الکساندر-دوما-پسر

فرزند نامشروع الکساندر دومای پدر بود و در کودکی مورد بی‌­اعتنایی و بی‌­مهری او. سالها با مادرش در فقر زیست، تا آنکه در نه سالگی به یکی از شبانه­‌روزیهای پاریس سپرده شد و تا هفده سالگی در آنجا ماند. در کالج تحصیلات درخشانی انجام داد و به دریافت جایزه­‌های متعدد نایل آمد. پس از آنکه شش ماه در خانه پدر اقامت کرد، مصمم گردید که به جبران گذشته زندگی آزاد و مستقلی داشته باشد، پس در لذت و بی‌­بند و باری فرو رفت... دیوانی با عنوان «گناهان دوره جوانی» منتشر کرد که چندان جلب توجه نکرد

الکساندر دوما، (پسر) Dumas (fils), Alexandre نمایشنامه­‌نویس و رمان­‌نویس فرانسوی (1824-1895) فرزند نامشروع الکساندر دوما (پدر) بود و در کودکی مورد بی‌­اعتنایی و بی‌­مهری او. سالها با مادرش در فقر زیست، تا آنکه در نه سالگی به یکی از شبانه­‌روزیهای پاریس سپرده شد و تا هفده سالگی در آنجا ماند. در کالج تحصیلات درخشانی انجام داد و به دریافت جایزه­‌های متعدد نایل آمد. پس از آنکه شش ماه در خانه پدر اقامت کرد، مصمم گردید که به جبران گذشته زندگی آزاد و مستقلی داشته باشد، پس در لذت و بی­‌ بند و باری فرو رفت و چنان در این راه افراط کرد که هنگامی که به سن قانونی رسید، ناگهان خود را در برابر قرض هنگفتی یافت که خاصه برای نوجوانی چون او ، کمرشکن بود. او خود بعدها در این باره نوشته است: «در حالی که نمی­‌دانستم چه باید کرد، به ادبیات روی آوردم». و باید پذیرفت که در واقع برای این کار ساخته شده بود.

دوما ابتدا در 1845 دیوانی با عنوان "گناهان دوره جوانی"
peches de Jeunesse انتشار داد که چندان جلب توجه نکرد. سپس نمایشنامه منظوم تک پرده‌­ای "جواهر ملکه" Le Bijou de Reine را برصحنه آورد. از آن پس همه آثار خود را به نثر نوشت و پس از بازگشت از سفری به اسپانیا که در 1846 به همراهی پدر انجام داده بود، رمانی به سبک رمانهای پدر انتشار داد به نام "ماجراهای چهار زن و یک طوطی" Les Aventures de Quatre Femmes et d’un Perroquet که در شش جلد در سالهای 1846-1847 انتشار یافت که باز شکست خورد. دوما که پی برده بود در انتخاب این شیوه رمان‌نویسی به راه خطا رفته است، مصمم شد که دنباله داستانهای کاملاً تخیلی را رها کند و همه هنر نویسندگی را درباره بینش مستقیم جامعه به کار اندازد و واقع‌­بینانه جامعه را چنانکه می‌­بیند ترسیم کند و از این آزمایش پیروزمندانه بیرون آمد، چنانکه در 1848 و در بیست و چهارسالگی با انتشار رمان "مادام کاملیا" La Dame aux Camelias به چنان شهرتی دست یافت که کمتر از شهرت پدر نبود. پدر نیز از این پیروزی بر خود بالید و پسر را بهترین اثر خویش خواند!

موضوع داستان "مادام کاملیا" عشق جوانی از خانواده‌­ای اصیل است به نام "آرمان دووال"
Armand Duval به روسپی پرجاه و جلالی به نام "مارگریت گوتیه" Marguerite Gautier. دوما در مدت سه سال پس از آن به قصد پرداخت وام‌های خویش، دهها رمان نوشت که در همه آنها آداب و رسوم جامعه و زمان خود را تصویر کرده بود. در این زمان به دعوت یکی از بستگان پدر به تئاتر روی آورد و تا سال‌ها، رمان‌­نویسی را کنار گذارد. در 1852 از داستان مادام کاملیا نمایشنامه‌­ای ساخت که در پاریس و خارج از آن موفقیت بزرگی به دست آورد و به طور قاطع می­‌توان آن را سرآغاز نمایشنامه­‌های آداب و رسوم دانست، نمایشنامه­‌ای آمیخته از احساسی عاشقانه و بینشی واقعی از جامعه و مسائل آن. قدرت و تأثیر نمایش "مادام کاملیا"چنان بود که مارگریت را قهرمانی مافوق قهرمانان رومانتیسم قبل از خود ساخت و در وجودش نیرویی از انسانیت قابل توجه و برجسته نمایان کرد. دوما که بار سنگین قرض را از دوش برداشته بود، توانست آزادانه و پیاپی نمایشنامه‌های جدید بر صحنه آورد، از آن جمله است: "دیان دو لیس" Diane de Lys در 1851، "سبکسران" Le Demi-Monde، کمدی آداب و رسوم که در پنج پرده در 1855 اجرا شد و بلیغ‌­ترین و عمیقترین و بی‌­پرواترین اثر دوما به شمار آمد. دختری زیبا و طناز با وجود گذشته مغشوش و ناپاک با جوانی شرافتمند و بی­‌خبر از همه چیز ازدواج می­‌کند و فاسق دختر می­‌کوشد تا جوان را از گذشته او آگاه سازد و در این راه حوادثی پیش می‌­آید. "مسأله پول" La Question d’Argent در 1857 در پنج پرده بر صحنه آمد. دوما که پیوسته در اندیشه اصلاح اخلاق جامعه بود، در این اثر جامعه سرمایه‌­داری و عطش سیری­‌ناپذیرش را به پول وصف می‌کند و بانکدار ثروتمندی را نشان می­‌دهد که برای به دست آوردن پول بیشتر، همه چیز را زیر پا می­‌گذارد و سرانجام نیز همه حسابهایش غلط درمی‌­آید.

