جنگ تمام می‌شود، اما زخم‌ها می‌مانند | آرمان ملی


رمان «سرباز ناساز» [Le soldat desaccorde] تازه‌ترین اثر ژیل مارشان [gilles marchand]، نویسنده‌ معاصر فرانسوی است که در تابستان ۲۰۲۲ منتشر شد و خیلی زود توجه خوانندگان و منتقدان ادبی را به خود جلب کرد. این رمان در سال جاری با ترجمه محمود گودرزی از سوی نشر خوب به فارسی منتشر شده است. مارشان که پیش‌تر با آثاری چون «یکصد سالگی مردی که شبیه دنیس هاپر بود» و «یک شب با آدولف» نامش را در فضای ادبیات فرانسه تثبیت کرده بود، این‌بار سراغ موضوعی رفته که شاید در نگاه اول بارها در ادبیات روایت شده باشد: جنگ جهانی اول.

خلاصه رمان سرباز ناساز» [Le soldat desaccorde]  ژیل مارشان [gilles marchand]

اما او با نگاهی شاعرانه و انسانی، کلیشه‌های رمان جنگی را کنار می‌زند و قصه‌ای روایت می‌کند که بیش از آنکه درباره‌ میدان نبرد باشد، درباره‌ عشق، زخم‌های روانی و جست‌وجوی هویت در دل ویرانی‌ها است.

داستان «سرباز ناساز» از دل خاکریزها آغاز نمی‌شود، بلکه در بازگشت از جبهه شکل می‌گیرد. شخصیت اصلی، سربازی است که بخشی از بدنش را در جنگ از دست داده و با حافظه‌ای زخمی و روحی آزرده، مأموریتی غیرمنتظره به او سپرده می‌شود: یافتن سرنوشت هم‌رزمی به نام امیل ژوپلن که در بحبوحه‌ نبرد ناپدید شده است. این جست‌وجو در ظاهر تلاشی برای روشن‌شدن سرنوشت یک سرباز گم‌شده است، اما به‌تدریج به سفری درونی بدل می‌شود؛ سفری در اعماق حافظه، عشق، فقدان و پرسش از معنای زندگی پس از تجربه‌ مرگ و ویرانی. مارشان در خلال این روایت، لایه‌به‌لایه تصویر می‌کند که چگونه جنگ جهانی اول، حتی پس از پایان توپ و تفنگ، هنوز در جان بازماندگان ادامه دارد.

نثر مارشان در این رمان ویژگی خاصی دارد. او به‌جای تمرکز بر جزئیات نظامی یا بازسازی تاریخی دقیق نبردها، از زبانی بهره می‌گیرد که هم ساده و روان است و هم شاعرانه و تأثیرگذار. روایت او غیرخطی است؛ از فلاش‌بک‌ها و خرده‌روایت‌ها استفاده می‌کند تا تصویر ذهنی و عاطفی شخصیت‌ها را عمیق‌تر کند. همین انتخاب روایی باعث می‌شود کتاب برای بعضی خوانندگان کمی چالش‌برانگیز باشد، اما درعوض تجربه‌ای عاطفی و ادبی پربار فراهم می‌کند. گویی مارشان آگاهانه خواسته است که خواننده نه صرفاً شاهد یک قصه جنگی، بلکه شریک یک سفر ذهنی و احساسی باشد.

یکی از جنبه‌های درخشان «سرباز ناساز»، پرداختن به مضمون عشق در میانه‌ ویرانی است. جست‌وجوی سرباز برای یافتن امیل، به کشف داستانی عاشقانه منتهی می‌شود که در دل آتش جنگ زاده شده؛ عشقی که نه‌تنها نقطه‌ مقابل خشونت و مرگ است، بلکه نیرویی حیاتی برای بقا و بازسازی معنا به شمار می‌آید. این دوگانگی میان مرگ و عشق، ناامیدی و امید، خشونت و انسانیت، ستون اصلی رمان را تشکیل می‌دهد و باعث می‌شود خواننده پس از بستن کتاب، همچنان درگیر پرسش‌هایی بنیادین بماند.

از منظر ادبیات تطبیقی، می‌توان گفت «سرباز ناساز» در ادامه‌ سنتی قرار می‌گیرد که رمان‌نویسان قرن بیستم و بیست‌ویکم درباره‌ی جنگ دنبال کرده‌اند؛ سنتی که نه‌تنها تاریخ‌نگاری وقایع نظامی، بلکه واکاوی روان انسان و جامعه پس از جنگ را هدف قرار می‌دهد. اگر رمان‌های کلاسیکی همچون «در جبهه غرب خبری نیست» رمارک یا «وداع با اسلحه» همینگوی، وحشت و پوچی جنگ را با نگاهی رئالیستی بازنمایی می‌کردند، نویسندگان معاصر نیز مسیرهای تازه‌ای یافته‌اند؛ برای مثال، پی‌یر لومتر در «دیدار به قیامت» با نثری پرکشش و دراماتیک، تراژدی جنگ و تأثیرات آن بر زندگی فردی و اجتماعی را روایت می‌کند. در همین مسیر، مارشان با بیانی شاعرانه و گاه سوررئالیستی، بر زخم‌های درونی و ناسازگاری روانی قهرمانانش تمرکز می‌کند. عنوان «ناساز» نیز استعاره‌ای است از این ناهمخوانی میان گذشته‌ خونین و تلاش برای بازگشت به زندگی عادی.

موفقیت «سرباز ناساز» تنها در نقدها و استقبال خوانندگان خلاصه نشد؛ این رمان در سال ۲۰۲۳ جایزه معتبر کتابفروشان فرانسه را از آن خود کرد؛ جایزه‌ای که هر سال توسط کتابفروشان مستقل اهدا می‌شود و یکی از مهم‌ترین نشانه‌های محبوبیت و کیفیت ادبی به شمار می‌آید. افزون بر این، کتاب توانست چندین جایزه دیگر را از آن خود کند یا به مرحله نهایی آن راه یابد.

«سرباز ناساز» را می‌توان یکی از برجسته‌ترین رمان‌های جنگی معاصر دانست؛ اثری که با قلمی روان و در عین حال پر از تصویرهای شاعرانه، از دل ویرانی‌های جنگ جهانی اول، قصه‌ای جهانی و زمانمند بیرون می‌کشد. جهانی از فقدان و اندوه، اما در عین حال سرشار از امید به عشق و انسانیت. این همان چیزی است که باعث می‌شود رمان مارشان نه‌فقط برای علاقه‌مندان ادبیات فرانسه یا تاریخ جنگ، بلکه برای هر خواننده‌ای که به پرسش‌های بنیادی انسان درباره معنا، هویت و امکان بازسازی پس از فاجعه می‌اندیشد، ارزشمند باشد. «سرباز ناساز» به ما یادآوری می‌کند که حتی در زمانه‌ی تاریکی و مرگ، روایت عشق و همدلی می‌تواند راهی برای بازگشت به زندگی و بازآفرینی امید باشد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...