یاسر نوروزی | هفت صبح
رمان «تلماسه» (Dune) نوشته فرانک هربرت [Frank Herbert]، یکی از مهمترین آثار علمی – تخیلی جهان است که در ایران به همت مهیار فروتنفر ترجمه شده. این مترجم بعدها بخش دوم این رمان با عنوان «مسیحای تلماسه» را نیز به فارسی برگرداند. هر دو کتاب از سوی انتشارات «کتابسرای تندیس» منتشر شدهاند. فروتنفر آثار دیگری هم در کارنامه خود دارد؛ از جمله: «غروب شیاطین»، «عدل الحاقی»، «تیتوس گرون»، «بیگانه» و… آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگویی است با این مترجم.
![تلماسه» (Dune) فرانک هربرت [Frank Herbert]](/files/16358596353256723.jpg)
اهل کجا هستید؟ متولد چه سالی؟ چه رشتهای خواندهاید؟
من در سال ۶۴ در تهران به دنیا آمدم، ساکن همین شهر هستم و در سال ۸۷ از رشته مهندسی مکانیک دانشگاه تهران فارغالتحصیل شدم.
چه شد که به ترجمه رو آوردید؟
پشت کنکور لیسانس بودم که نسخه زبان اصلی کتاب «غروب شیاطین»، نوشته یکی از علمی-تخیلینویسهای محبوبم، جان کریستوفر، به دستم رسید. اواسط خواندنش بودم که – به درست یا غلط! – حس کردم تسلطم به زبان انگلیسی – و البته فارسی! – آنقدر هست که بتوانم کتاب را ترجمه کنم. همین شد که فردای روز کنکور، دفتر مشق نویی جلویم باز کردم، کتاب را یک طرفش و لغتنامهای طرف دیگرش گذاشتم و مشغول شدم.
تا به حال چند کتاب ترجمه کردهاید؟
از آن روز تا به حال، شش و خردهای (!) کتاب ترجمه کردهام که همه به جز یکی در ژانر علمی-تخیلی بودهاند: «غروب شیاطین»، «تلماسه»، «مسیحای تلماسه» (قسمت دوم مجموعه تلماسه)، «عدل الحاقی»، «تیتوس گرون» و «بیگانه». آن «خردهای» هم داستان کوتاهی در یک مجموعه است که هنوز منتشر نشده است.
تازهترین کاری که از شما منتشر شده چه کتابی بوده؟
آخرین کارم ترجمه فیلمنامه «بیگانه» بود که یکی از مشهورترین فیلمهای ژانر علمی-تخیلی و وحشت است و البته یکی از محبوبترین فیلمهای خودم. این کتاب در سال ۹۸ و تقریباً همزمان با ترجمه دیگرم، «تیتوس گرون» که یک گوتیکِ کمابیش فانتزی و – دستکم به زعم خودم – بسیار دوستداشتنی است، توسط کتابسرای تندیس به چاپ رسید.
ما در این صفحه به «تلماسه» پرداختهایم که یکی از رمانهای مهم علمی-تخیلی است. چطور شد شروع به ترجمه این کتاب کردید؟
آشنایی من با جهان «تلماسه» – و نه کتابش – به دوران نوجوانی و بازی رایانهایاش برمیگردد. دو سه سال پس از آشنایی با بازیاش به طور اتفاقی اقتباس سینمایی دیوید لینچ را دیدم و باز هم دو سه سال دیگر و باز هم به طور اتفاقی، در یک کتابفروشی، چشمم به کتاب زبان اصلیاش افتاد و برای اولین بار از وجودش باخبر شدم. دیدن و خریدن و خواندن کتاب همان و دل در گرو مهرش نهادن همان! من در زندگی از مطالعه و تماشا و بازیکردن آثار ادبی و هنری بسیاری لذت بردهام و همیشه حس کردهام که پدیدآورندگان این آثار دینی بر گردنم دارند و همیشه دوست داشتهام که این دیون را ادا کنم. این دین در مورد «تلماسه» سهچندان شده بود و دیگر جا و مجالی برای تعلل باقی نمانده نبود!
درباره مؤلف و اهمیت او در جهان آثار علمی-تخیلی بگویید.
فرانک هربرت رماننویسی آمریکایی است که عمدتاً با همین اثرش، یعنی «تلماسه» شناخته میشود؛ کتابی که برای اولین بار در سال ۱۹۶۵ میلادی منتشر شد و – به روایتی – به پرفروشترین رمان علمی-تخیلی تمام اعصار بدل شد. به گفته خود هربرت، الهامبخش اصلی او برای نوشتن این کتاب مقالهای بوده که قصد داشته درباره تپههای شنی یا همان «تلماسه»های یکی از شهرهای آمریکا بنویسد، ولی چنان جذب موضوع شده که مطالبی بسیار بیشتر از آنچه برای مقاله کوتاهش لازم داشت جمعآوری کرده و همین مطالب جرقه آغازین رمان «تلماسه» شده است.
مسائل زیستمحیطی و بومشناختی یکی از بزرگترین دغدغههای شخصی هربرت بود و در «تلماسه» هم تلاش کرد تا خوانندگانش را تا حد توان با بومشناسی و بسیاری از جوانب این علم آشنا کند و به نوعی آنها را نسبت به سیارهای که در آن زندگی میکنند حساس کند. گذشته از داستان پرکشش کتاب و ایدههای نبوغآمیزی که در آن مطرح شده، شاید یکی از مهمترین دلایل محبوبیت و اهمیتش این باشد که پیشرو رویکردی ادبیتر به رماننویسیِ علمی- تخیلی است و با افزودن غنای ادبی به این ژانر، دایره مخاطبانش را وسیعتر کرد.
