یاشار کمال در این رمان حماسی روایتگر زندگی انسان‌های پریشان و آواره از جنگی است که می‌کوشند جزیره‌ای را به موطن دوم خود تبدیل کنند.

به گزارش خبرآنلاین، کتاب «خروسخوان» نوشته یاشار کمال با ترجمه علیرضا سیف‌الدینی از سوی انتشارات ققنوس با قیمت 14 هزار تومان روانه بازار نشر شد. «خروسخوان» سومین کتاب از سه‌گانه جدید یاشار کمال یکی از بزرگ‌ترین رمان‌نویس‌های قرن بیست و یکم تحت عنوان «قصه جزیره» است. کتاب اول و دوم این سه‌گانه پیش‌تر با نام‌های «بنگر فرات خون است» و «آب خوردن مورچه» منتشر شده بود.

«خروسخوان» رمانی حماسی است که روایتگر زندگی انسان‌های پریشان و آواره از جنگی است که می‌کوشند جزیره‌ای را به موطن دوم خود تبدیل کنند.
یاشار کمال نویسنده‌ای است که فضای داستان‌هایش اکثراً در روستاهای کشورش رخ می‌دهد اما همین نوع نوشتن او برای خواننده کتاب از هر ملیتی که باشد قابل درک است.

 ناشر در معرفی این کتاب نوشته است: «نویسنده این کتاب یکی از بزرگ‌ترین راویان دنیای امروز است که خواندن آثارش به معنای فهمیدن زندگی است. نگاه او همیشه رئالیستی است اما این دلیلی نیست که به سراغ مکتب‌های دیگر نرود.»

 مترجم کتاب «علیرضا سیف‌الدینی» پیش از این در کارنامه کاری خود ترجمه جلد اول و دوم «قصه جزیره » اثر
یاشار کمال، «زخمی» نوشته اردال و «عشق روزهای بلوا» نوشته احمد آلتان را دارد.

 در بخشی از این رمان می‌خوانیم: «بازو در بازوی هم، خیلی آرام از پله‌ها پایین رفتند، از پشت جمعیت گذشتند. زیبک‌ها جلوتر از همه، پشت سرِ آن‌ها طبال‌ها و سُرنازن‌ها با صدایی کرکننده و پشت سر آن‌ها وکیل‌ها و اهالی قصبه و ریش سفیدهای قصبات و دهات اطراف و عقب‌تر از همه آن‌ها بچه‌ و پیر و جوان... رمزی کاولاک‌زاده به محض این‌که سرهنگ و پویراز را بازو در بازوی هم دید ترسی که در دل داشت بیش‌تر و بیش‌تر شد. با خود گفت فهمیدم، فهمیدم این پویراز چه کاره است. وقتی به چشم‌هایش نگاه کردم فهمیدم که یک کار مخفی و بزرگی باید داشته باشد...»

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...