کتاب «فلسفه اشراق؛ داوری‌ها، شناخت‌شناسی و نظام نوری» حاوی تبيين مبانی اساسی نظام فلسفه اشراق است و می‌تواند در دوره دكتری فلسفه غرب، دوره دكتری فلسفه تطبيقی، دوره كارشناسی ارشد فلسفه غرب مفید باشد.

فلسفه اشراق؛ داوری‌ها، شناخت شناسی و نظام نوری»  محمد ذبیحی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، حجت الاسلام محمد ذبیحی در ابتدای این اثر آورده است: «(در این کتاب) سخن از درستى یا نادرستى آراء تأثیرگذار شیخ اشراق نیست، بلكه مقصود تأكید و اذعان به این واقعیت است كه فلسفه اشراقى، دو نظام سترگ فلسفى قبل و بعد از خود را با چالش و رویش روبه‌‏رو ساخته است، با اعتراف به این حقیقت این پرسش رخ مى‌‏نماید كه آیا نظام فلسفى با این اهمیت كه حلقه اتصال فلسفه مشائى و صدرایى به شمار می‌آید و تأثیرات سلبى و ایجابى بر دو دستگاه فلسفى داشته، آنچنان كه سزاوار آن است، گزارش، تحلیل و شناخت درستى از آن به جوامع علمى و فلسفى عرضه شده است یا نه؟ اینكه در مباحث رایج فلسفى گفته، شنیده و نوشته مى‌‏شود كه شیخ اشراق طرفدار اصالت ماهیت، تشكیك در ماهیت، منكر هیولى و ... مى‏باشد، آیا آراء وى، بدون هیچ اما و اگر این چنین است، به بیان روشن‏تر در خصوص آرائى كه هریك از آنها تقابل جدى با فلسفه مشائى و متعالیه دارند تا چه اندازه ارزیابى دقیقى با استناد به عبارات و كلمات شیخ اشراق انجام گرفته است؟»

ذبیحی در جایی دیگر هدف از نگارش این کتاب را چنین توصیف می‌کند: «به هر روى به نظر مى‌‏رسد با بازخوانى جدى و كنار هم قراردادن عبارات و جملات شیخ اشراق مى‌‏توان افق‌‏هاى تازه‏اى در عرصه مسائل فلسفى مورد نزاع گشود و شاید بتوان ادعا كرد كه در صورت تحقیقات گسترده و بررسى همه اطراف مسائل مورد نزاع بتوان براى بسیارى از مجادلات پردامنه و گهگاه كم‌‏فایده به نقاطى مشترك و پایانى وفاق‌‏آمیز دست یافت.»

نویسنده در ادامه در پیشگفتار بعد از تعاریفی که از فلسفه ارائه می‌کند به بحث فلسفه اسلامی می‌پردازد و می‌نویسد: «در مقابل دیدگاه ارائه شده درباره شناخت فلسفى، طرفداران ایده‌‏اى كه فلسفه را همراه با پسوند اسلامى مى‏‌دانند بر این باورند كه مقصود از عقل به عنوان یكى از منابع شناخت، عقل بسیط نیست بلكه در عقل، معنایى ارزشى و شهودى اشراب شده است «در حقیقت ما یك عقل بسیط داریم و یك عقل منور به نور شهود، حكمت اشراق مى‏‌گوید: درست است كه ما استدلال عقلى مى‏‌كنیم ولى استدلال عقلى باید با عقلى صورت پذیرد كه منور است به نور شهود، یعنى صاحب این عقل باید مراتب شهود حقایق هستى را تا یك حد نصابى پشت سر گذاشته باشد و چیزهایى را از آن عالم دیده و شهود كرده باشد.»

او در ادامه نیز آورده است: «پیامد طبیعى توسعه در منابع شناخت و تفاوت‏‌گذارى ارزشى بین شناخت عقلى حصولى و شناخت وجودى وصولى به طور اجتناب‏‌ناپذیر، توسعه در غایت فلسفه را در پى دارد، غایت در فلسفه بدون پسوند، تنها كشف واقعیات خردپذیر است یعنى امورى كه عقل نسبت به رد و قبول آن توانایى دارد، اما غایت در فلسفه مضاف به قید اسلامى با تأثیرى كه مضاف از مضاف‏‌الیه مى‏‌پذیرد، اثبات واقعیات خردپذیر و واقعیات خردگریز است، به عنوان مثال، معاد جسمانى كه عقل بحثى بشرى توان رد و اثبات آن را ندارد در فلسفه اسلامى شخص مستدل، با سود جستن از كشف و شهود و نقل صریح و مسلم، واقعیاتى را كه ورای طور عقل عادى بسیط است اثبات مى‏‌كند.

