توماس جراح که دائماً در بند زنان مختلف است. در یکی از روزها ترزا را، که موجودی است شکننده و ظریف، در خانه‌اش می‌پذیرد... برای اینکه از ترزا جدا نشود، شغلی را که در خارج دارد رها می‌کند و به کشورش، که تحت اشغال روسها است، برمی‌گردد. در آنجا متهم و سرکوب می‌شود. شغلش را از دست می‌دهد و به یک تعاونی زراعی پناه می‌برد. در آنجاست که در یکی از روزها همراه ترزا در تصادفی می‌میرد... شخصیت دیگر رمان سابیناست، دوست هوس‌بازی توماس...

 سبکی تحمل‌ناپذیر هستی | میلان کوندرا
سبکی تحمل‌ناپذیر هستی
[Nesnesitelna lehkost byti]. (The Unbearable Lightness of Being) پنجمین رمان میلان کوندرا (1) (1929-    )، نویسنده چک، که نگارش آن در فرانسه، در 1982 به پایان رسید و برای نخستین بار ترجمه فرانسه آن در 1984، در پاریس انتشار یافت. به نظر می‌رسد که این اثر از یک جمله کتاب پیشین نویسنده، کتاب خنده و فراموشی، مایه گرفته است: «...همان‌سان که یک نهایت می‌تواند در هرلحظه به عکس خود بدل گردد، سبکی که به حد اعلای خود رسیده، به ثقل وحششتناک سبکی بدل شده است و تامینا (2) می‌داند که حتی یک دقیقه دیگر هم نخواهد توانست آن را تحمل کند.» (این جمله در بخش جزیره بچه‌ها دیده می‌شود). در سرتاسر سبکی تحمل‌ناپذیر هستی تقابل رمزآلود سبکی و ثقل پیاپی ظاهر می‌شود: باید کدام را ترجیح دهیم؟ کدام طرف این تضاد ارزش شمرده می‌شود؟ مضامین دیگری هم به دنبال می‌آیند: مضمون «ناسازگاری جسم و روح»، -مضمون ترزا (3) که قبلاً نیز در شوخی آمده است- مضمون کیچ (4) (بخش ششم مقاله هزل‌آمیزی است درباره این موضوع)، مضمون خیانت، مضمون دلبستگی (همه بخش هفتم به نور سوزناک یک دلبستگی روشن شده که قهرمان آن یک سگ است.) الخ.

با کتاب خنده و فراموشی کوندرا رمانی ساخته است بر پایه وحدت چند مضمون مربوط به هستی. سبکی تحمل‌ناپذیر هستی برپایه دو وحدت بنا شده است: وحدت مضامین و وحدت کاملاً کلاسیک ماجرا و شخصیتها. رمان چهار شخصیت اصلی را به صحنه می‌آورد:‌ توماس جراح که دائماً در بند زنان مختلف است. در یکی از روزها ترزا را، که موجودی است شکننده و ظریف، در خانه‌اش می‌پذیرد. در آن لحظه «این فکر به مغزش رسید که این دختر را در سبدی روی آب رها کرده و برای او فرستاده‌اند». این استعاره پس از آن توماس را تسخیر می‌کند و زندگی او را به کلی زیر و رو می‌سازد: «با استعاره‌ها نباید بازی کرد. عشق ممکن است از یک استعاره زاده شود.» برای اینکه از ترزا جدا نشود، شغلی را که در خارج دارد رها می‌کند و به کشورش، که تحت اشغال روسها است، برمی‌گردد. در آنجا متهم و سرکوب می‌شود. شغلش را از دست می‌دهد و به یک تعاونی زراعی پناه می‌برد. در آنجاست که در یکی از روزها همراه ترزا در تصادفی می‌میرد. شخصیت دیگر رمان سابینا (5) است. او دوست هوس‌بازی توماس است، نقاشی که سعی می‌کند از «کیج» که در همه‌جا حضور دارد فرار کند (در درجه اول کیج کمونیستی و بعد کیچ جهانی)؛ در جستجوی سَبُکی از خیانتی به خیانت دیگر می‌رود. خانواده‌اش، میهنش، دوستش فرانتس و حتی روی زمین را رها می‌کند و تصمیم می‌گیرد وصیت کند که خاکسترش را در فضا پخش کنند. و بالأخره، شخصیت دیگر، فرانتس است که عاشق سابینا و «راهپیمایی بزرگ تاریخ» است و -مانند یارومیل (6) در زندگی جای دیگر است- پیوسته در جستجوی یک زندگی حقیقی (تغزلی، تراژی، کمیک) است. بالاخره، پنجمین شخصیت کتاب یک سگ است، قهرمان دلبستگی پایانی. حیوان، که سرطان گرفته است، تسلیم ترزیق «قتل از روی ترحم» به دست توماس خواهد شد.

این رمان نیز مانند کتاب خنده و فراموشی، در عین حال در کشورهای متعدد جریان می‌یابد –در چکوسلواکی، در فرانسه، در سویس، در هلند و امریکا- و همچنین در کامبوج، که روشنفکران غربی در آنجا کیچ معترضانه و اومانیستی خود را در برابر دوربینهای تلویزیون به نمایش می‌گذارند. نزدیک به پایان کتاب، نویسنده تصویر نیچه را مجسم می‌کند که در 1889، که بیماری‌اش دوباره شروع شده بود، در یکی از کوچه‌های تورینو (7)، اسبی را که شلاق می‌زنند می‌بوسد. نویسنده این تصویر را به تصویر ترزا نزدیک می‌کند که در روستا، سگش را که دچار بیماری مرگبار است نوازش می‌کند. «من آن دو را در کنار هم می‌بینم:‌ هردو از جاده بشریت خارج شده‌اند. بشریتی که ارباب و مالک طبیعت است و راهش را رو به جلو ادامه می‌دهد.» برای ترزا، بیرون رفتن از راه واهی تاریخ وسوسه‌ای می‌شود مقاومت‌ناپذیر در جستجوی ثقل عشق. زیرا پس از تجارب تاریخی قرن ما (و تاریخ در این رمان به صورت وحشتناکی حضور دارد)، آیا انسان می‌تواند خود را مالک چیزی بداند؟ آیا این سیاره به تنهایی و بدون صاحب در خلائی بی‌اندازه سَبُک در حرکت نیست؟

رضا سیدحسینی. فرهنگ آثار. سروش

1.Milan Kundera 2.Tamina 3.Tereza 4.Kitsch 5.Sabina 6.Jaromil 7.Torino

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...