جورج-گوردون-نوئل-بایرون

پسر سروان بایرون بود که به سبب زندگی بی‌انضباط در هنگ خود به «جَک دیوانه» معروف بود؛ مادرش دومین همسر پدر و زنی ناراضی و تندخو بود... در 1809 به عضویت مجلس لردها درآمد...جدایی همسرش از او به علت رفتار زشت و غریزه‌ی جنسی انحراف‌آمیز و ارتباط عاشقانه با خواهرش و اعمال منافی اخلاق دیگر، مردم انگلیس را سخت بر ضد او می‌شوراند و او را مطرود جامعه می‌سازد... گوته درباره‌ی او می‌گوید: «... به عظمت شکسپیر است».

جورج گوردون نوئل بایرون، Byron, George Gordon Noel معروف به لرد بایرون شاعر انگلیسی (1788-1824). بایرون در لندن و در خانواده‌ای اصیل، زاده شد. پسر سروان جان بایرون بود که به سبب زندگی بی‌انضباط در هنگ خود به «جَک دیوانه» معروف بود. مادرش اسکاتلندی و دومین همسر پدر و زنی ناراضی و تندخو بود، تا حدی‌که پیوسته پسر را شماتت می‌کرد. جورج هرگز نتوانست با این مادر ستیزه‌جو و مستبد تفاهم داشته باشد. محیط خانوادگی پرماجرا و عنان‌گسسته، لنگیدن و تندخویی مادر او را بسیار حساس و پرخاشجو و نسبت به همه‌ی قوانین عصیانگر ساخت. در انواع ورزش تمرین می‌کرد تا خود را چالاک نشان دهد و نقص پا را جبران کند. جورج گوردون پس از مرگ عمو عنوان لردی و املاکی وسیع را به ارث برد و ششمین لرد بایرون خانواده گشت. تحصیلات دانشگاهی را در هرو Harrow و کمبریج انجام داد و از طبع عجیب و پرخاشجوی خود در آنجا خاطراتی باقی گذاشت.
نخستین دیوان بایرون در 1807 به نام ساعت‌های بطالت Hours of Idleness منتشر شد، شامل بیشتر اشعاری که پیش از آن با نام مستعار انتشار یافته بود، همچنین ترجمه‌هایی از آثار شاعران عهد باستان. این دیوان مورد استقبال فراوان منتقدان قرار گرفت، اما به سبب تعبیرات ضداخلاقی، مورد انتقاد شدید ادینبورگ ریویو (مجله‌ی ادینبورگ) Edinburgh Review واقع شد. بایرون در 1809 در منظومه‌ی هجوآمیز تندی با عنوان منظومه‌سرایان انگلیسی و منتقدان اسکاتلندی English Bards and Scottish Reviewers به این مجله تاخت و مناظره‌ی ادبی همچنان ادامه یافت که در ضمن آن استعداد شاعری و سبک زیبای بیان و ذوق هجاگوئی بایرون بر همه آشکار گشت. بایرون در 1809 به عضویت مجلس لردها درآمد. او نیز مانند سایر افراد خانواده‌های اشرافی به سفر مطالعاتی خارج از کشور پرداخت. از اسپانیا، پرتغال و یونان دیدن کرد و بر وسعت و پختگی طبع خود افزود. شرح این سفر را در دو قسمت از منظومه‌ی زیارت‌های چایلدهرلد (پهلوان هرلد) childe Harold's Pilgrimage منتشر کرد که شهرتی عظیم به‌دست آورد.

