امتداد-اقتدارگرایی-ایرانی-چگونه-و-چرا

در سال ۱۳۵۵ حدود صد هزار نفر ایرانی در اروپا، آمریکای شمالی و هند دانشجو بودند. محمدرضا شاه نیاز به غذا، تا حدّی مسکن، آموزش زنان، تربیت متخصص در دانشگاه‌ها، دیده شدن محترمانه ایران در جهان را فراهم کرد... اما بعد گفت: مشورت و مشارکت و نظرخواهی و تبادل آراء ممنوع. به نوعی به مردم گفته شد که مقدّرات کشور فقط در ملاحظات، محاسبات و منافع یک فرد تعیین می‌شود... نمی‌شود در یک جامعه صدها هزار متخصص تربیت کرد، بعد مستقیم و غیر مستقیم به آنها گفت شماها در جهت‌گیری کشور کاره‌ای نیستید.


محمود سریع‌القلم


«پاراگراف زیر، دریایی از مطلب دارد:

«نصرت‌الله معینیان، رییس دفتر مخصوص شاهنشاهی… مردی رازدار و متواضع بود. هیچکس حتی دشمنان دربار و مخالفان شاه در ذکاوت، دقت و به خصوص صحت عمل وی تردیدی ابراز نمی‌داشتند… در پایان رژیم، قطعاً با اجازه یا تأیید شاه، تمام بایگانی دفتر مخصوص شاهنشاهی را که مشتمل بر همه اسناد پنجاه ساله دوران پهلوی بود با دو هواپیمای نظامی به خارج از ایران منتقل کرد که اکنون قاعدتاً باید در صندوق‌های بانک یا بانک­‌هایی باشد و مسلماً منبع بی‌نظیر و بدیلی برای مطالعه تاریخ این دوران خواهد بود.»*

طی تحقیقات برای تدوین کتابِ در حال اتمام خود، «اقتدارگرایی ایرانی در عهد پهلوی**» به امثال این نقل قول و نقل قول‌هایی مشابه بسیار برخورد کرده‌ام.

از منظر یک دانشجوی علوم انسانی، این سؤال به کرّات مطرح می‌شود: چرا تاریخ ما تکه‌تکه است؟ چرا در هر دوره، سیاست‌ها و اندیشه‌هایی در تناقض کامل با دوره قبل دیده می‌شود؟ چرا امتداد نداریم؟ چرا منحنی رفتاری ما در این حدّ، فراز و نشیب دارد؟

در یک‌ونیم قرن گذشته، به جز دوره‌های کوتاه چند ساله آرامش، عموماً کشور از یک بحران به بحران دیگر مبتلا شده است: بحران‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و سیاست خارجی. آیا این فراز و نشیب‌ها لازمه استقرار نهایی است؟ مانند آن چه در تاریخ کشورهایی مانند نروژ، سوئد، هلند و ژاپن مشاهده می‌کنیم. اگر این طور است باید چه کار کنیم که به استقرار برسیم؟ چرا باید مهم‌ترین اسناد نیم‌قرن کشور به مکان نامعلومی در خارج برود؟ چرا نمی‌توانیم سیستمی بسازیم که حداقل به یک قرن برسد؟ آنهایی که ساخته‌اند چه کار متفاوتی نسبت به ما انجام داده‌اند؟

آیا مشکل در جغرافیا، یا فرهنگ یا نظام اقتصادی یا عوامل خارجی است؟ این نوع پاسخ‌ها خیلی کلّی هستند و گرهی را باز نمی‌کنند. باید ریز شویم. دقیق شویم. سراغ تجربیات بشری برویم. از دیگران بیاموزیم. مشورت کنیم. از همه مهم‌تر قدری سؤال کنیم. این خصلت تعیین‌کننده‌ای که کانون بهتر شدن و رشد است.

شاید لازم است به کلیدی‌ترین موضوع برسیم و آن تعریف انسان است. رفتار انسان‌ها بر اساس نیاز است، طیفی از نیازها. تا نیازهای او تأمین نشود آرام نمی­‌گیرد. تا به نیازهای او توجه نشود، استقرار نمی‌یابد. نیازها طبقه‌بندی دارند. نیازی مقدم بر نیازی دیگر است. تا یک نیازی تأمین نشود، سراغ نیاز بعدی نمی‌رود. در کشور چاد، آزادی و دموکراسی خیلی مشتری ندارد. اولین نیاز، زنده نگاه داشتن بچه‌هایی است که به دنیا می‌آیند.

در سال ۱۳۵۵ حدود صد هزار نفر ایرانی در اروپا، آمریکای شمالی و هند دانشجو بودند. محمدرضا شاه نیاز به غذا، تا حدّی مسکن، آموزش زنان، تربیت متخصص در دانشگاه‌ها، دیده شدن محترمانه ایران در جهان را فراهم کرد. حتی در سال ۱۳۵۲ ایران‌ایر به یکی از بهترین شرکت‌های هواپیمایی جهان تبدیل شد اما بعد گفت: مشورت و مشارکت و نظرخواهی و تبادل آراء ممنوع. به نوعی به مردم گفته شد که مقدّرات کشور فقط در ملاحظات، محاسبات و منافع یک فرد تعیین می‌شود. او مانع از تأمین یک نیاز مدنی شد. نمی‌شود در یک جامعه صدها هزار متخصص تربیت کرد، بعد مستقیم و غیر مستقیم به آنها گفت شماها در جهت‌گیری کشور کاره‌ای نیستید.

