سرشار از عبارات پنهان، عجیب و مدرن | هنرآنلاین


چاپ و نشر کتاب «دیدن» مجموعه‌ای شامل چهار دفتر از اشعار بیژن الهی توسط نشر بیدگل یکی از اتفاقات خوب ادبیات معاصر در سال‌های اخیر بود. در مقدمه کتاب سخنی از مولانا است که «هر چه لطیف‌تر است پنهان‌ترست، اما قوت و نفوذش بیشتر است». نفوذ پنهان شعرها و ترجمه‌های بیژن الهی، حالا و زمانی روشن می‌شود که «دیدن» با تیراژ ۲۰۰۰ نسخه در چاپ ششم است، «جوانی‌ها» در چاپ هفتم و «حلاج الاسرار» در چاپ پنجم.

دیدن مجموعه‌ اشعار بیژن الهی

«دیدن» مجموعه‌ای است از چهار دفتر اشعار بیژن الهی مشتمل بر «چارگوش خودی ۱۳۴۵-۱۳۴۸»، «گاهان ۱۳۴۸-۱۳۴۷»، «اتاق علف‌ها ۱۳۵۰» و «علف ایام ۱۳۵۰-۱۳۴۹». این کتاب اولین بار در سال ۱۳۵۱ آماده نشر می‌شود اما منتشر نمی‌شود، بار دیگر سال ۱۳۵۷ است که همه مقدمات برای نشر انجام می‌شود اما باز هم نشر اتفاق نمی‌افتد و در نهایت چاپ اول کتاب، ۴ سال پس از درگذشت او (در آذر ۱۳۸۹)، در سال ۱۳۹۳ اتفاق می‌افتد. این‌که چرا و به چه دلیلی چاپ این کتاب و بسیاری دیگر از آثار شاعری چون بیژن الهی این همه سال به تعویق می‌افتد، خود موضوع مهمی است برای تحلیل و آسیب‌شناسی، اما استقبال از آثار او در این سال‌ها با وجود تبلیغ حداقلی آثار منتشر شده، نشان از این می‌دهد که قرار نیست آثار این شاعر و مترجم اسرارآمیز ادبیات معاصر، همچون خود او در زمان حیات، گوشه‌نشین باشد. بله، «هر چه لطیف‌تر است پنهان‌ترست، اما قوت و نفوذش بیشتر است». در این فرصت نگاهی کوتاه می‌اندازیم به شعرهایی از کتاب «دیدن».

دعا برای آرامش
صور می‌دمند و بهار دمیده ...
من به سیاهی پوستم کمی بد کردم که بوسه پذیرفتم
و به مویم که اسب‌ها به زبان، به لیس، یکسو کرده‌ند
به اتاقم که دری دارد
چه عالی است اتاقی که دری دارد
دری که می‌توان گشود و شنید که صور می‌دمند
و اکنون باد، ازان در، میاید و موی مرا به سوی دگر می‌خواباند
متاسفم اسب‌ها
ازان نگاه، ازان زبان ِ ساکتِ سرخِ مودب
و این دری ست که باد به هم نمی‌زند، همیشه باز می‌کند ...

شعر «دعا برای آرامش» در سال ۱۳۴۵ سروده و اولین بار در مجله خوشه در سال ۱۳۴۶ با نقدهایی از یدالله رویایی و رضا براهنی چاپ می‌شود. شعر مورد اشاره با تغییراتی در کتاب «دیدن» چاپ شده است. تصور این‌که این شعر را یک جوان ۲۱ ساله گفته حقیقتا حیرت‌انگیز است و نشان دهنده میزان نبوغ بیژن الهی در ادبیات. در شعر «دعا برای آرامش» همچون دیگر آثار او با عناصری بومی طرفیم که آثار موسیقایی و معنایی این عناصر، ما را به یک نوع سورئالیسم عرفانی بومی شده و ایرانی می‌رساند. فراواقعیتی که با اتحاد شکلی عناصر و ارتباط غیرمستقیم (غیرخطی) آن‌ها، جهانی را ترسیم می‌کند که پیش از این، وجود خارجی نداشته است:

«من به سیاهی پوستم کمی بد کردم که بوسه پذیرفتم
و به مویم که اسب‌ها به زبان، به لیس، یکسو کرده‌ند...»

استفاده از عناصری که در نهایت روح عرفانی به اشعار بیژن الهی می‌دهند به‌نظر نگارنده، ناشی از علاقه بیژن الهی به عرفان بوده اما به سلوک او در عرفان درویشی و خانقاهی ارتباطی ندارد. چرا که این شعر از یک جوان ۲۱ ساله طبعا نمی‌تواند از سلوک و تجربه عرفانی باشد، اما بی‌تردید از همین شعر می‌توان به علاقه او به هستی‌شناسی عرفانی پی برد. عبارت سازی‌های بیژن الهی بیشتر از این که عمق حضورش را در سلوک عرفانی نمایش دهد، زبان‌شناسی و زیبایی‌شناسی او را به رخ می‌کشد کما این‌که او عاشق نقاشی بوده و بنابر مصاحبات و روایات، از طرف خانواده با ورود حرفه‌‌ای او به عالم نقاشی در نوجوانی مخالفت شده است. البته از غلیظ‌تر شدن بعد عرفانی و خانقاهی بیژن الهی به تناسب ایام و به مرور زمان نیز نمی‌توان چشم پوشید.

