آنک انسان! | آرمان ملی


جدا از کارهای خوب و بد سیاستمداران، ادبیات و هنر پل شناخت و دوستی ملت‌هاست. همین گفته کافی است تا رمان «هوانورد» [Авиатор : роман Евгений Водолазкин یا Aviator] برنده جایزه کتاب بزرگ روسیه و نویسنده‌اش برنده جایزه سولژنتسین بشود و یک‌بار دیگر در اثری درخشان از ادبیات روس، نویسنده پا را از سیاست و اجتماع فراتر بگذارد و دغدغه موقعیت انسان را داشته باشد و آن را به تصویر بکشد. تا آنجا که از نظر منتقدان روسی این کتاب «می‌تواند پنجره‌ای رو به‌سوی اندیشه نوین انسان پست‌مدرن باشد.»

هوانورد [Авиатор : роман Евгений Водолазкин یا Aviator یِوگنی وادالازکین [Eugene Vodolazkin]

قهرمان داستان یا اینوکنتی پس از یک دوره انجماد، هنگامی که بر تخت بیمارستان بیدار می‌شود، به این نتیجه می‌رسد که مطلقا چیزی در مورد خودش نمی‌داند - نه نام خودش، نه هویت و جایی‌که وجودش در آن معنا گرفته است. او به امید بازگرداندنِ تاریخ زندگی خود، شروع به نوشتن خاطراتی می‌کند که تکه‌تکه و آشوب‌آور است. او برای بازگرداندن تاریخچه زندگی و یافتن حداقل اطلاعاتی در مورد خودش، شروع به نوشتن خاطرات و رویاهایش می‌کند.

عبارت شگفت‌انگیزی که در این کتاب به چشم می‌آید، قهرمان داستان آنچنان در روح خود زندانی می‌شود که گویی روح او مسئول درک درست و صحیح هر لحظه اوست. تا آنجاکه نگاه میخائیل باختین نویسنده و زبان‌شناس روسی در رمان «دو دنیا» و «ذاکره‌الجسد»، یعنی روش وصفی‌تحلیلی، یا به‌اصطلاح ادبی کرونوتوپ (پیوستار زمانی‌مکانی)، به‌طرز ماهرانه‌ای به‌کار گرفته می‌شود. به‌طوری‌که فضا، زمان، گذشته و بلافاصله مفهوم کرونوتوپ در ذهن ترکیب و سپس به ثمر می‌نشیند. یِوگنی وادالازکین [Eugene Vodolazkin] قدم‌به‌قدم حقیقتِ مدنظر خود را در اشخاص داستان و بر پایه مفهوم زندگی جست‌وجو می‌کند؛ به‌نحوی‌که افراد به‌صورت چندجانبه قالب‌های مختلفی از این جست‌وجو را ارائه می‌دهند.

چیرگی وادالازکین آنجایی است که او از مشکلات زمان خود فاصله گرفته و سپس اینگونه تصویرسازی می‌کند: «اگر در جهان ما مفهوم زندگی و شرایط و موقعیت انسانی درک نشود، عملا چیزی برای افزودن به آگاهی باقی نمی‌ماند.» بر این اساس، وقتی اینوکنتی نمی‌داند چگونه در دریای زندگی شنا کند، از کشیده‌شدن به ساحل هراس دارد. دقیقا مشابه یک جراح که اگر در حین کار در چنگال احساسات گرفتار شود یک فاجعه رخ می‌دهد. بنابراین، از نظر وادالازکین انتخاب هر موضوع انسانی یک منطق می‌پذیرد: «نباید عمیقا عاشق یک موضوع شد.»

اما از زاویه‌ای دیگر رمان جذاب «هوانورد» روایتگر حال‌و‌روز انسان گرفتار در چنبره زمان و سرگشته در دایره مکان است که به جست‌وجوی هویت خویش برخاسته است. «هوانورد» با تکنیکی آشنایی‌زدا و پیرنگی خارق‌العاده، به درونی‌ترین لایه‌های وجودی آدمی نقب زده و درعین پرهیز از رویکردهای ایدئولوژیک و سطحی‌نگر، جامعه شوروی سابق را با شلاق هنر و ادبیات، نواخته و مناسبات انسانی آن دوره را با بهره‌گیری از زبان داستان نقد کرده است.

یوگنی وادالازکی در «هوانورد» از سویی در پی رابطه انسان با خویشتن خویش و از سوی دیگر پرسش بنیادین از عدالت است. او در این اثر ضمن طرح مسائل فلسفی-روانشناختی اساسی، در موضعی رفیع‌تر از یک قصه‌گوی نصیحت‌گر نشسته و هرگز در مقام پاسخگویی نهایی به پرسش‌هایی که درافکنده است برنیامده، بلکه کوشیده که صورت مساله را با زبانی هنری روشن‌تر کرده و پرتویی بر این دشواری‌های دیرین بشری بیفکند.

در این راستا وادالازکین بیان می‌کند: «در مسیر زندگی می‌دوی و امید کمی به پرواز‌ داری و همه با تحقیر و دلسوزی و در بهترین شرایط با ناباوری و سردرگمی نگاهت می‌کنند... ولی تو به پرواز درمی‌آیی و از آن بالا، همه آنها، نقطه‌هایی کوچک به‌نظر می‌رسند.» درواقع بیانگر حرکتی است که در جامعه امروزی ما به حاشیه رانده شده و با تلنگری که نویسنده وارد می‌کند، بال‌های پرواز جانی دوباره می‌گیرد. وادالازکین در ادامه همین موضوع بیان می‌کند: «آنها که پایین‌اند تحسینت می‌کنند و شاید کمی حسودیشان شود، ولی قدرت ندارند چیزی را عوض کنند، زیرا در این حیطه، همه‌چیز تنها به فردی بسته است که توانایی پرواز دارد، به هوانوردی که در تنهایی خودش بی‌نظیر و زیباست.»

بنابراین، از یک‌سو به‌دلیل اینکه اینوکنتی یک کشف بر هویت انسانی خودش داشته، می‌تواند دستاورد مهمی باشد؛ یعنی قهرمان داستان در انتها به انسانی وارسته تشرف یافته و این برای خواننده می‌تواند بسیار آموزنده باشد و از سویی دیگر، آنان که دل در گرو ادبیات داستانی معاصر روس دارند، بی‌گمان از مطالعه کتاب «هوانورد» لذت فراوان برده و همچنین درگیر ساحتی دیگر از اندیشه‌ورزی ادبی خواهند شد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...