سیمای ماکیاولی در چهره فرانسیس | اعتماد


کارکرد مدیاست که ذهنیت‌سازی کند و در پس داستان‌پردازی تصویری شکل دهد که ناخودآگاه را با خود همراه کند و میزانی شود بر وقایع. اینجاست که می‌توان بر پیوند تصویر و قضاوت ذهنی دست گذاشت و در آن غور کرد؛ سریال «خانه پوشالی» [House of Cards] که از فوریه سال 2013 در شبکه نت فیلیکس نخستین فصلش نمایش داده شد و تا امروز سه فصل از آن پخش شده و مخاطبان ایرانی نیز آن را دنبال کرده‌اند از آن دست سریال‌هایی است که در خانه ذهن جا خوش می‌کند و همگام با اتفاقات سیاسی روز تصاویر را آرایش می‌کند. «خانه پوشالی» که روایتگر مناسبات سیاستمداران در عرصه قدرت است پیش‌تر در بی‌بی‌سی و سال 1968 ساخته شد و از شبکه یکم سیما نیز پخش شد، حالا این سریال در مدل امریکایی‌اش ساخته شده و با بازی کوین اسپیسی شکل و شمایلی متفاوت به خود گرفته است.

نقد خانه پوشالی» [House of Cards]

«خانه پوشالی» روایتی ماکیاولیستی از کاخ سفید و مناسباتش با سنا و کنگره امریکاست، روایتی که شهریارگونه روح شر را در ساحت سیاست به تعریف می‌نشیند و اخلاق را امری انتزاعی در سیاست می‌داند؛ فرانسیس آندروود با بازی اسپیسی نماینده کنگره‌ای است که دست به هرکار می‌زند تا در فصل سوم به رییس‌جمهوری امریکا می‌رسد و در ساحت رییس‌جمهور ایالت متحده امریکا نیز از قتل و جنایت کوتاه نمی‌آید. برای او تمام افراد کره زمین و نه‌تنها امریکا ابژه‌های قربانی‌ای هستند که وجود دارند تا قدرت در دستانش بیش از پیش شود و به ثبات برسد. آندروود نیست تنها کسی که در این مقال برای قدرت هرکار می‌کند و در روایت «خانه پوشالی» همه سیاستمداران اهل معامله‌اند، معامله جان و مال و زندگی آدم‌ها در ازای قدرت و در این مجال هرکه رندتر و شهریارتر باشد برنده معادله است. روایتی که تصور بیننده را از حقوق بشر و تومارهایی که غرب برای انسان در جوامع به اصطلاح متمدن می‌پیچد تغییر می‌دهد؛ مخصوصا زمانی که می‌بینی کلر همسر آندروود چگونه از این نسخه‌های بشری برای قدرت و سرمایه بیشتر استفاده می‌کند و گویی تمام این سخنان شوخی‌ای بیش نیست؛ شوخی‌ای برای توده جامعه و رسانه‌هایی که از بازی قدرت بیرون گذاشته شده‌اند و شوخی‌ای تلخ به تناسب بربریت انسانی.

پخش سریال «خانه پوشالی» همزمان بود با تغییر دولت و رویکرد ایران در عرصه بین‌الملل و به خصوص مذاکرات هسته‌ای با غرب؛ این همزمانی را نه با نگاه دایی جان ناپلئونی که با نگاهی واقع‌گرایانه اگر با چشم‌های مخاطب شیفته غرب در کرانه شرق به نظاره بنشینیم تصویری را مشاهده خواهیم کرد که ذهنیت مذاکره با پدیده غرب را به ترسیم می‌نشیند. ناخودآگاه فرویدی مخاطبی که «خانه پوشالی» را دنبال کرده است در تمام ایامی که اخبار مذاکرات منتشر می‌شد به دنبال کشف پشت پرده ماجرا بود از پنجره این سریال و مناسباتی که «خانه پوشالی» روایت می‌کند. در سریال جایی کاخ سفید با چین وارد مذاکره می‌شود و در پشت صحنه مذاکراتش با چین سیاستمداران کاخ سفید بر سر مناسبات اقتصادی‌شان چنان می‌کنند که مذاکرات با چین به بن بست می‌رسد و کار گره می‌خورد. همین تصویر نیز در مذاکرات 1+5 با غرب هربار که کنگره فریاد مخالفت سر می‌داد در ذهن مجسم می‌شد و ذهن به‌دنبال فرانسیس آندروود قصه مذاکرات بود تا بتواند تصویری سینمایی از روایت این واقعه حقیقی کشف کند.

همزمانی پخش سریال «خانه پوشالی» با مذاکرات غرب با ایران و ایران با غرب را اگر اتفاقی در نظر بگیریم، به پیوند تاثیر سینما و حقیقت می‌رسیم؛ تاثیری که می‌تواند مدیا بر ذهن بگذارد و وهمی که واقعیت بر تماشای سینما تلقین می‌کند. نگاه ماکیاولیستی «خانه پوشالی» را اگر از بنیان‌های سیاست نئولیبرالیسم غرب بدانیم- با شاهد مثال‌های متعدد و سیاست‌های دوگانه، این سریال را با کمی اغماض می‌توان چهره دیگر سیاستمداران امروز غرب دانست؛ سیاستمدارانی که همچون فرانسیس آندروود وقتی می‌خواهد یکی از تروریست‌های به زعم کاخ سفید را در یمن بکشد، می‌پرسد: در کنار ماشینش بچه و خانواده هم هست؟ فرمانده می‌گوید بله. آندروود مکث می‌کند و فرمان شلیک می‌دهد از اتاق جنگ. تصویر سفید می‌شود: عملیات موفقیت‌آمیز بود جناب رییس‌جمهور.

رادیکالیسم «خانه پوشالی» در روایت سیاستمداران غرب با نقدهای متعددی از سوی نئولیبرالیست‌های امریکایی روبه‌رو شده است و این سریال را دلقکی از پیکره امریکا از سوی چپ لیبرال‌های توصیف می‌کنند اما «خانه پوشالی» در به چالش کشیدن شهریارهای زمانه‌اش ماکیاولیستی عمل می‌کند و در برابر تمامی این نقدها آندروود است که رو به دوربین می‌کند و لبخند فاتحانه می‌زند وقتی که قدرت و سرمایه از آن اوست و مدیا نیز بازیچه‌اش.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...