براساس آنچه گفته شد بین این نوع نگاه به فلسفه با آنچه در تعریف مشهور از فلسفه ارائه شده تفاوت بسیار است، در فلسفه منبع و روش شناخت، عقلى است آن هم به میزان توان بشرى، ولى در فلسفه اسلامى منابع شناخت عقل، وحى و كشف و شهود است، عامل شناسا در تعریف فلسفه بدون قید جز حقیقت انسان به عنوان یك موجود اندیشمند چیز دیگرى نیست لیكن در فلسفه اسلامى مقصود انسانى است كه در پرتو آموزه‌‏هاى دینى، عقل او منور به نور شهود و نفس وى ملهم به الهام قدسى شده باشد و قادر بر دریافت‏‌هایى فراتر از عقل عادى بسیط است.»

در جایی دیگر تاکید می‌کند: «این ادعا سخنى درست و تا حدودى خدشه‏‌ناپذیر است كه هیچ اندیشه‌‏اى بركنار از موقعیت‌‏هاى محیطى، فكرى و پیرامونى خود نیست و رهایى اندیشه‌‏ها از ایده‌‏ها و الزامات پرشمار درونى و بیرونى امرى به غایت دشوار مى‌‏باشد، لیكن بسیار روشن است كه از پذیرش صددرصدى این بیان، لازم مى‌‏آید كه دیدگاه ارائه شده نیز مخدوش شود، زیرا اگر مقصود این باشد كه مطلقاً هیچ فردى و هیچ حكمى، به طور كلى، امكان رهایى از شاكله اصلى خود را ندارد، گفتار یادشده هم‌ چون نظریه‏اى صادر شده از شاكله اصلى است، نمى‏‌توان به درستى و تطابق آن با واقع اعتماد كرد و پیامد پذیرش این سخن این است كه انسان در مواجهه با هر شنیده و دیده‌‏اى، اخطارى جدى فراروى او قرار گیرد كه آنچه مى‌‏شنود یا مى‏‌بیند چون آمیزه‌‏اى از تأثیرات محیطى و الزامات بیرونى مى‏‌باشد مطابقت آن با واقع محل تردید است.»

در جایی دیگر می‌نویسد: «هنر فیلسوف كه او را از دیگران متمایز مى‌‏سازد، این است كه با همه داشته‏‌هاى دینى و آموزه‏‌هاى محیطى، در هنگام ارائه قیاس و برهان خود را از قید آنها آزاد كند و مبناى او براى حكم كردن و داورى، عقل قیاسى باشد و نه چیز دیگر و چنانچه عقل او از اصطیاد و رصد كردن قضیه‌‏اى عاجز شود، به كشف و الهام پناه نمى‌‏برد چون آن را فلسفه‏‌ورزى نمى‏داند و همچنین از قرآن و روایت بدون استدلال عقلى استمداد نمى‌‏جوید، چون در این صورت این تعبد است نه تفلسف، بر این اساس فیلسوف واقعى كسى است كه هنگام ارائه برهان از موقعیت‏‌هاى تحمیل شده بر او رها شده باشد.»

کتاب پس از یک مقدمه با عنوان کتاب حاضر و یک پیشگفتار به شیخ اشراق پرداخته و در ادامه درآمدی بر داوری‌های حکمت‌الاشراق را در پی دارد. بعد از این موارد به فصل سوم از گفتار سوم؛ بخش نخست کتاب حکمت الاشراق می‌رسد و در ادامه پس از ارائه ده داوری به گفتار اول از بخش دوم کتاب حکمت‌لاشراق که خود شامل مباحث، نظام فلسفی نوری و درآمدی بر اثبات و ذات و صفات است ختم می‌شود.

چاپ دوم کتاب «فلسفه اشراق؛ داوری‌ها، شناخت شناسی و نظام نوری» با تغییراتی نسبت به چاپ اول اثر محمد ذبیحی از سوی سازمان سمت در 361 صفحه و شمارگان 200 نسخه و با قیمت 58 هزار تومان منتشر شد.

................ هر روز با کتاب ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...