نقدی بر سریال «خانه کاغذی» | شهروند

«خانه کاغذی» [Money Heist]، «خانه اسکناس»، «سرقت پول»، «مانی هست» یا هر نام دیگری روی سریال را بگذاریم ذره‌ای از شقاوت، شناعت، دنائت و... بله دیالوگ‌ بدبودن سریال کم نمی‌کند. به اعتقاد من این اثر در آب‌دوغ خیاری و مقوایی‌بودن با ستایش ٣ قابل مقایسه است. جالب اینجاست خیلی‌ها سریال را با سریال‌های معروف «شکستن بد»، «گیم‌کردن در ترونز» و «قدم‌زنان در مردگی» مقایسه می‌کنند. (گوگل ترنسلیت را می‌بندد) به نظر من، اگر آن سریال‌ها را بتوانیم با ارفاق مزخرف بنامیم، این سریال مزخرف برایش تمجید به حساب می‌آید. ضمنا اگر نگران اسپویل و این سوسول‌بازی‌ها هستید، اصلا این متن را نخوانید. چون من نه‌تنها سریال را اسپویل بلکه آن را پودرکرده، اسنیف خواهم کرد.

مانی هِیست اما کم اِست | محمدعلی محمدپور خانه کاغذی [Money Heist]

اشکال اول سریال این است که کلا تخیلی است. ببین رئیس! قبلا می‌شد گفت «مانی هِیست» اما کم اِست. اما الان مانی کجا بود اصلا؟ به جرأت می‌توان گفت به گروگان‌های این سریال بیشتر از ما توی زندگی عادی خوش می‌گذرد. حالا این بزرگواران سارق نه‌تنها سرقت پول نمی‌کنند بلکه می‌خواهند برای خودشان با فراغ بال آنجا پول بچاپند. دیگر ببخشید این خانه اسکناس نیست، خانه خر است! مگر زمان رئیس‌جمهوری سابق است که هرجا کم آوردید، همین‌جور پول چاپ کنید؟

اداره پلیس کلا مهدکودک است. بازرس راکوئل بعضی وقت‌ها قطره‌ای خون به مغزش نمی‌رسد انگار. از آن فاجعه‌تر یک صحنه داریم که توکیو (یکی از سارقان) با موتور می‌خواهد بر‌گردد داخل ساختمان پیش رفیق‌هایش. در اطرافش جمعیت زیادی از نیروهای پلیس از دومتری به سمتش شلیک می‌کنند، بعد ایشان تیراندازی را به هندل موتورش هم نمی‌گیرد. عزیز! جمشید ‌هاشم‌پور هم در نقش زینال بندری در این موارد لااقل دو تا تیر برای طبیعی‌کردن قضیه بهش می‌خورد.

سازندگان اثر، پزشکی را هم در حد یک لوله‌کشی که سه چهارماهه می‌شود وردست اوستا یادش گرفت، درنظر گرفته‌اند. تا یکی‌شان طوریش می‌شود، همه آستین‌ها را طوری بالا می‌زنند و در حد پروفسور سمیعی اقدام به عمل جراحی می‌کنند که گویی همه پزشکی خوانده‌اند و سرقت را هم در کنارش ادامه داده‌اند. باز همه اینها به کنار، این سریال از یک ترانه خوب و به یادماندنی استفاده ابزاری می‌کند، طوری که بعضی از نسل امروز فکر می‌کنند آهنگ بلاچاو مخصوص این سریال بوده و پیشینه‌اش را درنظر نمی‌گیرند. این‌جور که آهنگ را دم‌دستی کرده‌اند، بیم آن می‌رود نسل جدید با آن توی پارک، کلیپ سمی درست کنند و رسما به عمر این آهنگ پایان دهند.

................ هر روز با کتاب ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...