کتاب «دائو: نور سیاه درون» [Dao de jing] ترجمه‌ از دائو ده جینگ اثر معروف لائوزه [Laozi] با ترجمه‌ی مجتبی هوشیار محبوب توسط نشر حکمت کلمه منتشر شد.

دائو: نور سیاه درون» [Dao de jing] دائو ده جینگ  لائوزه [Laozi]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، هوشیار محبوب که پیش از این، پنج اثر ادبیات داستانی، یک اثر نقد و نیز کتاب ترجمه‌ای از شاعران ناشناخته جهان را منتشر کرده، درباره‌ی ترجمه‌ی کتاب «دائو: نور سیاه درون» گفت: «این نسخه‌ی فارسی بر مبنای ترجمه‌ی انگلیسی استفن میشل در سال ۱۹۸۸ انجام شده است و در کنار آن از ترجمه‌های دیگری از جمله نسخه‌ی جیمز لگه (۱۸۹۱)، کارِ لین یوتانگ (۱۹۴۸) و نسخه‌ی سال ۱۹۶۳ کارِ دی. سی. لاو استفاده شده است».

در بخشی از موخره‌ این کتاب می‌خوانیم:

«دائو ده جینگ را اثری برآمده از قرن ششم پیش از میلاد و از آثار کلاسیک چینی می‌دانند، هر چند کسی تاریخ دقیق تحریرِ کتاب را نمی‌داند و بعضی حتی آن را منسوب به قرن چهارم پیش از میلاد می‌دانند. دو بُعد بنیادینِ این کتاب؛ فلسفه و مذهب است. هر چند بهتر است به جای مذهب کلمه‌ای بهتر انتخاب کرد. چیزی شبیه به نوعی نحله، عرفان یا گونه‌ای اخلاق. دائو دِ چینگ معرف اخلاقِ ویژه‌ای برای زندگی است که البته بعدها تأثیر بسزایی بر افکار و عقاید مختلف گذاشت؛ از جمله بر بودیسم، آئین کنفوسیوس، فلسفه‌ی چینی و مذهبِ این مردم. دامنه‌ی این تأثیر گذاری در سنتِ چینی، شامل هنرمندان، شاعران و خوشنویسان این سرزمین هم شد، هر چند بعدها در میان مردمانِ دیگر سرزمین‌ها هم اشاعه یافت. یکی از متاخرترینِ این مصادیق، تأثیرگذاری بر جنبش بیت و نسل بیتِ آمریکا، و همین‌طور جنبش کوله‌پشتی در دهه شصت این کشور است.»

یکی از قطعات این کتاب هم به این ترتیب است:

ما از چرخ‌ها حرف می‌زنیم
اما این مرکزِ خالی ِ میان ِ چرخ‌هاست که کالسکه را به حرکت وامی‌دارد.
کوزه را با خاک‌رس شکل می‌دهیم؛
اما این درون ِ تهی ِ میان کوزه است که آنچه را می‌خواهیم در خود نگه می‌دارد.
خانه‌هامان را با چوب می‌سازیم
اما حقیقت این است که فضای درون ِ خالی ِ خانه، مأمن ماست.
در کارِ هستی هستیم
اما این نیستی‌ست که به کار می‌آید.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...