به گزارش میزان، دفتر شعر «این کوه سرش همیشه زیر برف است» توسط انتشارات سوره مهر، منتشر  شد.

این کتاب شامل ۹۰ قطعه شعر در قالب رباعی با موضوعات مختلف عاشقانه و اجتماعی است که توسط محمد عالی زاده سروده شده است.

شاعر در مجموعه «این کوه سرش همیشه زیر برف است» با زبانی شیرین و شاعرانه به مسائل مختلفی که جامعه کنونی با آن‌ها درگیر است می‌پردازد.

عالی زاده در این مجموعه به قدری استحکام زبانی دارد که مخاطب هنگام خواندن آن بدون اینکه از فضای عاشقانه‌ای که خیلی صمیمی برای او خلق شده خارج شود وارد فضا‌های اجتماعی و گا‌ها فضا‌های طنز کتاب می‌شود.

چند قطعه از رباعیات این کتاب را در ادامه خواهیم خواند:

باید سر راه تو خودم را بکشم
تنها به گناه تو خودم را بکشم
دیگر زده ام به سیم آخر، باید
با برق نگاه تو خودم را بکشم

***

ناخواسته گرم رفت و آمد شده ام
هر بار که از کنار تو رد شده ام
لب‌های تو قرمزند و چشمانت سبز
در رفتن و ماندنم مردد شده ام

***
یک روز تو هم از تک و تا می‌افتی
برخاک به حال و روز ما می‌افتی
پاییز فقط به برگ‌ها ظلم نکرد‌
ای سیب تو هم به زیر پا می‌افتی

***

موجی که همیشه بر فراز دریاست
انگار که مرد یکه تاز دریاست
تنها جلوی صخره سرش را خم کرد.
چون صخره همان مهر نماز دریاست

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...