ترجمه کتاب «فلسفه عشق؛ در گذشته، حال و آینده» [Philosophy of love in the past, present, and future] با اهتمام آندره گراله، ناتاشا مک‌کیور و جو ساندر توسط موسسه فرهنگی دکسا منتشر و راهی بازار نشر شد.

فلسفه عشق؛ در گذشته، حال و آینده» [Philosophy of love in the past, present, and future]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، ترجمه این‌کتاب یکی از عناوین مجموعه «شکوفایی» است که این‌ناشر منتشر می‌کند. ازجمله سوالات پیش‌روی انسان مدرن این است که چگونه زندگی‌ای ارزش زیستن دارد؟ کتاب‌های مجموعه مورد اشاره برای پاسخ به این‌سوال منتشر می‌شوند.

«فلسفه عشق؛ در گذشته، حال و آینده» یک‌مجموعه‌مقاله درباره فلسفه عشق است و ۳ بخش اصلی دارد که به‌ترتیب عبارت‌اند از: «گذشته»، «حال»‌ و «آینده». در بخش اول، نویسندگان مقالات به تاریخ اندیشه فلسفی درباره عشق و آن‌چه می‌توان از آن فرا گرفت پرداخته‌اند. در مقالات بخش دوم، به درک فعلی از عشق و شیوه‌های رایج عشق‌ورزی پرداخته شده و چگونگی تغییر عشق در طول زمان، روند عاشق‌شدن، بُعد اروتیک عشق رمانتیک و تفسیر جدیدی از عشق بزرگ والدین به فرزند بررسی شده‌اند. بخش سوم هم دربرگیرنده مقالاتی درباره مفهوم عشق در آینده است.

بخش اول کتاب ۵ فصل دارد که از این‌قرارند: «عشق و مرگ در رساله مهمانی افلاطون»، «عشق اجتماعی ارسطویی»، «به همسایه‌ات همچون خودت عشق بورز»، «غایت عشق: نقد کی‌یر کگور بر عشق ترجیحی» و «دیدگاه اریش فروم درباره عشق و وصال: عرفان و رمانیسم در مورد روابط جنسی».

دومین‌بخش هم که «حال» عنوان دارد، فصول ششم تا دهم را با این‌عناوین شامل می‌شود: «عشق و گذشته (و حال و آینده)»، «عاشق‌شدن»، «اندیشه‌های اروتیک»، «پایان عشق» و «آیا عشق بزرگ و باشکوه نیست؟ نگاهی به عشق پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها».

فصول ۱۱ تا ۱۴ کتاب هم در بخش سوم قرار دارند. عناوین این‌فصول هم به‌ترتیب عبارت‌ است از: «عشق بدون تصاحب معشوق»، «عشق رمانتیک در جامعه لیبرال سیاسی»، «آینده فناورانه عشق» و «دوستیابی آنلاین وربات‌های عشق: فناوری چگونه می‌تواند ویژگی‌های ارزشمند عشق رمانتیک را تضعیف کند».

آندره گراله، ناتاشا مک‌کیور و جو ساندر که کتاب پیش‌رو را گردآوری کرده‌اند، بر این‌باورند که عشق در حال تغییر است و در حال حاضر، روابط عاشقانه نامتعارف در نقاطی از دنیا تاحدودی پذیرفته شده‌اند. پیشرفت‌های تکنولوژی و فناوری هم امکان برقراری روابط مختلف را برای بشر فراهم کرده است. با این‌حال جنبه‌هایی از عشق بدون تغییر باقی می‌مانند.

آندره گراله، استادیار فلسفه دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ است. ناتاشا مک‌کیور مدرس اخلاق کاربردی دانشگاه لیدز انگلستان است و جو ساندرز هم استادیار فلسفه دانشگاه دورام است.

۱۴ فصل یا مقاله‌ای که این‌سه‌تن گردآوری کرده‌اند به‌ترتیب به‌قلم این‌افراد نوشته شده‌اند: «جینجر تیت کلاوزن»، «آنا منزه»، «ترنس اروین»، «دنیل واتس»، «کریستوفر بِنِت»، «تِروی جولیمور»، «پیلار لوپز_کانترو»، «نیل دِلِینی»، «جو ساندرز»، «کریستین اُورال»، «آندره گراله»، «الیسون توپ»، «سون نیهُلم، جان دِنَهر و براین دی.اِرپ»، «ناتاشا مک‌کیور».

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

روایت‌هایی که عشق را واکنش به یک ماهیت خاص در نظر می‌گیرند، اغلب عشق را بُرون‌عقلی نیز می‌دانند؛ اما نکته‌ای در اینجا وجود دارد، با وجود تمام آنچه مطرح شد، مردم گاهی اوقات فقط عاشق می‌شوند. اما اگر عشق را مفهومی برون‌عقلی در نظر بگیریم، آنگاه به سختی می‌توانیم برای این‌پرسش که چرا عاشق فردی خاص می‌شویم دلیل ارائه کنیم؛ به‌هرحال، اگر برون‌عقلی باشد، احتمالا هرکسی این کار را خواهد کرد. اگر عاشق‌شدن را کنار بگذاریم و به مرکز توجه خود در این فصل بازگردیم، به نظر می‌رسد دلایلی برای دست‌کشیدن از عشق فردی خاص وجود دارد: مثلا ممکن است رابطه ناسالم‌ شده باشد؛ یا این‌که طرف مقابل تغییرات بدی کرده باشد؛ یا ممکن است دیگر آن احساس پیشین را نداشته باشد؛ و مواردی نظیر آن. به نظر می‌رسد این‌ها دلایلی هستند که می‌توانند به نفع گذر از عشق و پایان آن به حساب آیند، که البته در مقابل این‌تصور که عشق تنها یک واکنش برون‌عقلی به ماهیت خاص یک‌شخص است قرار می‌گیرند.

در پاسخ، می‌توان چنین‌ استدلال کرد که اگرچه خود عشق برون‌عقلی است، اما تمام چیزهایی که مرتبط با آن هستند این‌گونه نیستند و دلایل دیگری وجود دارند که می‌توانند در مخالفت با هر مورد خاصی از عشق در نظر گرفته شوند. به‌عنوان مثال، ممکن است اتفاقا عاشق کسی شده باشید که ادامه دادن به عشق او، سبب آسیب‌دیدن بسیاری از افراد دیگر شود، در این‌صورت شما دلیلی برای گذر از چنین عشقی و پایان‌دادن به آن خواهید داشت حتی اگر خود عشق برون‌عقلی باشد. تصور من این است که در این پاسخ چیزی به غیر از این‌نگرانی که این‌پاسخ به‌طور کامل کارآمد نیست وجود دارد. به هر جهت، به نظر می‌رسد ملاحظات ذکرشده در بالا _ این‌که احساس شما نسبت به یک شخص چگونه است، این‌که او چه‌کسی است و رابطه شما با او چقدر سالم است _ مرتبط با ماهیت عشق هستند و صرفا با دلایل بیرون مرتبط نیستند.

این‌کتاب با ۴۷۶ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۳۶۰ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...