چایلد هرلد قهرمان منظومه، فردی عصیانگر، بدبین، خوش‌سیما و سرمست از همه‌ی لذت‌هاست که در جستجوی سرگرمی و لذت تازه به سرزمین‌های دور و بیگانه سفر می‌کند. در دو بند نخستین که در 1812 انتشار یافت، کشورهای بازدیدشده‌ی چایلد هرلد مانند پرتغال، اسپانیا، آلبانی و یونان توصیف می‌شود و به شکوه و شکایتی درباره‌ی بردگی در یونان پایان می‌پذیرد. سومین بند در 1816 چایلد هرلد را در کشور بلژیک و سواحل رود رن Rhin و جبال آلپ نشان می‌دهد. توصیف هر مکان برای شاعر بهانه‌ای در یادآوری وقایع تاریخی مانند جنگ واترلو یا جنگ اسپانیا به دست می‌دهد. چهارمین بند در 1818 به ایتالیا اختصاص دارد که بایرون در ضمن آن از ونیز، فلورانس و رم و بزرگان این شهرها سخن می‌گوید. منظومه‌ی زیارت‌های چایلد هرلد نوعی راهنمای احساسی است که اندوه عمیق شاعر را نشان می‌دهد و شخصیت او را در وجود قهرمان آن تجسم می‌بخشد و درد قرن را نمودار می‌سازد. بایرون هنگام سفر آثار منظوم دیگری ساخت که بر شهرتش افزود، از آن جمله است: عروس ابیدوس The Bride of Abydos (1813) و راهزن دریایی The Corsair (1814). منظومه‌ی راهزن دریایی که در سه بند و با لحنی پهلوانی ساخته شده بود، موفقیت عظیمی به دست آورد و به چندین زبان ترجمه شد. قهرمان این منظومه کنراد Conrad سردسته‌ی راهزنان، عیّاری است با معایب بسیار و در عین حال با جوانمردی بی‌نظیر که در سفرهای دریایی خود با حوادث گوناگون روبرو می‌شود. منظومه‌ی لارا Lara نیز منظومه‌ای است پهلوانی که کنراد، سردسته‌ی راهزنان، را نشان می‌دهد که با نام مستعار لارا به سرزمین خود بازمی‌گردد، از راهزنی دست برمی‌دارد و در انزوا زندگی شرافتمندانه‌ای پیش می‌گیرد که ناگهان شناخته می‌شود و از نو به مبارزه می‌پردازد و به‌طور مرگباری زخمی می‌گردد. این منظومه اگرچه طبع نیرومند و رمانتیک بایرون را نشان می‌دهد، به سبب رنگ اهریمنی و شباهتی که میان شاعر و قهرمان منظومه به ذهن خواننده القا می‌کند و به علت رسوائی‌هایی که در زندگی خصوصی بایرون پدید می‌آید مانند جدایی همسرش از او به علت رفتار زشت و غریزه‌ی جنسی انحراف‌آمیز و ارتباط عاشقانه با خواهرش و اعمال منافی اخلاق دیگر، مردم انگلیس را سخت بر ضد او می‌شوراند و او را مطرود جامعه می‌سازد تا جایی که بایرون در 1816 به ناچار انگلستان را ترک می‌کند و هرگز به آن بازنمی‌گردد.

بایرون در ایتالیا با شلی Shelley آشنا می‌شود و زندگی عاشقانه‌ی تازه‌ای پیش‌ می‌گیرد، به خواهر شلی دل می‌بندد و از او دختری پیدا می‌کند که بسیار به او علاقمند می‌شود. شرح این دوره از زندگی عاشقانه‌ی بایرون در نامه‌هایی که تامس مور Thomas Moor در 1830 با عنوان زندگی‌ نامه‌ها و خاطرات روزانه‌ی لرد بایرون The Life, Letters and Journals of Lord Byron انتشار داده، بیان شده است. جلای وطن سفر به حال بایرون سازگار شد، دوستان بی‌شمار یافت و از شهرت عظیم برخوردار گشت و آثار بسیاری خلق کرد، از جمله منظومه‌ی بسیار مشهور محبوس شیلان The Prisoner of Chillon که در 1816 منتشر شد و از دوره‌ی زندانی‌بودن فرانسوا بونیوار Bonnivard در قصر شیلان الهام گرفته بود. این شخص کسی است که با همشهریان خود ضد بردگی منطقه‌ی ساووا Savoie قیام کرده و دوبار زندانی شده بود. منظومه صورت تفکرات یک زندانی را دارد که به صورت اول شخص مفرد بیان می‌شود. در 1817 منظومه‌ی نمایشی مانفرد Manferd منتشر شد که بایرون در سرودن آن از فاوست اثر گوته الهام گرفته و در نظر بعضی از ناقدان اشاره‌ای به ارتباط عاشقانه‌ی شاعر با خواهرش در بر داشته است. مانفرد که از کشتن معشوقه دچار ندامت شده، تنها و ملعون به جبال آلپ پناهنده می‌شود، اما تلاش او برای فراموشی به جایی نمی‌رسد، پیوسته شبح دلدار را پیش چشم می‌بیند و با او گفتگو می‌کند و سرانجام در شکنجه‌ی روحی می‌میرد. تصویر شوم و عشق تباه‌کننده که همه‌جا با فریادهای عصیان و ناامیدی همراه است، از موضوع‌های مورد توجه مکتب رومانتیسم است. بایرون در همین سال قطعه‌ی مصیبت تاسو The Lament of Tasso را منتشر کرد. این منظومه شکوه‌های تاسو شاعر ایتالیایی را در زندان منعکس می‌کند. زندگی هیجان‌انگیز و غمزده‌ی تاسو و عشق افسانه‌ایش به الئونورا Elenora خواهر دوک فرارا Ferrara از موضوع‌های مورد توجه شاعران رمانتیک است و منظومه‌ی بایرون از مشهورترین منظومه‌ها در این زمینه است. بایرون در 1818 منظومه‌ی بپو، سرگذشتی ونیزی Bappo, a Venetian Story را منتشر کرد که اولین کوشش او را در ساختن شعر مسخره‌آمیز به سبک ایتالیایی نشان می‌دهد. بایرون پس از آن سرودن زیباترین و معروف‌ترین منظومه‌ی داستانی خود یعنی دون ژوان، حماسه‌ای هجوآمیز Don Juan, an Epic satire را آغاز کرد که در شانزده بند میان سال‌های (1819 و 1824) منتشر شد.

