والتر بجت [Walter Bagehot] (1877-1826)، روزنامه‌نگار، اقتصاددان و مورخ برجسته ویکتوریایی (در زمان سلطنت ملکه ویکتوریا)، نویسنده پرکار کتاب و مقاله‌های مجلات بود. او در کنار متیو آرنولد یکی از شفاف‌ترین و باهوش‌ترین منتقدان آن زمان بود. او در بسیاری از مقالات مجلات، به ویژه در نشریه‌های Prospective و نشنال ریویوز و اکونومیست، با سبکی زنده و شوخ همکاری می‌کرد.
بجت که به‌طور گسترده به عنوان یک مرجع بزرگ در امور بانکی و مالی تلقی می‌شود، مورد مشورت وزیران دارایی هر دو حزب قرار گرفت. دیدگاه او، اگرچه هرگز با طبقات کارگر یا اتحادیه‌های کارگری خصمانه نبود، اما آشکارا با کارفرمایان سرمایه‌دار همدردی می‌کرد- گروهی که قبلاً هرگز چنین سخنگوی برجسته‌ای نداشتند.

قانون اساسی انگلیسی» [The English Constitution]

ماندگارترین آثار او، عبارت‌اند از: «قانون اساسی انگلیسی» [The English Constitution] و «خیابان لومبارد: توصیفی از بازار پول» [Lombard Street: A Description of the Money Market]. نامه‌های او در مورد کودتای فرانسه، مطالعات ادبی، فیزیک و سیاست نیز بسیار معروف هستند.

والتر بجت یکی از آخرین و بهترین ادیب‌های همه‌کاره انگلستان در قرن نوزدهم بود. خروجی ادبی او نه‌تنها از نظر حجم و کیفیت، بلکه از نظر وسعت موضوع فوق‌العاده بود. او به‌طور منظم در مورد مسائل مالی و اقتصادی با دانشی نافذ از درونیات امور تجاری می‌نوشت. به همین میزان، بجت به‌عنوان دانشجوی دولت و منتقد ادبی و نویسنده طرح‌های زندگی‌نامه‌ای و مطالعات شخصیت‌ها نیز تیزبین بود. سبک ادبی او تمیز و ماهرانه بود و در طول بیش از صد سال گذشته، تنها اندکی از قدرت و جذابیت خود را از دست داده است. والتر بجت نه‌تنها یک روزنامه‌نگار و نظریه‌پرداز اقتصادی بود، بلکه یک دانشمند علوم اجتماعی بود که ایده‌هایش بر رشته‌های سیاست، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی نیز تاثیر داشت. بنابراین او به خط متفکران اروپایی تعلق دارد که از ادموند برک در قرن هجدهم و الکسیس دو توکویل و جان استوارت میل در قرن نوزدهم تا ماکس وبر و گراهام والاس در اوایل قرن بیستم امتداد دارد.

سال‌های ابتدایی فعالیت
والتر بجت در 3 فوریه 1826 در لانگپورت، سامرست، انگلستان به دنیا آمد. پدرش، توماس واتسون بجت، مدیرعامل و نایب‌رئیس بانک استاکی بود. پدر بجت و مادرش، ادیت استاکی بجت، هر دو از خانواده‌های بازرگانان برجسته سامرست بودند و بانک استاکی، که توماس بجت یکی از مدیران ارشد آن بود، یکی از بانک‌های پیشرو در وست کانتری، در جنوب غربی انگلستان بود. بجت در مدرسه گرامر لانگپورت و کالج بریستول تحصیل کرد. سپس در سال 1842 وارد کالج دانشگاه لندن (UCL) شد و در آنجا ریاضیات خواند؛ او در سال 1846 مدرک لیسانس خود را با بالاترین نمره و در سال 1848 مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته فلسفه اخلاق گرفت و همچنین مدال طلای فلسفه اخلاقی و فکری دانشگاه را از آن خود کرد. در ادامه او برای وکالت مطالعه کرد و پذیرفته شد، همچنین از سوی Lincoln’s Inn به وکالت فراخوانده شد، اما ترجیح داد وارد تجارت خانوادگی، یعنی تجارت بانکی شود و در سال 1852، به پدرش در تجارت کشتیرانی و بانکداری خانوادگی‌اش پیوست. او در سال 1857 با جیمز ویلسون، موسس و سردبیر هفته‌نامه برجسته لندنی «اکونومیست» آشنا شد که این آشنایی به ازدواج و رسیدن به جایگاه شغلی منجر شد. بجت سال بعد با الیزا (الیزابت)، بزرگ‌ترین دختر از شش دختر ویلسون، ازدواج کرد و در سال 1859، زمانی که ویلسون برای اصلاح امور مالی هند به این کشور رفت، به عنوان مدیر اکونومیست منصوب شد- والتر و الیزابت تا زمان مرگ نابهنگام بجت در 51سالگی با خوشحالی در کنار هم زندگی کردند، اما فرزندی نداشتند؛ مجموعه‌ای از نامه‌های عاشقانه آنها نیز در سال 1933 منتشر شد. پس از مرگ ویلسون، پدر همسرش، در سال 1861، پستی در شورای نایب‌السلطنه هند به بجت پیشنهاد شد، اما او عمدتاً به دلایل خانوادگی (از جمله اینکه مادرش، که بسیار او را دوست داشت، از حملات متناوب جنون رنج می‌برد) آن پست را رد کرد، و در عوض سردبیر اکونومیست شد. این شغل اصلی او تا زمان مرگش در سال 1877 بود، اگرچه او همچنان در سمت مدیریت بانک استاکی به فعالیت خود ادامه داد. تحت رهبری او اکونومیست به یکی از مجلات تجاری و سیاسی پیشرو در جهان تبدیل شد.

