کتاب «اقتصاد در مکتب توحید»، اثر احمد بهشتی با نگاهی به تجربه نظام‌های اقتصادی موجود در جهان در برقراری عدالت توسط مؤسسه بوستان کتاب منتشر شد.

اقتصاد در مکتب توحید احمد بهشتی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از تسنیم، کتاب «اقتصاد در مکتب توحید» اثر احمد بهشتی توسط مؤسسه بوستان کتاب در 165 صفحه منتشر شد. پرسش بنیادین کتاب حاضر این است که کدام‌ یک از نظام‌های اقتصادی موجود توانسته است عدالت مطلوب را برای بشر فراهم کند و فاصله‌های عمیق طبقاتی را از میان ببرد و بهشت عدالت اقتصادی را محقق سازد؟

نویسنده با معرفی کاپیتالیسم، سوسیالیسم و کمونیسم نشان می‌دهد که این کلان تئوری‌ها به تحقق این وعده نیز نینجامیده‌اند؛ زیرا نه کاپیتالیسم، نظام سرمایه‌داری محض است و نه سوسیالیسم نظام اشتراکی خالص، ولی آنچه در دنیای امروز به این دو نام وجود دارد، آمیزه‌ای است از کاپیتالیسم و سوسیالیسم. او چنین استدلال آورده است که نه افراط در مالکیت فرد کارساز است، نه افراط در مالکیت عمومی دولتی یا عمومی و این دوری از افراط و روی آوردن به اعتدال در امر اقتصادی، ویژگی راستین اقتصادی است که از آموزه های اسلام بهره‌مند است.

در ابتدای این اثر پس از بیان مقدمه‌ای تفاوت میان مکتب و علم تبیین شده و قلمرو «مکتب اقتصادی» و «علم اقتصاد» تشریح شده است و در ادامه، پس از بیان نمونه‌هایی از قلمرو مکتب و قلمرو علم به رابطه علم و مکتب پرداخته شده و در ادامه حلیت و حرمت در مکتب اقتصادی اسلام مورد بررسی قرار گرفته است.

«پایگاه مستقل مکتب اقتصادی اسلام» از دیگر مباحث اصلی این اثر است که در این بخش مالکیت در نظام کاپیتالیسم، نظام سوسیالیسم و نظام اقتصادی اسلام (فردی، عمومی و دولتی) تبیین و تشریح شده است. سپس مطلبی تحت عنوان «جامعه بی‌طبقه» بیان شده که در این بخش، سؤالی مبنی بر اینکه «آیا انسان حاکم بهتر است یا انسان محکوم؟» مطرح شده و سپس به «نقد مارکسیسم در مقام عمل» نیز اشاره شده است؛ در بخش دیگری از کتاب «اقتصاد در مکتب توحید»، به تجویز مالکیت فردی از سوی اسلام اشاره و علت تجویز مالکیت فردی و نیز قواعد و اصول تعدیل‌کننده مطرح شده و سپس نقش حرمت و حلیت در تعدیل مالکیت مورد بررسی قرار گرفته است. در اثر مذکور، همچنین مطلبی تحت عنوان «کاپیتالیسم از دیدگاه اسلام و مارکسیسم» نیز ذکر شده است.

در بخش‌هایی از این اثر تحت عنوان «مالکیت در نظام اقتصادی اسلام» می‌خوانیم:

در نظام اقتصادی اسلام، گرایشی به سوی هیچ یک از قطب‌های اشتراکی و سرمایه‌داری وجود ندارد. اسلام با سیستم قاطع اقتصادی خود، هم سرمایه‌داری مطلق را از آغاز محکوم ساخته و هم اشتراکی مطلق را.

اسلام در مسئله مالکیت، طرفدار مالکیت مختلط است؛ یعنی هم مالکیت فردی را در اجتماع می‌پذیرید، هم مالکیت اشتراکی و هم مالکتی دولتی را. اسلام می‌خواهد بگوید هم مالکیت خصوصی لازم و ضروری است و هم مالکیت عمومی و دولتی.

علت اینکه نظام‌های پوشالی سوسیالیستی و سرمایه‌داری دوام کرده‌اند، این است که عملاً به نظام مالکیت مختلف اسلامی تن داده‌اند. آنان هر چند هنوز اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی مثبت و سازنده و سعادت بخش نپذیرفته‌اند، اما به حکم ناچاری و برای ادامه حیات خود به قانون مالکیت مختلف آن تن در داده‌اند.

مقصود ما از مالکیت مختلط در اسلام، این است که اسلام سه نوع مالکیت دارد، مالکیت فردی، مالکیت اشتراکی یا عمومی (متعلق به همه مردم) و مالکیت دولتی(مالکیت پیامبر و امام/ انفال/آیه1 و حشر/آیه7).

................ هر روز با کتاب ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...