به شانزده زبان ترجمه شد، حتی به شیوه خط نابینایان به چاپ رسید و فیلم سینمایی درازی که در 1940 از آن ساخته شد، در سراسر دنیا با اقبال بسیار به نمایش درآمد، اما این افتخار و شهرت مارگارت میچل را تغییر نداد. وی همچنان در خانه خود در آتلانتا به زندگی ساده خویش ادامه داد و با نرمی و مهربانی به توده انباشته نامه‌هایی که برایش فرستاده می‌شد، پاسخ می‌داد. با وجود این ناچار شد که در نخستین شب نمایش فیلم در برابر مردم ظاهر شود.

مارگارت در چهل و نه سالگی، هنگامی که همراه شوهرش از کوچه‌ای در آتلانتا می‌گذشت، زیر کامیون رفت و پنج روز بعد در بیمارستان درگذشت. موفقیت عظیم داستان بربادرفته که در طی پانزده سال بیش از سه میلیون و هشتصد هزار نسخه از آن در امریکا به فروش رفت، مانع شد که مارگارت اثر دیگری جز چند مقاله انتشار دهد. بر باد رفته سرگذشت غم‌انگیز مردم جنوب امریکا در جریان جنگ داخلی و پس از آن است. سختی و صلابت کوههای سرخ جورجیای شمالی در روح بسیاری از اشخاص داستان منعکس می‌شود و در عین حال سرنوشت "اسکارلت"
Scarlett دختر زیبای داستان در خلال پرده نقاشی رنگینی از تاریخ امریکا جریان می‌یابد و در خلال خوشبختی‌ها و تیره‌روزی‌های حوادث تاریخی، عشق شدید او به رت Rhett رنگی عاشقانه و رومانتیک به داستان می‌بخشد. در داستان بر باد رفته همه عناصر لازم و خاص داستانی وجود دارد که از نبوغ فراوان نویسنده در نقل و روایت و ترکیب نمایشی داستان حکایت می‌کند. قهرمانان و سرگذشتهای‌شان چنان در نظر خواننده زنده و گویا می‌آید که تصور می‌کند که با همه آنها آشنایی داشته است. برباد رفته هنوز از پرفروش‌ترین کتابهای جهان به شمار می‌آید.

زهرا خانلری. فرهنگ ادبیات جهان. خوارزمی     معرفي کتاب نقد کتاب خريد کتاب دانلود کتاب زندگي نامه بيوگرافي

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...