نویسنده نابغه
از زمانی که یک پسر مدرسه‌ای بود، به‌نظر می‌رسید که بسیار کسل‌کننده است؛ او از همنوعان خود دوری می‌کرد و تقریباً مورد بیزاری آنها قرار می‌گرفت. با این حال، معاصران بزرگسال او، همگی او را به عنوان مردی مهربان، ملایم و جذاب معرفی کرده‌اند. او یک نابغه بود و در حالی که هنوز کاملاً جوان بود، به بلوغ کامل قدرت خود رسید. اولین آثار او در زمینه اقتصاد، اجراهای قابل توجهی برای یک مرد 22ساله بود و کارهای بعدی او، اگرچه عالی بود، اما واقعاً برتر از آثار اول او نیست.

بجت (به عنوان یک لیبرال) تمایل زیادی برای ورود به سیاست داشت، اما در هر چهار بار تلاش خود برای کسب نامزدی یا برنده شدن در انتخابات ناموفق بود. او به عنوان یک سخنران عمومی نتوانست درخواستی قوی داشته باشد و بی‌میلی‌اش به تطمیع رای‌دهندگان در رقابت‌های انتخاباتی به ضررش تمام شد. این امر، نشان‌دهنده شخصیت اوست که از این شکست‌ها مایوس و سرد نشد، بلکه درک عمیق‌تر و حتی عینی‌تری از روند سیاسی پیدا کرد. او به‌ عنوان یک حاشیه‌نویس ( /مفسر) مستقل، نفوذ بیشتری در سیاست‌های دولت، نسبت به نماینده مجلس یا حتی وزیر داشت. او توانست جایگاه ظریف منتقد و دوست وزرا را به خود اختصاص دهد. او از احترام بسیاری برخوردار بود، اغلب در مورد مسائل محرمانه به او اعتماد داشتند و از او مشاوره می‌خواستند. گلادستون (سیاستمدار لیبرال بریتانیایی) از او به عنوان «نوعی وزیر خزانه‌داری» یاد کرده است. او با اختراع اسناد خزانه، به عنوان یک ابزار استقراضی دولتی در سال 1876، در پاسخ به درخواست مشاوره از سوی دولت دیزرائیلی، شناخته شد. بدون شک روابط صمیمانه او با کسانی که در مناصب عالی، چه در دولت و چه در امور مالی بودند، اهمیت زیادی داشت که او را قادر می‌کرد اکونومیست را به نهاد منحصربه‌فرد اطلاعات اقتصادی تبدیل کرده و در دوران سردبیری خود اظهار نظر کند.

بجت تشخیص داد که اقتصاد نه فقط جنبه‌های بیرونی و مادی مبادلات مالی، بلکه جنبه‌های درونی خواسته‌ها، انگیزه‌ها و شخصیت افراد را نیز دربر می‌گیرد. از این‌رو، او همواره در نوشته‌های خود بر مسائل اجتماعی تاکید می‌کرد و می‌کوشید مسائل حکومتی را برای مردم شفاف کند. بجت ذهنی اصیل و روشنگر داشت و تشخیص می‌داد که شخصیت رهبران اغلب مهم‌تر از وابستگی یا اعتقادات سیاسی آنهاست.