«و به مویم که اسب‌ها به زبان، به لیس، یکسو کرده‌ند...»
«متاسفم اسب‌ها
ازان نگاه، ازان زبان ِ ساکتِ سرخِ مودب ...»

در عبارات فوق اوج مهارت او را در بعد موسیقایی چه به‌لحاظ ملودیک و چه ریتمیک در زبان می‌شود دید. لطافت در انتخاب کلمات بومی «اسب‌ها، زبان، لیس، یکسو ...» و در بند دیگر، موسیقی «ازان نگاه، ازان زبان ِ ساکتِ سرخِ مودب ...». دقت کنیم که موسیقی عبارت، بیژن الهی را بران داشته که به جای «از آن ...»، «ازان...» را بنویسد، موسیقی اشعار او موسیقی کلمه‌هاست و عبارات. اگر عبارت «زبان ِ ساکتِ سرخِ مودب» را کمی تکرار کنیم احساس می‌کنیم این عبارت، یک‌دفعه از آسمان نازل شده است. آنقدر ترکیب این عبارت زیباست که انگارنه‌انگار «ساخته» شده و این اوج مهارت زبانی در کارهای یک شاعر است و به اعتقاد نگارنده از اندیشه و ممارست و زبان‌شناسی، ناشی می شود و نه از «بیخود شدگی روحانی یا عرفانی یک جوان ۲۱ ساله».

شعرهای بیژن الهی سرشار است از عبارات پنهان، لطیف و عجیب که مدرن هستند و بی‌بعد و بی‌ایدئولوژی. مدرن به‌آن‌دلیل که در زمان کنونی تازه دارند همچون گنجی از دل خاک برمی‌خیزند، انگار تازه دارند کشف می‌شوند یا کشف می‌کنند. بی‌بعد چون عناصر درونی همه ساده و بومی‌اند و بی‌تاریخ مصرف لذا تفسیرپذیرند و ترجمه‌پذیر. همچون این قسمت از شعر «تنها» از دفتر «چارگوش خودی»:

«...
حتی به دست نمی‌آری،
حتی نمی‌دهی از دست،
بس که آهسته غرق می‌شود
پروانه سفید
در شرابِ سنّ تو.»

در فنومنولوژی، آشکارگی‌های متفاوت از اشیا مورد بررسی و تحلیل قرار می‌گیرد. این‌که چیزها چه‌اند و چگونه‌اند متکی است بر چگونگی آشکارگی آن‌ها بر انسان‌ها در جهان‌های خصوصی‌شان. در آثار شاعران «شعرِ دیگر» این آشکارگی‌ها و این جهان‌های خصوصی در تعامل با زبان خود را بروز می‌دهد. از این روست که هر کدام از شاعران این حلقه در عین وحدت در مفاهمه هنر و ادبیات، متکثر و مستقل هستند.

شعر «برف» از بیژن الهی، اولین شعر اوست که به دعوت فریدون رهنما در سال ۱۳۴۳ در مجله «طرفه» چاپ می‌شود:

«تنها یک‌بار می‌توانست
در آغوش‌اش کشد
و می‌دانست آن‌گاه چون بهمنی فرو می‌ریزد
و می‌خواست به آغوشم پناه آورد،
نام‌اش برف بود
تن‌اش برفی
قلب‌اش از برف
و تپش‌اش صدای چکیدن برف
بر بام‌های کاه‌گلی،
و من او را
چون شاخه‌ای که زیر بهمن شکسته باشد
دوست می‌داشتم.»

فریدون رهنما پس از انتشار شعرهای بیژن الهی و مروا نبیلی یادداشتی در مجله «طرفه» می‌گذارد:

«شعر این دو جوان ــ یکی مرد و یکی زن ــ نوید این زایش را می‌دهد. به زبان آمده‌اند و در کشمکش شگفتی‌های واژه‌ها و شگفتی‌های زندگی که دارند یا می‌بینند دست و پا می‌زنند. تلاش‌شان ما را به باور داشتن‌شان می‌خواند.

کارشان به کجا خواهد انجامید؟ کسی نمی‌داند. به خودنمایی‌ها؟ به کسب و کار؟ به بازار تقلیدهای نهانی؟ به گشودن یک دکان شعر؟ یا باز هم به جویندگی؟ به اندیشه پی در پی؟ به پرسش‌های دیگر؟ به ایمن داشتن راستی و درستکاری، باز کس نمی‌داند.»

خیال می‌کنم که کار بیژن الهی به «اندیشه‌های پی در پی»، «پرسش‌های دیگر» و «اشراق‌ها» رسید و در نهایت گم شد در هستی. غریب و غریبانه در روستای بیجده نو از توابع مرزن آباد، همچون گَنجی در «سراشیبی‌ها» به خاک سپرده شد، آن‌گونه که در شعر «به سلمی» خواسته بود:

«... مرا دفنِ سراشیب‌ها کنید که تنها
نمی از باران‌ها به من رسد اما
سیلابه‌اش از سر گذر کند
مثل عمری که داشتم.»

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...