کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده میشود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمیکشد که همه درختان جنگل قطع میشوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر میاندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گلها، بادکنکهایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است
...
حسرت گذشته را خوردن پیامد سستی و ضعف مدیرانی است که نه انتقادپذیر هستند و نه اصلاحپذیر... متاسفانه کانون هم مثل بسیاری از سرمایههای این مملکت، مثل رودخانهها و دریاچهها و جنگلهایش رو به نابودی است... کتاب و کتابخوانی جایی در برنامه مدارس ندارد... چغازنبیل و پاسارگاد را باد و باران و آفتاب میفرساید، اما داستانهای کهن تا همیشه هستند؛ وارد خون میشوند و شخصیت بچههای ما را میسازند
...
اگر متوجه شویم کودکمان در آزمون تقلب کرده... آن دزد هم احتمالا در کودکی روی صحنه نمایش مهدکودک یا بعد از آزمون مدرسه، مایه افتخار والدینش بوده است... در همان حال که از چنین افرادی بیزاریم، ممکن است یکی از همانها را در خانه تربیت کنیم... احتمالا سرعت پیشرفت او کم میشود... این چیزها نشانه «ضعف» او خواهند بود... نمیشود تصمیم بگیرید کودکتان را تربیت کنید، در حالی که خودتان تربیت نشده باشید
...
زمانی که ما تنها به رفتار فرزندمان توجه میکنیم و نسبت به ریشه آن رفتار و احساسات او بیتفاوتیم... با مهارتهایی آشنا میشویم که به کودکمان کمک میکند تا از رفتارهای منفی فاصله بگیرد و خودانضباطی، مسئولیت پذیری، همکاری و مهارتهای حل مسئله را بیاموزد... باعث شده است نزاع بین کودکان تا هشتاد درصد کاهش یابد و مشاجره روزانه به کلی حذف شود... مهارتِ دریافت تمام پیامهایی که از طرف مقابل برای ما ارسال میشود
...
شکل نوشتن از عشق متفاوت است... منظومههای ما، عشقهایشان نافرجام است؛ خسرو و شیرین، وامق و عذرا و لیلی و مجنون هیچکدام به وصال نمیرسد... کاش نویسندههای ما به این سمت بروند که عاشقانه بنویسند و از عشقهایی بنویسند که برای ماست... وجودم را به تو دادم و حالا تو مرا در قفس کردهای... نوجوان را نمیخواهم در این سن به وصال برسانم
...
همراه چند کودک دیگر در یتیمخانهای کوچک روزگار میگذراند و زندگیاش خالی از هرگونه ماجرا و هیجان است... غول از بین بچههای یتیمخانه، او را میرباید... اعتراف میکند که هیچوقت آدمها را نتوانسته درست بشناسد، زیرا آنها همیشه کارهایی میکنند که با هیچ منطقی، جور درنمیآید... تیمی از بچهها تشکیل میدهند و از تجارب تکتک اعضا برای رسیدن به بهترین نتیجه بهره میبرند
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیرههای روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی مینشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل میکند... سادهترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین میدهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغههای شخصیاش درباره عشق، خلوص و میل بودند
...
من از یک تجربه در داستاننویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بدهبستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، میتواند فضای به هم ریخته ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستاننویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت میکنیم مقصود تنها زبانی که با آن مینویسیم یا حرف میزنیم، نیست. مجموعهای است از رفتار، کردار، کنشها و واکنشها
...
میخواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطهای بیابد و بگوید «اینجا پایانی خوش برای خودم میسازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعیاش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیلیافته برای مجموعهای از مسائل بنیادین است که در هم تنیدهاند؛ مسائلی همچون رابطه فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه تلاقی دهها مسئله ژرف و تأثیرگذار است
...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار میگیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه میدهی... روان شناسی رشد به ما کمک میکند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی میرسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی میرسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد
...
مشاوران رسانهای با شعار «محصول ما شک است» میکوشند ابهام بسازند تا واقعیتهایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست میبیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفتوگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسشها را با نظاممندی، دقت و منطق پی میگیرد
...