او فردی با علایق مختلف بود و در موضوعات اقتصاد، سیاست، حقوق، ادبیات و... قلم زده است. با این حال، او بیشتر به خاطر سه کتابش مشهور است: قانون اساسی انگلیسی (1867)، فیزیک و سیاست (1872) و خیابان لومبارد (1873). علاوه بر این کتاب‌ها، او از طریق سردبیری اکونومیست نیز تاثیر قابل توجهی داشت.

نظریه بانکداری مرکزی
اگرچه بجت از طرفداران قوی تجارت آزاد بود، اما معتقد به لسه‌فر نبود. او در نخستین مقاله منتشرشده‌اش (1848)، مرزهای استدلال لسه‌فر را با برداشتی که حتی امروز نیز به خوبی پابرجاست، مشخص و به ویژه از پدرزن آینده خود، جیمز ویلسون، به دلیل اعمال اصل آزادسازی در مورد پول انتقاد کرد.

بجت معتقد بود که ارز باید از طریق انحصار دولتی ایجاد شود و سیستم پولی باید آگاهانه مدیریت شود. این ایده‌ها پایه و اساس مهم‌ترین مشارکت او در اقتصاد، یعنی نظریه بانکداری مرکزی او بود، که او ابتدا در مقالاتی در اکونومیست و بعداً در کتابی کلاسیک به نام خیابان لومبارد (1873) آن را پیش برد.

خیابان لومبارد دو بحث عمده در مورد بانکداری مرکزی مطرح کرد. نخست، این یک واقعیت نهادی است که بانک‌های بریتانیا با نگهداری بخشی از ذخایر نقدی خود در بانک‌های بزرگ‌تر و مرکزی‌تر، هرمی از ذخایر نقدی را تولید کردند و در نتیجه آن، بانک انگلستان صاحب ذخایر مرکزی کل سیستم شد. دوم، این یک واقعیت روان‌شناختی است که هراس بانکی را می‌توان تنها با تامین نقدینگی به اندازه‌ای که مردم احساس می‌کنند نیاز دارند، شکست. بجت از این حقایق نتیجه گرفت -که در آن زمان نادرست انگاشته می‌شد- که بانک انگلستان اولین بانک در این سیستم نیست، بلکه یک بانک ویژه با مسئولیت‌های ویژه است.

بجت خاطرنشان کرد که در مواقع بحران، بانک در واقع به گونه‌ای عمل نکرده که گویی صرفاً یک بانک خصوصی معمولی است؛ در واقع بانک تلاش کرده بود از بانک‌های دیگری که در مشکل بودند حمایت کند، اما با تردید عمل کرده بود و با توجه به روان‌شناسی بحران نقدینگی، بیشتر مواقع ضرر داشت تا سود. بجت به این نتیجه رسید که بانک انگلستان باید صراحتاً موقعیت مرکزی خود را در سیستم مالی به عنوان متولی ذخیره نهایی و آخرین پناهگاه تصدیق کند؛ باید ذخایر خود را به مقداری افزایش دهد که اعتماد کامل را برانگیزد؛ نرخ بانکی باید برای تنظیم تخلیه ارز خارجی استفاده شود؛ و مهم‌تر از همه، بانک انگلستان باید متعهد شود که در همه حال آزادانه وام دهد تا همه تردیدها در مورد در دسترس بودن وام بانکی از بین برود. گزاره‌های بجت بلافاصله از سوی جیونز، کایرنز و بسیاری از اقتصاددانان دیگر پذیرفته شد، اما بیست سال دیگر طول کشید تا «سیتی» و بانک انگلستان به درستی آنها متقاعد شوند.