نمایشنامه "پسر نامشروع" Le Fill naturel در 1858 و "پدر مسرف" Un Pere Prodigue در 1859 به اجرا گذاشته شد. دوما در همه این کمدیها خود را مصلح بی‌­پروای جامعه، طرفدار تساوی زن و مرد، دشمن بی­‌عدالتی­ها و ریاکاری­ها معرفی می‌­کند، قهرمانان نمایشنامه­‌های او همه‌­جا سخنگوی صادق شخص وی به شمار می‌­آیند و او در خلق صحنه‌­های پرتحرک و گفت و شنودهای آمیخته با زیرکی و هشیاری و فصاحت و بلاغت، استادی خاص نشان می‌­دهد. دوما در حدود 1860 به سبب بیماری ناشی از کار زیاد، از نوشتن دست برداشت و به استراحت پرداخت و چهار سال بعد در 1864 هنگامی که سلامت خود را بازیافت، دوباره قلم به دست گرفت. سلسله نمایشنامه‌­هایی که دوما در این دوره نوشت در عداد نمایشنامه­‌های اخلاقی و تربیتی قرار گرفت که بیشتر آنها مسائلی را مانند ازدواج، فسق و فجور، فرزندان نامشروع و روسپی­گری مطرح می‌کند، از آن جمله است: "دوست زنان" L’Ami des Femmes در پنج پرده که به سبب وصف گویا و شیوه صادقانه و تحرک صحنه­‌ها بسیار جلب توجه کرد. "اندیشه‌­های مادام اوبره" Les Idees de Madame Aubray در 1867 در چهار پرده اجرا شد. "شاهزاده خانم ژورژ" La Princesse Georges در 1871 از سبک تئاترهای کلاسیک پیروی کرده و به وحدت سه گانه پایبند است، اما از نظر موضوع با خصوصیت‌ها و سلیقه و احساس زمان خود را وفق می­‌دهد. "همسر کلود" La Femme de Claude در سه پرده، در 1873 مورد ستایش فراوان قرار گرفت. "زن بیگانه" L’Etrangere در 1876 بر صحنه آمد. دوما که همه­‌جا از فساد جامعه فرانسوی شکوه دارد، بنای این نمایشنامه را بر فرضیه علمی قرار می­‌دهد و چنین ادعا می­‌کند که باکتریها یا باسیلها ممکن است از راه توارث به آدمی انتقال یابد و قسمتهای سالم بدن را تباه سازد. جامعه در حال اضمحلال نیز شکار این باکتریهاست. این نمایشنامه در نظر دوما سرگذشت غم‌انگیز جامعه‌ای در حال اغتشاش و اختلال است. "فرانسیون" Francillon در 1887 از پرجاذبه‌­ترین و درخشان‌ترین کمدیهای آداب و رسوم دوماست و در آن سوءتفاهم‌ها و تیرگی‌های میان زن و شوهر که سرانجام به آشتی می‌­انجامد، نشان داده شده است. دیباچه‌­ها و یادداشتهایی که دوما به چاپ مجموعه نمایشنامه‌­هایش با عنوان تئاتر کامل Theatre Complet افزوده است، به سبب درخشندگی سبک نگارش و شمول افکار تازه بسیار پرارزش است.

دوما به طور مسلم نقاش چیره­‌دست و صادق جامعه است که با واقع‌­بینی بسیار بر ضد ادراکهای رمانتیک و خیال‌پردازانه از زندگی بپا خاست و اگرچه بسیاری از نمایشنامه­‌هایش به سبب القای افکار گستاخانه و نو، بحثها و مشاجره­‌های شدید برانگیخت، پیوسته نمایشنامه‌نویس محبوب نیمه دوم قرن نوزده باقی ماند. الکساندر دومای پسر، در 1874 به عضویت آکادمی فرانسه درآمد.

زهرا خانلری. فرهنگ ادبیات جهان. خوارزمی

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...