کتاب «ما هم جنگیدیم»؛ روایت زنان ملارد در پشتیبانی دفاع مقدس، به قلم نرجس توکلی لشکاجانی توسط انتشارات «راه یار» منتشر و روانه بازار نشر شد.

ما هم جنگیدیم روایت زنان ملارد

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، پژوهش و تحقیق این کتاب به عهده محمدمهدی رحیمی بوده است.

در بخشی از مقدمه این کتاب می‌خوانیم:

«شمسی‌خانم از دوران جوانی و قبل از انقلاب، خانه‌اش را کرده بود کلاس قرآن برای زنان و کودکان روستایش، ملارد. چون سخنران‌های سیاسی به جلسه دعوت می‌کرد، ساواک خانه را زیر نظر گرفته بود. با شروع انقلاب، با همان حلقه منسجم خانم‌های کلاس قرآن، اولین راهپیمایی ملارد را شکل داد و در دوران جنگ هم با مدیریت او، روستا شد یکی از مراکز مهم پشتیبانی جنگ. کامیون‌کامیون نان و مربا و ترشی و خاکشیر و ماست بود که از ملارد راهی جبهه می‌شد. خانه‌وزندگی‌شان هم شده بود وقف این کار. مردم می‌گفتند فرش خانه‌شان همیشه آردی بود…روایت‌های پیش رو خاطرات واقعی زنانی است که با مدیریت شمسی‌خانم اتفاق زیبایی را در جنگ تحمیلی رقم زدند؛ اتفاق مبارکی که نه می‌شود آن را با هزینه‌های کلان دولتی به دست آورد و نه زور و اجبار. روایت‌هایی که می‌خوانیم، برگ‌های سپیدی در تاریخ دفاع مقدس این مملکت‌اند؛ همین قدر پاک و بی‌آلایش؛ مثل خود این زنان روستایی و نوع زندگی ساده شان… شاید امروزه برای ما که درگیر این دنیای پیچیده و پرشتاب هستیم، باورش سخت باشد این حجم از فداکاری و ایثارِ زنانی که نیاز زمانه خود را درک کردند و آتش‌به‌اختیار، با تمام توان آنچه را که تکلیف خود دانسته بودند، انجام دادند؛ تکلیفی که حاصل هویتی جدید بود. با وجود نگاه‌های سنتی به زن و منع برای حضور در جامعه، رهبر انقلاب اسلامی، امام‌خمینی (ره)، هویت اجتماعی زن آن زمانه را لحاظ کرد. ایشان حتی پا فراتر گذاشت و زنان را رهبران نهضت خود نامید. بعد از جنگ هم همواره با تعابیر مختلف، زنان و فعالیت‌های خداپسندانه‌شان در پشتیبانی از جنگ را ستود. اما امام (ره) در تعبیر بسیار جالبی، زنان را به سربازان گمنامی تشبیه کرد که گویی اسلحه به دست گرفته‌اند و مشغول جهادند… اما ارزش حرکت جهادی و خودجوش زنان جهادگر ملارد آنجا بیشتر می‌شود که قدمتی چهل ساله پیدا می‌کند؛ یعنی کمک رسانی و کار جهادی این خانم‌ها و نسل‌های بعد ترشان به زمانه جنگ محدود نمی‌شود و در قالب فعالیت فرهنگی در گلزار شهدا، تدارک اردوهای جهادی به اطراف ملارد، کمک به زلزله زدگان و سیل زدگان کرمانشاه، همیاری در روزهای کرونایی و… ادامه پیدا می‌کند…»

این کتاب با ۲۱۶ صفحه، شمارگان ۱۵۰۰ نسخه و قیمت ۴۵ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...