دون ژوان قهرمان اثر بایرون شخصیتی اهریمنی نیست، بلکه فردی است قربانی فساد جامعه و منعکس‌کننده‌ی سخت‌ترین انتقاد بایرون از زندگی. خصوصیت‌های اخلاقی و حوادث زندگی دون ژوان به بایرون امکان می‌دهد که هجو تند و ریشخند و هزل و توصیف شاعرانه‌ی عشق و امید، گیرایی و شکوه پهلوانی و واقع‌نویسی مسخره‌آمیز را در میدان وسیع‌تری عرضه کند. بایرون به وسیله‌ی منظومه‌ی داستانی دون ژوان به هجوپردازان قرن هیجده نزدیک می‌شود. بیشتر منتقدان منظومه‌ی دون ژوان را شاهکار بایرون به‌شمار می‌آورند. در 1819 منظومه‌ی مازپا Mazeppa براساس تاریخ شارل دوازدهم اثر ولتر منتشر شد. مازپا جوانی لهستانی و شریف است که در ارتش شارل دوازدهم می‌جنگد و پس از شکست، حوادث دوره‌ی جوانی خود را نقل می‌کند. این داستان پیروزی عظیم به دست آورد و نقاشان و نمایشنامه‌نویسان از آن در آثار هنری خود مایه گرفتند. سال 1812 از پرثمرترین سال‌های زندگی بایرون است. در این سال در شهر پیزا Pisa ساکن شد، مجله‌ی استقلال The Liberal را منتشر کرد که دوامی نیافت، پس به نوشتن نمایشنامه پرداخت؛ از جمله: مارینو فالیرو Marino Faleiero در 1821، نمایشنامه‌ای منظوم در پنج پرده که به گوته تقدیم شده بود. تراژدی قابیل Gain (1821) به سبب ملاحظات مذهبی چنان مورد لعن و طعن قرار گرفت که بایرون خود آن را «واترلوی من» نامید که اشاره به شکست آن بود و شاید برای جبران خشم مردم بود که در 1823 نمایشنامه‌ی آسمان و زمین Heaven and Earth را ساخت که از افسانه‌ی مذهبی پیوند فرشتگان و دختران آدمی الهام گرفته بود. گوته این اثر را بسیار ستود و سبک آن را بدیع و درخشان خواند. اثر دیگر بایرون در این دوره نمایشنامه‌ی بدقواره‌ی مسخ‌شده The Deformed Transformed تحت نفوذ فاوست اثر گوته نوشته شده است. بایرون به سبب علاقه‌ای که به ایتالیا داشت کتاب رسالت دانته The Prophecy of Dante را نوشت که تحت تأثیر کمدی الهی او قرار گرفته بود. شیفتگی بایرون به مسائلی که به روح استقلال‌طلبانه بستگی داشت، او را نمونه‌ی برجسته و قابل احترامی در مبارزه‌های سیاسی ساخت. در 1823 عضو کمیته‌ی یونانیان استقلال‌طلب گشت و به گروه مبارزان پیوست تا به وسیله‌ی پول و نفوذ شخصیت خویش، از استقلال‌خواهان بر ضد تسلط ترک‌ها حمایت کند، اما بر اثر ابتلای به تب مالاریا یا به قولی مننژیت در 19 آوریل 1824 درگذشت.

بایرون مشهورترین شاعر و برجسته‌ترین شخصیت عصر رمانتیک است. با آنکه انگلستان به سبب رفتار ضداخلاقی و عصیانش بر ضد آداب و رسوم او را طرد کرد، باید دانست که بدون وجود بایرون هرگز چنان تکاملی در ادبیات رمانتیک انگلستان که سراسر اروپا را فراگرفت پدید نمی‌آمد. گوته درباره‌ی او می‌گوید: «هنرمند بزرگ بالفطره بود و دارای چنان قدرت شاعری که هرگز در کسی ندیده‌ام. از نظر ادراک عالم خارج و استعداد تعمق در امور گذشته به عظمت شکسپیر است».

ترجمه به فارسی: زیباترین اشعار بایرون- محبوس شیلان

زهرا خانلری. فرهنگ ادبیات جهان. خوارزمی  

داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...