این کار درستی بود که ایران در دهه چهل شمسی سراغ صنعت، اقتصاد، تولید، شهرنشینی، نوسازی عمرانی، آموزش عمومی و ارتباطات گسترده بین‌المللی رفت اما وقتی شهروندان وارد مرحله بعدیِ نیازها شدند، نظام سیاسی مانع شد. استبداد فردی با شدت بالاتری از ۱۳۴۸ آغاز شد. نظام تصمیم‌گیری به نیازهای طیف وسیعی از شهرنشینان و تحصیل‌کرده‌ها بی‌تفاوت بود. بنابراین، بحران‌ها روی هم انباشته شدند.

تداوم (Consistency) ناشی از انجام دادن هر کاری در زمان و مکان خاص خودش است. در خانواده، در بنگاه، در جامعه و در حکمرانی، اولین نشانه‌های مشکل زمانی است که نیازهای طرفین نادیده گرفته شوند.

چرچیل سه بار در زندگی سیاسی کاملاً شکست خورد ولی باز ظهور کرد. او تا آنجا پیش رفت که رفتار ناجوانمردانه سیاستمداران را علائم نیاز بعضی از آنان دانست. او انتظار رفتار اخلاقی از جانب عموم سیاستمداران را نداشت. چرچیل در اواخر عمر زمانی که یک خبرنگار از او پرسید: چه مسئله‌ای شما را در زندگی بیش از همه آزار داد و شما را رنجاند، گفت: بی‌خوابی.

او معتقد بود افراد قوی، طیفی از نیاز دارند و افراد ضعیف، طیف دیگر.

به رسمیت شناختن نیازهای دیگران، اولین شرط اعتمادسازی است. چرا بعد از سونامی ژاپن، مردم ۱۸۰ میلیون دلار پول نقد را جمع‌آوری کرده به دولت دادند؟ چون نیازی به آن پول نداشتند. چرا وقتی یک ایرانی سعی کرد ممیز مالیاتِ آلمانی را فریب دهد، نتوانست؟ چون ممیز مالیاتی دسته چکی را به او نشان داد که با اجازه دولت آلمان هر چه می‌خواست می‌توانست تهیه کند و نیازی به رشوه نداشت.

آیا تجربه کرده‌اید که بعضی‌ها از ۱۰ جمله­‌ای که می‌گویند، یازده جمله آن دروغ است؟ آنها برای بقا، رشد، دسترسی به امکانات، رفع محرومیت‌های گذشته، نیاز به دروغ گفتن دارند. به عبارتی کوتاه‌تر، نیازهای گذشته و حال آنان برطرف نشده است. در ایجاد یک نظام اجتماعی سالم باید کاری کرد تا افراد نیازهایشان برطرف شود تا دروغ نگویند و رفتارهای نامعقول نداشته باشند.

پایداری در ارتباط، در مدیریت، در دوستی، در تولید، در بازرگانی، در همسایگی، در حکمرانی و در سیاست خارجی محتاج تشخیص نیازهای طرف مقابل است.

آبراهام ماسلو (Abraham Maslow)، نظریه‌پرداز هرم نیازها تا آنجا پیش می‌رود که نیاز به احترام را مطرح می‌کند ولی آن را در رتبه چهارم بعد از نیازهای فیزیولوژیک، ایمنی و عاطفی قرار می‌دهد.

در هفته جاری، نویسنده‌ای (Michael Wolff) آن قدر احساس آزادی و امنیت کرد که در کتابی به نام (Fire and Fury) رئیس‌جمهور آمریکا را شخصی با بی‌ثباتی روانی توصیف کرد. رئیس‌جمهور نیز در پاسخ، خود را شخصی موفق در کار اقتصادی و سیاسی خطاب و صفت نابغه را به خود منتسب کرد. هر دو، نیاز به آزادی بیان را تجربه کردند، ضمن این که نیاز به غذا، مسکن، دیده شدن، فرصت رشد، فرصت رقابت و فرصت طرح آزادانه دیدگاه‌های خود را قبلاً تجربه کرده‌اند.

این در سیستمی اتفاق افتاد که علیرغم صدها فراز و نشیب، بحران، جنگ داخلی و جنگ‌های خارجی تا به امروز ۲۴۲ سال تداوم داشته است. تصور کنید وزیر شدن یک خانم تحصیل‌کرده مهاجر افغانی و یک سیک هندی در کانادا، چه روحیه و رفع نیازی در میان میلیون‌ها مهاجر کانادایی ایجاد می‌کند. همه شهروندان یک جامعه نیاز به رفع نیازها، توجه و احترام دارند.

پایداری سیستم‌ها منوط به رفع نیازهای کسانی است که در آن زندگی می کنند.»

*هوشنگ نهاوندی و ایو بوماتی، محمدرضا پهلوی: آخرین شاهنشاه ایران. پاریس: نشر Perrin، ۲۰۱۳٫ ترجمه فارسی ۲۰۱۴، صص ۴۵۹-۴۵۸.
معرفی کتاب نقد کتاب خرید کتاب دانلود کتاب زندگی نامه بیوگرافی
**چاپ اول. گاندی. 1397

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...