«خط قرمز» كیمیایی، «مرگ یزدگرد» بیضایی، «سفره ایرانی» عیاری، «گزارش یك جشن» حاتمی‌كیا، «سنتوری» مهرجویی و... در جشنواره فجر به نمایش در آمدند ولی اكران نشدند... «رستاخیز» در جشنواره فجر 8 جایزه گرفت... حدود ۴۰ دقیقه کوتاه شد... ولی اکرانش بیش از نصف روز دوام نیاورد... حالا پس از 7 سال نسخه دانلودی فیلم با زیرنویس عربی و حراج بر دارایی سینما ... این همه آزمون و خطا كافی نیست؟

گردش كار مراحل ساخت و تولید و نمایش كوتاه مدت فیلم «رستاخیز» احمدرضا درویش در جشنواره فیلم فجر، توقف اكران عمومی آن در همان روز اول، تداوم این روند تاكنون و دانلود اخیر و پخش آن در فضای عمومی با زیرنویس عربی، بیانگر واقعیتی تلخ و عبرت‌آموز در عرصه فرهنگی هنری این سرزمین و حوزه‌های مدیریتی آن است. اما بیش از همه این سیكل معیوب، نشان از فقدان سازوكار حرفه‌ای و قانونمندانه در جامعه سینمایی ما دارد.

طی این ۴۰ سال فیلم‌هایی چون «خط قرمز» مسعود كیمیایی، «مرگ یزدگرد» بهرام بیضایی، «نوبت عاشقی» و «شب‌های زاینده‌‌رود» محسن مخملباف، «در مسلخ عشق» و «خیابان‌های آرام» كمال تبریزی، «سفره ایرانی» كیانوش عیاری، «گزارش یك جشن» ابراهیم حاتمی‌كیا، «سنتوری» داریوش مهرجویی، «رای باز» مهدی نوربخش، «زمهریر» علی رویین‌تن، «جزیره آهنی» محمد رسول اُف و «سفر به هیدالو» مجتبی راعی در جشنواره فیلم فجر به نمایش عمومی در آمدند ولی اكران عمومی نشدند. فیلم‌های دیگری هم مانند «طلای سرخ»، «آفساید»، «تاكسی» و «سه رخ» جعفر پناهی و «ده» و «كپی برابر اصل» عباس كیارستمی بوده‌اند كه در هیچ شرایطی امكان نمایش پیدا نكرده‌اند. اما «رستاخیز» از جنبه‌های مختلف وضعیت متفاوتی نسبت به این فیلم‌ها دارد.

رستاخیر احمدرضا درویش
مضمون و دستمایه مذهبی فیلم به واقعه كربلا و قیام امام حسین علیه‌السلام می‌پردازد و پشت سر كارگردان نام‌آشنایش حرف و حدیثی نبوده و او را می‌توان یكی از شاخص‌ترین فیلمسازان ژانر جنگی سینمای ایران با آثاری چون «كیمیا»، «سرزمین خورشید» و «دوئل» به شمار آورد كه همواره علاقه‌اش را به سینمای «بیگ پروداكشن» نشان داده است. از طرفی «رستاخیز» در سی و دومین جشنواره فیلم فجر در ۱۱ رشته كاندیدا شد و ۸ جایزه آن دوره (از جمله بهترین فیلم به‌طور مشترك با فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» بهروز افخمی و نیز بهترین كارگردانی) را به خود اختصاص داد. پس تا همین‌جا از فیلمی صحبت می‌كنیم كه همه مراحل قانونی پیش‌بینی شده در وزارت ارشاد را پشت سر گذاشته و نظر موافق برخی مراجع را در مورد نمایش چهره برخی شهدای كربلا و همچنین استنادات تاریخی اخذ كرده است. با این وصف، چه عامل یا عوامل بازدارنده موجب می‌شود تا این فیلم پس از تدوین دوباره و كوتاه شدن حدود ۴۰ دقیقه آن در نمایش عمومی بیش از نصف روز دوام نیاورد و با تشخیص وزیر وقت ارشاد و بنا بر برخی مصلحت‌اندیشی‌ها از پرده پایین كشیده شود؟

