انچه می‌خوانید روایت عباس میرزا ملک آرا برادر ناتنی ناصرالدین‌شاه است از غارت جنگل‌ها و درختان گیلان و رشت به دست روس‌ها:

شرح حال و خاطرات عباس میرزا ملک آرا

«و رشت تمامش جنگل است. از هر خانه به خانه‌ دیگر شخص برود بین راه بوته و درخت است. بیرونها گِل و باتلاق است و درختهای بلند و خوب هرچه بوده روسها بریده و برده‌اند. چه بسا که در وسط جنگل درخت خوبی بوده بریده‌اند و به جهت بیرون بردن آن صد درخت دیگر هم بریده‌اند که راه گشوده شود و جنگل به این معتبری را در واقع به کلی تمام کرده‌اند. درختی که زیاده از سه زرع ارتفاع داشته باشد خیلی کم است.

پول جزئی به شاه و امنای دولت و احکام داده جنگلی را که میتوان گفت خزانه‌ دولت است از دست اینها برده‌اند و تعجب در این است که وقتی به طهران آمدم روزی مهمان کامران میرزای نایب‌السلطنه بودم. در کامرانیه وضع جنگل را گفتم چون گیلان در اداره‌ ایشان بود. بطوری تحاشی کرد که من از اظهار مطلب پشیمان شدم و بکلی انکار داشت که یک درخت را روسها نمیتوانند ببرند. حتی شاخه‌ای را قدرت ندارند.
از حسن اتفاق محمودخان ناصرالملک قراگوزلو که دوسال حکومت رشت را کرده بود با کمال جرات تصدیق مرا کرد و کامران میرزا هیچ خجالت نکشید.»

غارت درختان رشت

غارت درختان رشت

غارت درختان رشت توسط روسها

غارت درختان رشت

تصاویر از کتاب «گیلان عصر قاجار در عکس‌های دیمیتری ارماکف» است؛ به انتخاب امید حسینی.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...