به علاوه، «تلماسه»، یکی از درخشانترین نمونههای جهانآفرینی ادبی است، چنانکه از این منظر مقامش در ادبیات علمی- تخیلی را همسنگ مقام «ارباب حلقهها» در ادبیات فانتزی میدانند. یکی از جوانب جالب و نوآورانه دیگر «تلماسه» عدم تکیهاش به پیشرفت تکنولوژی است؛ هربرت به عمد و با توجیهات خلاقانه تکنولوژی را در جهان «تلماسه» محدود کرد تا بتواند به جای پرداختن به آن، بر آینده خود بشر و نحوه تغییر و تحول بشر و تشکیلات بشری در طول زمان تمرکز کند.
هربرت علاوه بر اینها به روانشناسی، مذهب، فلسفه و سیاست هم علاقه داشت و تمام این مقولات را در «تلماسه» هم گنجاند و به این ترتیب آن را به اثری کمنظیر و چه بسا بینظیر تبدیل کرد. در کنار تمام اینها، شاید یکی از بزرگترین جذابیتهای این رمان برای خوانندگان ایرانی اسامی و اصطلاحات و مضامین آشنای بسیاری باشد که نویسنده از خاورمیانه به عاریت گرفته است.
به نظر شما اقتباسهای سینمایی کتاب تا چه اندازه به آن وفادار بودهاند؟
من هر دو اقتباس سینمایی کتاب، یعنی نسخه دیوید لینچ و نسخه دنی ویلنوو را دوست دارم. برخی این ایراد را به نسخه ویلنوو میگیرند که بسیاری از نکات را ناگفته و بیتوضیح گذاشته و تماشاگر را سردرگم کرده است. کمابیش به این «برخیها» حق میدهم؛ جهان «تلماسه» به قدری بزرگ و پرجزئیات و گاه نامأنوس است که انعکاس کاملش در دو ساعت و نیم فیلم، اگر ناممکن نباشد، بسیار دشوار است.
بخش زیادی از کتاب به تفکرات و گفتوگوهای درونی شخصیتها، توضیحات راوی و موارد مشابهی که به درک داستان کمک میکند اختصاص دارد، اما ویلنوو – شاید به دلیل محدودیت زمان – ترجیح داده از خیر این موارد بگذرد. شاهد دیگری از وسعت و پیچیدگی جهان داستان، یک لغتنامه چندده صفحهای است که خود نویسنده به کتاب ضمیمه کرده و در آن به توضیح اصطلاحات و پدیدههای نامأنوس کتاب پرداخته است! طبعاً این لغتنامه هم در فیلم قابل انعکاس نبوده است. البته نباید فراموش کرد که نسخه ویلنوو کامل نیست و فقط نیمی از وقایع کتاب را دربرمیگیرد.

گویا ساخت قسمت دوم قطعی شده و بناست تا دو سال دیگر روی پرده برود. و اما نسخه لینچ: خیلیها – از جمله خود لینچ! – دل خوشی از اقتباس او ندارند، اما من حال و هوای عجیب و غریب این فیلم – که شاید گاهی بیش از حد از منبع اقتباس فاصله میگیرد – را دوست دارم و به نظرم انتخاب بهجایی بوده است؛ هر چه نباشد رفتار و گفتار و پوشش انسانها در چندین هزار سال آینده باید هم عجیب و غریب و نامأنوس باشد!
کتاب الان چاپ چندم است؟ در ایران هم استقبال داشته؟
«تلماسه» دو سه هفته پیش به لطف زحمات دستاندرکاران «کتابسرای تندیس» به چاپ هشتم رسید. استقبال از کتاب خوب بوده، اما شاید نه به آن اندازه که درخورِ پرفروشترین کتاب علمی-تخیلی تمام اعصار باشد. خوشبختانه با اکران اقتباس ویلنوو، کتاب هم بیش از پیش سر زبانها افتاده است. امیدوارم این روند ادامهدار باشد تا اگر خوانندگان سروقت این کتاب نمیروند، دستکم به دلیل بیاطلاعی از وجودش نباشد.
بین کتابهایی که ترجمه کردهاید، کدام یکی بیشتر از همه مورد پسند مخاطبان فارسیزبان بوده؟
آنطور که از آمار فروش و بازخورد خوانندگان برمیآید، همین کتاب «تلماسه». البته به نظرم «تیتوس گرون» هم کمی مورد کملطفی قرار گرفته و امیدوارم دیر یا زود – شاید به لطف اقتباس سینمایی یا تلویزیونی – آن طور که باید و شاید شناخته شود و جایگاه برحق خودش را در میان کتابخوانان ایرانی پیدا کند.
چه کاری در دست ترجمه دارید؟
راستش هیچ! متأسفانه به دو دلیل نمیتوانم به طور پیوسته و تماموقت به ترجمه بپردازم: یکی این که در ترجمه – و ای بسا کارهای دیگر – کمی کُند و وسواسی هستم و اگر بخواهم از این راه امرار معاش کنم، به قول معروف هشتم گرو نُهام میماند! دلیل دوم و مزید بر اولی هم این است که ترجیح میدهم روی کتابی کار کنم که به قولِ – نهچندان – معروف، با من صحبتی بکند، و اخیراً کتابی نخواندهام که چنین باشد. امیدوارم به زودی این طلسم بشکند و وقت آزادی هم فراهم شود و دوباره با کتاب و لغتنامه و دفتر مشق نو – که این روزها جایش را به فایل وُرد خالی داده است – دمخور بشوم.