دیدگاه‌ها پیرامون اقتصاد سیاسی
به‌رغم موفقیت بزرگی که والتر بجت به عنوان یک روزنامه‌نگار و مشاور اقتصادی داشت، در سال‌های بعدی زندگی‌اش مشتاق بود تا در علم اقتصادی که اهمیت دائمی داشته باشد، مشارکت کند. غافل از اینکه تلاش‌های روزنامه‌نگاری‌اش در واقع چقدر مهم و ماندگار خواهد بود، او انگیزه زیادی داشت تا نام خود را بر روی سنگ سخت‌ترِ نظریه اقتصادی حک کند. او رساله‌ای بزرگ ارائه کرد که جنبه‌های زیادی از نظریه اقتصادی را پوشش می‌داد، از جمله بررسی روش‌شناسی آن و مطالعات اقتصاددانان بزرگ گذشته. مرگ او در 51سالگی این جاه‌طلبی را محقق نکرد، اما یک کتاب حاوی مقالات او، از جمله مقالاتی که برای این رساله تهیه کرده بود، پس از مرگش با عنوان «مطالعات اقتصادی در سال 1880» منتشر شد.

بجت با وجود اینکه به اقتصاد سیاسی معاصر انگلیسی بسیار می‌اندیشید، اما بر این باور بود که از سه محدودیت اصلی رنج می‌برد: نخست، آن‌طور که اغلب ادعا می‌شد، به‌طور جهانی برای همه جوامع قابل اجرا نبود. دوم، طرفداران آن از ارائه‌های انتزاعی بسیار راضی بودند و تصاویر ملموس کافی ارائه نکردند. سوم، تلاش بسیار کمی در زمینه راستی‌آزمایی تجربی گزاره‌های اقتصادی وجود داشت. بجت اولین مورد از این کاستی‌ها را مهم‌ترین آنها می‌دانست و مضمون آن را می‌توان در نوشته‌هایش پیدا کرد. به گفته بجت، «اقتصاد سیاسی انگلیسی» تحلیلی از یک اقتصاد پولی بود که از طریق سازوکار بازارهای رقابتی سازماندهی می‌شد و با انگیزه‌های منفعت خصوصی نیرو می‌گرفت.

خیابان لومبارد: توصیفی از بازار پول» [Lombard Street: A Description of the Money Market

از نظر بجت، چنین تحلیلی فقط برای اقتصاد مبادلات پولی بسیار توسعه‌یافته، مانند اقتصاد انگلستان، قابل اجرا بود. در جوامع دیگر که اصول اساسی تحلیل، یعنی جابه‌جایی آسان کار و سرمایه یافت نمی‌شد، این تحلیل ناکافی بود. یافته‌های جدید انسان‌شناختی زمان او، که به دیدگاه قوی بجت در مورد اهمیت عوامل فرهنگی و روان‌شناختی در رفتار اقتصادی و سیاسی افزود، این باور وی را تقویت کرد که آنقدر تفاوت‌های بنیادی بین جوامع وجود دارد که علم اقتصاد جهان‌شمول غیرممکن است. این دیدگاه به‌طور مشخص در مطالعه او در مورد تحرک کار و سرمایه، اما به‌طور عمیق‌تر در نوشته‌های پولی او ظاهر می‌شود: اقتصاد مبادله پولی از نظر بجت نه صرفاً بسط یک اقتصاد مبادله‌ای، بلکه بازتابی از تفاوت‌های اساسی فرهنگ و روان‌شناسی اجتماعی بود.

میراث
بجت پس از یک حمله ذات‌الریه که در سال 1867 متحمل شد، دیگر به‌طور کامل بهبود نیافت و در سال 1877 بر اثر عوارض ناشی از سرماخوردگی درگذشت. مجموعه مقالات ادبی، سیاسی و اقتصادی وی پس از مرگش منتشر شد؛ که موضوعات آنها از شکسپیر و دیزرائیلی تا قیمت نقره متغیر بود. انجمن مطالعات سیاسی بریتانیا هر سال جایزه والتر بجت را برای بهترین پایان‌نامه در زمینه دولت و مدیریت دولتی اعطا می‌کند.

سیاره کوچک 2901 Bagehot، که لوبوش کوهوتک آن را کشف کرده، به افتخار والتر بجت نام‌گذاری شده است.

نشریه اکونومیست یک تفسیر هفتگی درباره امور جاری با عنوان «بجت» دارد، که به افتخار والتر بجت نام‌گذاری شده و به عنوان «تحلیلی از زندگی و سیاست بریتانیا، به روایت والتر بجت» توصیف شده است. از ژانویه 2022، این ستون به قلم دانکن رابینسون، سردبیر سیاسی نشریه نوشته شده است.

تجارت فردا

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...