ویلیام وردن [J. William Worden] استاد روان‌شناسی دانشگاه هاروارد، مطالعاتی در زمینه احوال زندگان و واکنش آنها در قبال مردن دیگران دارد. این استاد دانشگاه در تحقیقات خود، نه به خود مفهوم مرگ، بلکه به واکنش اطرافیان به این داغ پرداخته است. هرچند مباحث او برای متخصصان نگارش شده اما همان‌طور که محمد قائد، مترجم کتاب «رنج و التیام: در سوگواری و داغدیدگی» [Grief Counselling and grief therapy] می‌گوید مباحث کتاب روشن و به دور از بحث‌های مفصل در مکاتب و نظریه‌ها تدوین شده لذا برای خواننده غیرمتخصص نیز سودمند است. از سویی،کتاب «رنج و التیام، در سوگواری و داغدیدگی» اثر ویلیام وردن برای خوانندگان غیرمتخصص در اوضاع و احوال امروز جهان جذاب‌ است؛ چرا‌که فراگیری کرونا بسیاری از افراد را با مرگ ناگهانی مواجه کرد و این داغ زمانی سخت‌تر شده که دیگر برگزاری آیین خاکسپاری با کیفیت پیشین امکان‌پذیر نیست؛ به‌ طوری‌که، بارها شنیده‌ایم خانواده‌هایی که یکی از عزیزان‌شان را درکرونا از دست داده‌اند، نتوانسته‌اند با برگزار نکردن مناسک ترحیم،کنار بیایند. توضیحات ویلیام وردن نشان می‌دهد که احساس ناخوشی خانواده از عدم برگزاری آیین ترحیم به دلیل آن است که آنها نتواسته‌اند داغ خود را آرام کنند.

ویلیام وردن [J. William Worden] رنج و التیام: در سوگواری و داغدیدگی» [Grief Counselling and grief therapy]

اینکه بشر هزاران سال است برای مرگ اعضای خانواده و گروه خود، مناسک سوگواری برگزار می‌کند احتمالا یک راه‌حل تکاملی و دسته‌جمعی برای فائق آمدن از رنج داغدیگی است؛ یعنی انسان‌های پیش از ما راه‌های مختلفی را آزمون و خطا کرده‌اند تا به روشی برای قطع ارتباط فیزیکی و روانی اشخاص زنده با مردگان پیدا کنند و این‌طور به نظر می‌رسد تا حد زیادی در این کوشش موفق بوده‌اند. انگار بشر خیلی زود به مناسک سوگواری به عنوان راهی برای دفاع از روان خود در برابر غم از دست دادن عزیزانش رسیده است. وجوه نمایشی دفن و تعهد جدی اعضا اجتماعات به حضور در این مناسک نشان می‌دهد مردن و قطع ارتباط زنده‌ها همواره مهم بوده است. هر چند ممکن است این مناسک در فرهنگ‌های مختلف بازنمودهای مختلفی داشته باشد اما تمام آنها یک وجه اشتراک دارند و آن این است که: انسان برای شخصی که ارتباط فیزیکی با دنیا ندارد، مناسک برگزار می‌کند.

پژوهش‌های معاصر نیز تایید می‌کنند که آیین خاکسپاری کارکردهایی پیچیده دارد و حداقل کاری می‌کند این است که رنج داغ برای برای اطرافیان متوفی را التیام می‌بخشد. ویلیام وردن در کتابش این‌طور توضیح می‌دهد:«مراسم سوگواری اگر خوب برگزار شود، می‌تواند کمک مهمی باشد در رسیدن به فیصله سلامت بخش ماتم.» این پژوهشگر در ادامه به چند مورد از چیزهایی که در مراسم تشییع و یادبود انجام می‌دهد اشاره و می‌نویسد: این مراسم می‌تواند به فقدان، واقعیت بخشد. دیدن پیکر متوفی کمک می‌کند که واقعیت نهایی بازگشت‌ناپذیر مرگ احساس شود. اینکه شب را در کنار جسد بیدار بمانند، یا آن را در تابوت رو باز یا سربسته بگذارند به آداب و آیین‌های منطقه‌ای، قومی و مذهبی بستگی دارد. در هر حال، مزیت بزرگی است که اعضای خانواده بتوانند جسد عزیز از دست رفته را، چه در محل تدفین و چه در بیمارستان ببینند. ویلیام وردن در بیان دومین اهمیت مناسک تدفین و سوگواری می‌نویسد: مراسم تشییع و یادبود می‌تواند فرصتی باشد تا افراد فکرها و احساس‌های خود را درباره متوفی ابراز کنند. او می‌نویسد:«به زبان آوردن فکر و احساس خویش درباره متوفی بسیار مهم است و مراسم تشییع و تدفین در وجوه خوب این سنت می‌تواند چنین فرصتی را فراهم آورد.»

این استاد دانشگاه می‌نویسد:«مراسم ترحیم می‌تواند تاملی باشد بر زندگی کسی که دنیا را ترک گفته است. ممکن است بتوان اشیا و اسبابی متعلق به درگذشته را درگوشه‌ای از مراسم جای داد تا گواهی باشد بر آنچه برای متوفی مهم بوده و مراسم ترحیم این تاثیر را دارد که اندک زمانی پس از وقوع ضایعه، شبکه‌ای از حمایت اجتماعی گرداگرد خانواده مصیبت‌دیده ایجاد می‌کند و چنین حمایتی از جانب اجتماع می‌تواند در تسهیل ماتم بی‌اندازه موثر باشد. ویلیام وردن با زبان و نمونه‌هایی ساده نشان می‌دهد انسان‌ها چقدر شبیه هم در برابر سوگواری واکنش نشان می‌دهند. این محقق خیلی ساده مراحل یک سوگواری طبیعی را توضیح می‌دهد و می‌گوید حتی ممکن است نزدیکان متوفی تا چند روز بعد از مرگ، از بین رفتن او را نپذیرند و حتی ادعا کنند که او را دیده یا با او حرف زده‌اند؛ این استاد دانشگاه توضیح می‌دهد، آدم‌ها واکنش‌های عاطفی متفاوتی نسبت به متوفی از خود نشان می‌دهند؛ واکنش‌هایی که حتی می‌تواند درست برعکس احساس آنها در زمان حیات متوفی باشد. این روان‌شناس به‌طور دقیق بین احساس ماتم بهنجار یا نابهنجار تمایز قایل می‌شود و اولی را بی‌نیاز از درمان می‌داند ولی دومی را نیازمند مداخلات فنی و تخصصی می‌شناسد. از نظر او شخص در ماتم بهنجار احساس اندوه دارد که لزوما با گریه بروز پیدا نمی‌کند، ممکن است احساس خشم داشته باشد که مثلا چرا برای تداوم حیات متوفی اقدام بیشتری نکرده‌ یا در شکل دیگری فرد احساس گناه می‌کند که چرا در زمان حیات فلان رفتار را با متوفی داشته است؛ یا ممکن است احساس اضطراب، تنهایی، خستگی، درماندگی، شوک داشته باشد که از نظر او این حس‌ها اگر طولانی و پیچیده نشود، طبیعی و بهنجار است.کتاب «رنج و التیام، در سوگواری و داغدیدگی» اثر ویلیام وردن با ترجمه جذاب محمد قائد در 307 صفحه توسط «نشر نو» عرضه شده است.

اعتماد

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...