آنچه در ادامه می‌خوانید بخش‌هایی کوتاه از دو مصاحبه زنده‌یاد مهدی اخوان ثالث در سال ۵۷ و ۵۸ است که از کتاب «صدای حیرت بیدار» توسط امید حسینی انتخاب شده است. در این دو مصاحبه اخوان‌ثالث نظرات و نگرانی‌هایش را در خصوص زنده نگهداشتن سنت‌های ملی پس از پیروزی انقلاب اسلامی بیان کرده است:

مهدی اخوان ثالث «صدای حیرت بیدار

ناسیونالیست‌ها یا میهن‌پرستان این روزها می‌شنوند در کتاب‌های درسی تصفیه‌هایی شده، نسبت به برداشتن پاره‌ای از سنتها مثل جشن سده، نوروز یا سیزده‌به‌در یا چهارشنبه‌سوری و مواردی از این دست. عده‌ای ضدانقلابی اذهان این گروه را مشوش کرده‌اند، به طوری که اینها تصور می‌کنند سنتهای ایرانی به‌تدریج از بین خواهد رفت یا کنار گذاشته می‌شود، نظر شما چیست؟ فکر می‌کنید چه جور باید باشد که هم سنتها بماند، هم جمهوری مورد نظر رهبر انقلاب برپا شود و هم مردم ما بتوانند در جامعه‌ای آزاد، به نام ایران آزاد، سنتهای اصیل خود را حفظ کنند؟

اخوان ثالث: من امیدوارم که این چنین باشد که در واقع جمهوری اسلامی مخالفتی با سنن ملی ما نداشته باشد، چنانکه اسلام هم به‌طورکلی نداشت و ندارد. ما هزار و سیصد سال است که مسلمان شده‌ایم، بازهم سنتهای خودمان را حفظ کرده‌ایم، چه‌طور شده حالا که روحانیت مترقی می‌خواهد این حرکت انقلابی را به منصه ظهور برساند، می‌گویند اسلام می‌خواهد سنتهای ما را از بین ببرد. من فکر نمیکنم این طوری باشد، ولی اگر بعضی تندروی‌ها هست نارواست. سنن ملی ما مثل عید نوروز، جشن سده، چهارشنبه سوری و سیزده به در، اینها چیزهایی است که در عمق روح ملت ما وجود دارد و به نظر من هرگز انقلاب اینها را از بین نخواهد برد.

ما انقلاب اسلامی نکردیم که سنن ملی خود را از دست بدهیم، ما انقلاب اسلامی کردیم که زندگی‌مان را آزاد کنیم، بهتر کنیم و از شرایط خفقان و استبداد به درآییم. آسوده و راحت و آزاد باشیم. به قولی آن چیزهایی را که جنگ قادسیه نتوانست از ما بگیرد، همان سنن و آداب را، هیچ‌کس و هیچ‌چیز دیگر نمی‌تواند از ما بگیرد و هدف انقلاب نیز چنین نیست. (۲۸ اسفند ۵۷)

میانه‌تان با انقلاب چه طور است، آیا به خواستهای خودتان رسیده‌اید؟

انقلابی بود که سالهای سال انتظارش را داشتیم - ۲۵ سال چشم به راهش بودیم، زندان‌ها رفتیم و کوشش‌ها کردیم، انقلابی بود که آرزویش را داشتیم و به پیروزی آن دلبسته بودم و همه آثار، شعرها و کتابهایم گواه طرز تفکر و افکار و آرزوهایم هست و در فلان انقلاب هم تا جایی که از ما بر می‌آمد همراه با مردم گام برداشتم، اما چهره‌ای که انقلاب بعد از پیروزی به خود گرفته از بعضی جهات ملی دارد وضعی پیدا می‌کند که کمابیش نسبت به آمال ملی و سرزمینی ما چهره خوش نشان نمی‌دهد. ما همه مبارزات ضددیکتاتوری را از جان و دل قبول داریم، رهبری انقلاب و مبارزه مردم را با جان و دل قبول کردیم، اما اگر قرار باشد بعد از انقلاب نتوانیم اسم زرتشت و مزدک را به زبان بیاوریم و مسائل میهنی و ملی نتواند جنبه تجلی داشته باشد، این خیلی ناجور خواهد بود و من سخت از این بابت گله دارم؛ ولی امیدوارم اگر به پیروزی کامل رسیدیم، چون حالا مسائل مهم‌تر دیگری در پیش روی ماست، خصوصا مبارزه با امپریالیسم جهانی که در صدر همه اقدامات، فعالیتها و نظرگاه‌های ما باید باشد و هست؛ ولی بعد که به پیروزی نهایی رسیدیم، مسائل ملی و میهنی نادیده گرفته نشود.

می‌خواهم بگویم که ما در عین حالی که مبارزه و انقلابمان شكل اسلامی دارد نباید فراموش کنیم که ایرانی هستیم، ما وقتی از مزدک صحبت می‌کنیم، مزدک یک روحانی بوده که با حکومت جابر زمان خودش مبارزه کرده و با ستمهای روزگار درافتاد، و بالاخره جان خودش را بر سر همین مبارزه گذاشته است، حال ما هرچه قدر اسلامی باشیم، نباید نتوانیم اسم مزدک را به کار ببریم و یا نباید از کتابهای درسی مسائل ملی و میهنی را حذف کرد، فارسی آموختن باید صرفا ملی و میهنی باشد، برای مسائل مذهبی باید کتاب جداگانه چاپ و منتشر کرد. (۱۸ آذر ۵۸)

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...