زندگی آمریکایی | آرمان ملی


اولین رمان حیرت‌آور و عجیب کارسون مکالرز درحالی‌که فقط 23 سال داشت فورا چاپ شد و تحسین بسیارى را برانگیخت. این داستان که در یک شهر کوچک در دل جنوب آمریکا اتفاق مى‌افتد، داستان جان سینگر کرولال و تنها و گروهى از آدم‌هاى مختلف است که به دلیل طبیعت مهربان و دلسوز او به سمتش کشیده مى‌شوند. افرادى چون صاحب کافه‌ای که سینگر هر روز در آن غذا می‌خورد، دختر جوانى که از بزرگ‌شدن ناامید شده، دائم‌الخمرى که همیشه عصبانی است و پزشک سیاه‌پوست و ناامیدى که هر کدام از آنها به‌نوعى قلب خود را به سینگر ساکت و مورداعتماد مى‌سپارند و او به‌نوبه خود زندگى ناامید آنها را از راه‌هایی تغییر می‌دهد که آنها هرگز تصورش را هم نمى‌کردند.

كارسون مك‌كالرز قلب شكارچى تنها The Heart Is a Lonely Hunter Novel by Carson McCullers

در همان سن کارسون مک‌کالرز اطمینان بسیارى به خود و توانایى‌هایش داشت. در این سن کم حساس او با موفقیت اولین رمانش را منتشر کرد که «قلب، شکارچى تنها» [The Heart Is a Lonely Hunter] نام گرفت. پس از انتشار در سال 1940 این اثر تبدیل به یک اثر ماندگار ادبى شد؛ چراکه تقریبا 80 سال پس از اولین انتشار هنوز هم یکى از برجسته‌ترین آثار داستانى آمریکایى باقى مانده است.

«قلب، شکارچى تنها» تصورى است از زندگى آمریکایى‌ها طى دهه 1930 در شهر کوچکى که در آن یک آسیاب قدیمى است. در مرکز داستان جان سینگر کرولال است که نزدیک‌ترین و صمیمى‌ترین دوست او اسپیروس آنتوناپولاس کرولال است که او نیز به این مکان پناهنده شده است. سینگر درحالى‌که از این عزیمت احساس غربت مى‌کند به‌نوعى تبدیل به امانتدار بدرفتارى‌هاى اطرافیان شده و این خصوصیت باعث شده تا دیگران بدون هیچ پیش‌زمینه آشنایى قبلى به سمت او جلب می‌شوند. ادامه رمان درحقیقت به مبارزات این افراد ناشایست مى‌پردازد. افرادى چون میک‌کلى بزرگ، جیک بلانت الکلى و دائم‌الخمر، بیف برانون منفعل و دکتر بندیکت مدى کوپلند ایده‌آلیست.

این اثر یک داستان طلسم‌کننده از رویاها و امیدهاى پنج انسان با پیشه‌هاى مختلف و مجموعه‌داستان‌هاى خاص خودشان است که در خلال داستان با اشاره به بزرگ‌ترین آرزوهاى قلبى آنها روایت می‌شود. روایت جداگانه داستان‌هاى آنها عمیق، جالب و عجیب است. گویى داستان‌ها، خواسته‌ها و آرزوهایشان همه‌جاى داستان را فراگرفته است. همه ما در اعماق قلبمان آرزوى تغییراتى داریم، بهترین‌ها را براى خودمان و دیگران مى‌خواهیم و دوست داریم دوست داشته شویم.

بقا و درخشش این داستان به دلیل بازگشت به اصول طبیعى انسانى است. داستان این آدم‌ها به‌نوعى با عطر و طعم ادبیات جنوب درآمیخته است. اثر به‌طور گسترده‌اى به نژادپرستى و خشونت پرداخته است، بااین‌حال وقتى مک‌کالرز براى برجسته‌ساختن جنبه‌هاى دیگر داستان با ظرافت خاصى به این موضوعات مى‌پردازد از دامى که غالبا این قبیل داستان‌ها در آن گرفتار مى‌شوند رهایى می‌یابد و همین موضوع باعث می‌شود تا داستان با بازگشت به اصول اولیه او یادآور خاستگاه اصلى خود و نمایاندن آن به خوانندگان می‌شود.

برخى از جنبه‌هاى سیاسى و مذهبى مربوط به این دوران نیز در این کتاب به تصویر کشیده شده است. نویسنده همچنین جنبه نامطبوع طبیعت انسان و تسلیم انکارناپذیر ما نسبت به آنچه معمولا به‌عنوان هنجار شناخته مى‌شود را نشان مى‌دهد. موضوع محورى داستان اشاره به ترس آدم‌ها براى خروج از ناحیه امن و مقاومت در برابر تغییرات بنیادى است که عادت کرده‌ایم آن را طبیعى جلوه دهیم.

تمامى نوشته‌هاى مک‌کالرز از ابتدا تا انتها به دلیل اشاره به این موضوعات بنیادین درخشیده است. این اثر به قدرى خوب و تاثیر گذار نوشته شده که حتى اگر به یک گروه از موضوعات سنگین بپردازد نیز خواندن آن بسیار باارزش است. خونسردى نویسنده در پردازش موضوعات سنگین داستان یکى دیگر از عوامل درخشندگى کتاب به شمار مى‌رود. این خونسردى عاطفى در بعضى موارد باعث سنگین‌شدن مطالب کتاب می‌شود. علاوه بر این به همان اندازه که شخصیت‌ها قابل یادآورى هستند تقریبا هیچ رابطه دیگرى بین آنها نیست. این اثر کلاسیک درحقیقت به‌دلیل سادگى در پرداختن به موضوعات و مشاهدات زیرکانه مک‌کالرز در به‌تصویرکشیدن زندگى در یک شهر کوچک بسیار درخشید. در چندصدصفحه او توانست احساسات سرشار از ذهن خوانندگان را به‌سوى خود بکشاند که این امر براى یک نویسنده 23 ساله کاملا یک شاهکار محسوب می‌شود. حیرت‌انگیز است که او توانست ذات و روح زندگى در یک شهر کوچک را بسیار غنى و در مواقعى دلخراش به تصویر بکشد و خواننده کاملا تنهایی قلب شکارچى را احساس کند. «قلب شکارچى تنها» روایتى مکتوب است که همه‌چیز در آن خوب یا عالى است؛ جریان آزاد گفت‌وگوها و شخصیت‌ها به‌خوبى توسعه‌یافته هستند، در سراسر داستان احساس نوستالژى فوقالعاده‌اى تداعى می‌شود. خواندن داستان شخصیت میک یک سفر شگفت‌انگیز است. در یک کلام می‌توان گفت که این اثر، یک قطعه ادبى حیرتانگیز است. چه کسى می‌تواند در سن 23 سالگى اثرى این‌چنین مرکب و تلفیقى از کلاسیک، مدرن و پر از احساسات خلق کند؟

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...