کتاب «از وقتی که تو رفتی...» نوشته پرویز دوائی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شد.

از وقتی که تو رفتی... پرویز دوائی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، «از وقتی که تو رفتی...» پنجمین کتاب از مجموعه «نامه‌هایی از پراگ» است که سال‌ها در قالب سرمقاله‌های مجله «جهان کتاب» چاپ می‌شوند و پیش از این، در چهار کتاب «درخت ارغوان»، «به خاطر باران»، «روزی تو خواهی آمد» و «خیابان شکرچیان» هم منتشر شده‌اند.

غربت، هنر، فرهنگ و تاریخ ایران و اروپا، نوستالژی‌های شهر تهران، ادبیات، هنر به ویژه فیلم و سینما، طبیعت، معجزه فصل‌ها و رنگ‌ها، تهران دهه‌های ۲۰، ۳۰ و ۴۰، خیابان‌ها، گردشگاه‌ها و پاتوق‌های فرهنگی، یادهای کودکی و دبستان، معلم‌ها و همکلاسی‌ها، سرگرمی‌های کودکانه، دلبستگی‌ها و شادی‌های جوانی و ... از جمله موضوعاتی هستند که دوائی در کتاب‌های پیشین این‌مجموعه به آن‌ها پرداخته و در کتاب جدید هم درباره‌شان نوشته است.

ایرج پارسی‌نژاد درباره مجموعه «نامه‌های پراگ» دوائی نوشته است: «این‌نوشته‌ها یک «نوع» (نمی‌گویم ژانر) تازه‌ای است در ادبیات معاصر ما. برداشت‌های حسی از خاطره‌هایی با خیال آمیخته که خاص شخص نویسنده‌اش است. یعنی اصالت دارد. سرشار است از شور و شیدایی و ظرافت و زیبایی. و سخت خیال‌انگیزتر و دلنشین‌تر از آن‌چه در این سال‌ها به صورت «شعر منثور» از مدعیان شاعری می‌خوانیم. تعبیراتش جاندار و غریزی و گرم و پُر از حس و حیات است. نه مثل این ناله‌های سرد و تلخ و تاریک و سرشار از شِکوه و شکایت از تنهایی و جدایی و جفای روزگار که نمی‌توانند هیچ‌حسی را القا کنند.»

کتاب «از وقتی که تو رفتی...» دربرگیرنده این‌نامه‌هاست: «باز هم اول دفتر...»، «جمال... جمال...»، «خلوتکده...»، «مروارید پارسی...»، «هوا...!»، «قو...»، «پیش از دَمِ صبح...»،‌ «طاووس سفید...»، «برویم، باوفا...»، «یارِ دل...»، «از وقتی که تو رفتی...»، «بر بال بادها» و «نیایش».

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

این فیلم را قدیم‌ها، شاید حدود پنجاه‌وهفت‌هشت سال قبل، در شهری به اسم تهران، در خیابانی از این‌ شهر به اسم «لاله‌زار» و در سینمای درجه اول «ایران»‌ دیدیم (همه این اسم‌ها الآن البته به‌کلی معنی و رنگ و ریخت دیگری دارند!). فیلم را در اوج لطافت روح، دوران باور و اشتیاق در سینمای ایران روی پرده عریض دیدیم که جانمان از دریچه چشمانمان سوی پرده و به داخل فضاهای اشرافی فیلم که همه‌چیزش در نهایت سلیقه آراسته شده بود کشانید و عطر و رنگ و زیبایی آن و فضاها و آدم‌ها و رابطه‌ها و آن قصه دلپذیر را در مبادله‌ای جادویی به سوی چشم و بعد به داخل قلب ما هدایت کرد و افسون‌شده این اثر باقی ماندیم و مانده‌ایم تا امروز... به لحاظ «فیلمی» اثر درستی هم هست که در تمامی اجزایش سلیقه و فهم و ظرافت اعمال شده. پشت سرش قدرت و امکانات یک استودیوی بزرگ قرار داشته، با بهترین طراح‌های لباس و دکور،‌ بهترین فیلم‌بردار، آهنگساز مناسب، سناریست باسواد و سابقه، مناسب‌ترین بازیگرها و کارگردانی برخاسته از زمینه خاص این قصه که اروپای مرکزی (مجارستان) باشد و آشنایی‌اش با فرهنگ و هنر و فضایی که در رش روییده بود، آثار ادبی و نقاشی‌ها و موسیقی و تئاتر و اُپرا،‌ او را شایسته‌ترین فرد برای گرداندن این اثر می‌ساخت که بسیار بسیار روح اروپایی، آن هم مربوط به «عصر زیبا» را در خود دارد...
همه این‌ها را خود تو بهتر از بنده می‌دانی. برای ما یعنی امثال من که روی معجزه‌ای (!) به این سن و سال رسیده‌ایم، فیلم غیر از خوراک روحی و سرگرمی، خیلی چیزهای مهم‌تر و والاتری بود، به ماها سلیقه و آگاهی می‌داد، دریچه‌ای بود به روی دنیای بسیار غنی و وسیع و پر از اعجابی که در زندگی ما وجود نداشت، ضمن آن‌که لطافت این فیلم‌ها و جنبه‌های رویایی و غیررئالیستی‌شان، در زندگی‌های اغلب بی‌رنگ و لذت ماها، نوعی دوا و درمان، تسلی و وسیله فرار یا نجات بود؛ دوا و درمانی که آدم را معتاد می‌کرد، جوری که تا آخر عمر، تا همین سن و سال پیری، از جادوی تاثیر آن خلاص نشود و یک‌عمر خوابگرد و مالیخولیایی بماند.

این‌کتاب با ۱۲۰ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۲۰ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...