آیا كنار آمدنِ محتاطانه با این وضعیت (بنابر هر شرایط تحمیلی) از سوی مدیران فرهنگی - هنری، نوعی نقض غرض و نادیده گرفتن مقررات قانونی موجود در آن حوزه وزارتی نیست؟ این در حالی است كه اساسا در همان قانون مورد نظر و رویه جاری حق وِتو از ناحیه اشخاص حقیقی و حقوقی (اعم از مراجع و…) پیش‌بینی نشده است. جالب آنكه در برابر این سكوت قانون، صحبت‌های اخیر احمدرضا درویش در برنامه سینمایی «هفت» شبكه ۳سیما قضیه را بغرنج‌تر و حساس‌تر كرد. او از نظر موافق رهبری نسبت به فیلمش سخن گفت كه در چارچوب موازین قانونی و عرفی نظام فعلی می‌تواند تلویحا به منزله نوعی حكم حكومتی باشد. بنابراین علت توقف اكران عمومی فیلم چه بوده است؟ در محافظه‌كاری و برخورد انفعالی دولت و وزارت ارشاد همین بس كه چندین محرم را پشت سر گذاشتیم و هیچ اراده‌ای وجود نداشت تا برای حل این مشكل چاره‌ای بیندیشد و مذاكره و رایزنی در رفع این سوءتفاهم بزرگ صورت گیرد. نتیجه این بی‌تفاوتی و دست روی دست گذاشتن این شد كه مسلمانان كشورهای عربی از مسیری كاملا غیر حرفه‌ای و خارج از موازین قانونی و حقوقی به نسخه دانلود شده فیلم با زیرنویس عربی دسترسی پیدا كنند و فیلمی كه می‌توانست در شرایط طبیعی و منطبق بر اصول و مبانی حرفه‌ای بازار اقتصادی پررونقی در این منطقه داشته باشد، این‌گونه لطمه‌های جبران‌ناپذیر پیدا كند. خُب، جدا از پذیرش غرامت عدم نمایش عمومی فیلم از سوی مسوولان ذیربط وزارت ارشاد، این غرامت مضاعف را چه شخص یا اشخاصی جوابگو هستند؟

آیا با این تاكتیك‌های غلط و شیوه‌های غیرحرفه‌ای و سلبی می‌خواهیم از حوزه‌های بومی و اقلیمی پا فراتر بگذاریم و به بازارهای جهانی راه پیدا كنیم؟ آیا این همه آزمون و خطا كافی نیست؟ در نگاهی واقع‌بینانه، هنوز نمی‌دانیم كه مدیران فرهنگی ما چه تعریفی از «هنر/ صنعت» دارند و تاثیرات فرهنگی اجتماعی و روانشناسانه زبان سینما را چقدر جدی می‌گیرند؟ در برابر آن وادادگی نسبت به شیوه‌های خرافی و عجیب و غریب عزاداری در شماری از مراسم محرم امسال كه نمونه‌هایش را در بعضی كلیپ‌های فضای مجازی شاهد بودیم و از نقش مخرب آن (به‌ویژه در نسل‌های جوان این زمانه) غافل مانده‌ایم، این عدم حمایت از فیلمی با مشخصه‌های «رستاخیز» و نوع نگاه سازندگان‌شان به یك رخداد تراژیك تاریخ صدر اسلام و اسطوره‌های ماندگارش، چه توجیه منطقی و در عین حال حرفه‌ای دارد؟ در این عصر انفعال و تبدیل شدن هر مناسك و سیر و سلوكی به شو و عكس سلفی گرفتن، فرهنگ‌سازی در كدام حوزه (رسانه‌ای با زبان سینما یا عامی‌گری) عمیق‌تر و كارساز‌تر است؟ امید كه لاقل پیامد این اتفاق ناگوار، اقدامی عاجل برای دستیابی به یك راه‌حل منطقی در جهت فراهم شدن امكان نمایش فیلم «رستاخیز» در همین ایام محرم و صفر باشد.

اعتماد

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...