کتاب «نزدیک‌ترین چیز به زندگی» نوشته جیمز وود با ترجمه سعید مقدم توسط نشر مرکز منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش مهر، جیمز وود متولد سال ۱۹۶۵ در شهر دورام انگلستان است که در حال حاضر در نیویورک زندگی می‌کند. او به‌عنوان منتقد ادبی و نویسنده نشریه نیویورکر و مطبوعات شناخته می‌شود. همچنین به‌عنوان استاد مهمان در دانشگاه هاروارد فعالیت کرده است. «داستان چه می‌کند»، «کِیفِ کتاب»، مجموعه‌مقاله «ماترک از دست‌رفته: مقالاتی درباره ادبیات و ایمان» و «خود بی‌مسئولیت» عناوین کتاب‌هایی هستند که از وود منتشر شده‌اند.

این منتقد ادبی در نوشتن کتاب «نزدیک‌ترین چیز به زندگی» خاطره و نقد را با هم مخلوط کرده و با این ابزار، ارتباط بین داستان و زندگی واقعی را نشان داده است. از نظر او، بین همه هنرها، ادبیات داستانی دارای قدرت منحصربه‌فردی برای توصیف شیوه زندگی است و می‌تواند نهاد زندگی را از مرگ و فراموشی تاریخی نجات دهد. این نویسنده در کتاب پیش رو، چنین می‌نویسد که عمل خواندن و درک‌کردن، یکی از مقدس‌ترین فعالیت‌های شخصی انسان است. در راه اثبات این حرف هم از داستان‌کوتاهِ «بوسه» نوشته چخوف، رمان «مهاجران» از و.گ. زیبالد و رمان «گل آبی» اثر فیتزجرالد مثال زده است.

وود در کتاب «نزدیک‌ترین چیز به زندگی» ضمن بیان دلایل و نکات خود درباره ادبیات داستانی، رابطه صمیمی خود را با کلمات آشکار کرده است. تعمق درباره همدستی پرثمر بین خواننده، نویسنده و منتقد از جمله موضوعاتی است که این نویسنده در کتابش به آن پرداخته است.

این کتاب ۴ فصل اصلی دارد که عناوین‌شان به‌ترتیب عبارت است از: «چرا؟»، «توجه‌جدی»، «استفاده از همه‌چیز» و «بی‌خانمانی دنیوی».

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

دریا هم همین‌طور، صخره‌ها هم همین‌طور، طعم نمک هم همین‌طور که می‌توانست روزهای تابستان آدم را تا حد اشباع پر کند، حالا فقط نمک بود، همین و بس. جهان همان جهان بود، با این‌همه، همان جهان نبود، زیرا معنی در آن جابه‌جا شده بود و هنوز هم داشت جابه‌جا می‌شد، به بی‌معنایی نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد.

ادبیات، مانند نقاشی، بازیِ زمان را پس می‌رانَد _ ما را به بی‌خواب‌شدگانی بدل می‌کند که در تالارهای عادت می‌چرخیم، گام پیش می‌نهد تا جان چیزها را از چنگ جهان مردگان برهاند. داستانی درباره اسکار کوکوشکای نقاش می‌گویند که در کلاس طراحیِ بدن انسان از روی مدل زنده تدریس می‌کرد. حوصله هنرآموزها سر رفته بود و طرح‌های بی‌روح می‌کشیدند، برای همین کوکوشکا به سوی مرد طاقبازافتاده می‌رود، به قلبش گوش می‌دهد، و اعلام می‌کند مرده است. دانشجویان به‌شدت متاثر می‌شوند. سپس مدل می‌ایستد و کوکوشکا می‌گوید: «حالا بدن او را طوری طراحی کنید که گویی می‌دانستید زنده بوده و نه مرده!» اگر قرار بود این نقاشی از بدن زنده در داستان اتفاق بیفتد چه شکلی پیدا می‌کرد؟ بدنی نقاشی می‌شد حقیقتاً زنده، اما به گونه‌ای که می‌توانستیم ببینیم این بدن واقعاً همواره در حال مردن است؛ این درک در آن می‌بود که مرگ همواره بر زندگی سایه می‌افکند و، به این ترتیب، از زیبایی‌شناسی حیات‌بخش کوکوشکا متافیزیکی می‌ساخت مرگ‌بین. (آیا همین نیست که توجه جدی را واقعاً جدی می‌کند؟) چنین تصویری ممکن بود شبیه این قطعه از یکی از آخرین داستان‌های سال بلو، «چیزی که مرا به یادت بیاورد»، باشد. پاراگرافی است درباره مرد ایرلندی مستی به نام مک‌کرن که روی نیمکتی از هوش رفته است: «سری به مک‌کرن زدم که کتش را روی زمین انداخته و زیرشلواری‌اش را درآورده بود. صورت تفتیده، بینی کوتاه تیزش، نشانه‌های زندگی در گلویش، گردن به‌ظاهر شکسته‌اش، موهای سیاه روی شکمش، …، برق سفید ساق‌هاش، حالت تراژیک پاهایش.» شاید این چیزی است که کوکوشکا در ذهن داشت: بلو با واژه‌ها از روی مدلی نقاشی می‌کند که شاید زنده باشد، شاید نباشد: نقاشی‌ای که خطر آن می‌رود که هر لحظه به تابلو طبیعت بی‌جان تبدیل شود. بنابراین شخصیت رمان بلو با دقت بسیار به مک‌کرن نگاه می‌کند، مثل پدر یا مادر جوانِ دلواپسی که نوزاد خوابیده‌ای را نگاه می‌کند تا ببیند هنو زنده است. و مک‌کرن هنوز زنده است، البته بفهمی‌نفهمی: نشانه‌های زندگی در گلویش.

این کتاب با ۱۱۶ صفحه، شمارگان هزار و ۲۰۰ نسخه و قیمت ۱۹ هزار و ۸۰۰ تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...