حسینی | شهرآرا


نشست نقد و بررسی کتاب «پاییز از پاهایم بالا می‌رود» نوشته لیلا صبوحی در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دکتر علی شریعتی دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد. این برنامه به همت انجمن مکتب خانه ادبی خراسان و با حضور نویسنده اثر و جمعی از اهالی ادبیات داستانی مشهد در کتابخانه قطب علمی فردوسی و شاهنامه دانشکده ادبیات شکل گرفت. کتاب یادشده را نشر چشمه در سال ۱۳۹۵ به چاپ رسانده است.

پاییز از پاهایم بالا می‌رود» نوشته لیلا صبوحی

یک داستان مدرنیستی
نخستین کسی که به بیان دیدگاه هایش درباره کتاب پرداخت، حسین عباس زاده بود که «پاییز از پاهایم بالا می‌رود» را کتابی مدرنیستی دانست. او گفت: داستان مدرنیستی بیش از پرداختن به یک رخداد به تأثیر آن رخداد بر یک شخصیت می‌پردازد. در داستان یادشده شخصیتی به اسم ناهید داریم که قرار است به یک روستای دورافتاده به نام ایتگین برود و معلم آن روستا باشد. بعد از ورود به روستا او با رازی درگیر می‌شود و قرار است آن را کشف کند.

این داستان نویس تصریح کرد: شخصیت اصلی داستان که راوی آن هم هست گذشته ای را با خود می‌کشاند. داستان مدرن می‌خواهد جهان درونی شخصیت را به ما نشان دهد و بُعدهای عاطفی و روحی او را برای ما واکاوی کند؛ چیزی که ما در این داستان هم می‌بینیم.

روایت غیرخطی، بهره گیری از زاویه دید درونی و شیوه های روایی ای مانند تک گویی و جریان سیال ذهن، نوع زبان به کار گرفته شده دلایلی بود که باعث تأکید عباس زاده بر مدرن بودن داستان لیلا صبوحی شد. او ضمن انتقاد از آستانه شلوغ و پر از شخصیت کتاب، روی هم رفته آن را اثری موفق ارزیابی کرد که پس از گذشت سال ها از انتشار آن همچنان خواندنی است و تاریخ مصرف ندارد.

حسرت منتقد بر خاکستر آتش نویسنده
در ادامه این نشست، صفیه خدامی «پاییز...» را داستانی خواند که بر خلاف رویکرد شماری از آثار نویسندگان زن، مبتنی بر خشم و میل به انتقام نیست: در این داستان، عناصری که بخواهد زن بودن را به یاد ما بیاورد، در روند و رشته طبیعی زیستْ کار خود را می‌کند. تجربه زیسته ای که از زن در «پاییز...» به تصویر درمی آید و او را بازگو می‌کند و قصه ای که تعریف می‌کند برای من یادآور معشوق در «غزل 3» اخوان ثالث است: «ای تکیه گاه و پناهِ/ زیباترین لحظه های/ پرعصمت و پرشکوهِ/ تنهایی و خلوت من» و این زن بسیار به دل من نشست.این پژوهشگر ادبیات و مدرس دانشگاه اثر نام برده را به نوعی بازتعریف کهن الگوها دانست. او گفت: وجود کسی به همراه شخصیت در کتاب خیلی مرا به یاد قصه چهل گیس و حسن کچل و ماجرای داشتن همزاد انداخت. ممکن است این امرْ خودآگاه یا ناخودآگاه اتفاق افتاده باشد، اما من حضور آن قصه را در پس پشت داستان «پاییز...» می‌بینم که به نوعی از کهن الگوی زن گم گشته حرف می‌زند.

خدامی نویسندگان را به کوچ نشین های جسور و تجربه گرا و توانمند و وصل به اساطیر تشبیه کرد که می‌آیند و آتشی روشن می‌کنند و می‌روند به منزل بعدی و منتقدان از پی ایشان خاکستر آتش را نگاه می‌کنند و حسرت می‌خورند.

معنویت و خوش بینی
به اعتقاد مهناز رضایی (لاچین) کتاب «پاییز...» اثری بود که از نظر بن مایه به جست وجو و مکاشفه و شناخت توجه دارد. این نویسنده و منتقد بیان کرد: روندی که ناهید در داستان می‌گذراند مسیر خودشناسی و خلوت او با خود است. عمل او را نمی‌شود فرار تلقی کرد، بلکه یک بار مسئولیت را بر دوش خود می‌بیند و اینکه هویت خود را برای خود معنا کند و تکلیف خودش را مشخص کند. او جواب را از طریق و گرته تجربه هایی گرفته که به دست آورده، از داده های محیطی، از آن چیزی که کانت مشهودات دارای ظرف مکان و زمان می‌خواند. رضایی نگاه نویسنده کتاب مدنظر را همچون دیدگاه کانت خوشبینانه دانست و تصریح کرد: کانت می‌گوید شجاعت داشته باش و بشناس و به شناخت برس و به این روندْ نگرشی امیدوارانه دارد. می‌گوید ما از تاریکی به سمت نور و از مجهولات به طرف دانایی حرکت می‌کنیم. این مسیر خیلی خوشبینانه و ایده آل گرایانه است و در متفکران بعد از کانت، از هگل تا فوکو، مورد نقد و تصحیحاتی قرار می‌گیرد. آن ها دید جامعه شناسانه را به این نگاه اضافه می‌کنند. البته نگرش کانت معنوی نیست، ولی در این متن ما یک پرتو معنوی را می‌بینیم که به صورت حمایت کننده، پیدا و پنهان حضور دارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...