دکتر محمد بقایی (ماکان) گفت: تمامی بزرگان فرهنگ و ادب معاصر ایران از دهخدا گرفته تا بهار، مینوی، تقی‌زاده، فروزانفر، معین، صورتگر و خطیبی در ستایش اقبال، زبان به تمجید گشوده‌ و یکصدا او را "مولوی عصر" خوانده‌اند.

دکتر محمد بقایی (ماکان) که با مهر گفتگو می‌کرد در پاسخ به این سؤال که موضع اقبال در برابر غرب چگونه است؟ آیا اقبال غرب را کاملاً رد می‌کند؟ گفت: اقبال غرب را رد نمی‌کند بلکه می‌گوید من هم شرقی هستم و هم غربی. مقصودش هم از این حرف این است که از آگاهی‌ها و دانش هر دو جهان استفاده می‌کند. ستیزی که او با غرب دارد از نوعی است که خود اندیشمندان غرب هم با بخش قابل انتقاد مدنیت غرب دارند که آن را برای اخلاق انسانی مضر می‌دانند. وگرنه اقبال دستاوردهای علمی غرب را می‌ستاید و بزرگترین آرزویش برای دنیای شرق این است که مردم شرق از این منظر به مرتبه غرب برسند.

مؤلف مجموعه 24 جلدی "بازشناسی افکار و آثار اقبال" در پاسخ به این سؤال که ولی مواضع منفی اقبال نسبت به غرب بیش از مواضع مثبت اوست؟ گفت: او البته غرب را مورد انتقاد قرار می‌دهد به جهت آنکه غرب در جایی قابل نقد کردن است. اقبال از آنجا که موضوعات قابل تمجید غرب را مطرح نمی‌سازد اینگونه به نظر می‌رسد که او بیشتر غرب‌ستیز است حال آنکه دیدگاههای او متوجه زمینه‌های قابل انتقاد فرهنگ و مدنیت غرب است

مؤلف "در شبستان ابد" در پاسخ به این سوال که برخی معتقدند اقبال برای شرایط جدید فرهنگی جهان حرفی برای گفتن ندارد و مواضع او تنها برای زمان خودش یعنی نیمه اول قرن بیستم، کارایی داشته است؟ تصریح کرد: نمی‌توان گفت که دقیقاً چنین است زیرا پس از وی همه نواندیشان و نوگرایان دینی آنچه برای پیشبرد دنیای شرق مطرح کرده‌اند در واقع همان اندیشه‌های اقبال است که با لفظ دیگری بیان داشته‌اند. مشخص‌ترین این اندیشه‌ها  رجوع به خویشتن، دگراندیشی، عملگرایی، بازسازی اندیشه دینی و مواردی از این دست هستند که اندیشه‌های محوری اقبال را تشکیل می‌دهند. به جرأت می‌توان گفت، هیچ‌یک از آنان دیدگاهی تازه بیش از آنچه را اقبال مطرح نمود ارایه ننموده‌اند. از آنجا که ارزش و اعتبار هر مکتب فکری بر دیدگاههای کلی و محوری است بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که نظریات اقبال هنوز به مرحله عمل در نیامده است و حقیقت نیز آن است که باید در عمل کارایی خود را نشان دهد.

مؤلف "میکده لاهور" در پاسخ به این سؤال که عده‌ای می گویند که دلیل مطرح بودن اقبال به خاطر کم بودن نخبگان در مشرق زمین است گفت: این دیدگاه در واقع اهانتی است به توانایی فکری دنیای شرق، اما فراموش نکنیم که اقبال تنها در دنیای اسلام از اشتهار و محبوبیت برخوردار نیست بلکه توجه به او در میان متفکران برجسته غرب مانند هرمان هسه برنده جایزه نوبل و آن ماری شیمل که با قدرت فکری خود شرق‌شناسی را از دست کوربن در پاریس ربود و آن را در آلمان مستقر ساخت و بسیاری از دیگر چهره‌های برجسته حوزه اندیشه زیاد است. اینها بر این عقیده‌اند که تاکنون در تاریخ اسلام متفکری جامع‌الاطراف همانند او پدید نیامده است.

مؤلف "سونش دینار" افزود: هرمان هسه در مقدمه‌ای که بر ترجمه منظومه جاویدنامه او می‌نگاشت اظهار نمود که اقبال لاهوری با احاطه‌ای که بر سه فرهنگ هندی، اسلامی و غربی دارد خواننده خود را به اوج معنویت می‌برد. شیمل هم درباره پهناوری اندیشه او می‌گوید: اقبال همانند منشوری است که انواری مختلف از او ساطع می‌شود. همچنین فراموش نکنیم که تمامی بزرگان فرهنگ و ادب معاصر ایران از دهخدا گرفته تا بهار، مینوی، تقی زاده، فروزانفر، معین، صورتگر، خطیبی و مانند اینها در ستایش اقبال، زبان به تمجید گشوده‌اند و یکصدا او را "مولوی عصر" خوانده‌اند.

مؤلف "لعل روان" در پایان تصریح کرد: غالب ستایندگان او بر این باورند که دیدگاههای او در قیاس با حضرت مولانا بسیار وسیعتر است زیرا او هفتصد سال معرفت و آگاهی پس از مولوی را با خود دارد . قابل ذکر است که در همایشهایی که در نکوداشت این شخصیت در لاهور تشکیل می‌شود غالباً پنجاه اقبال‌شناس برجسته از سراسر جهان شرکت دارند که اتفاقاً غالب آنان از کشورهای غیر شرقی و غیراسلامی هستند.

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...