همسرم روی کاناپه لم داده بود و با گوشی اش مشغول بود. من هم اگر مسئولان روزنامه و نهادهای نظارت بر مطبوعات ناراحت نمی شوند با فاصله‌ای قابل ملاحظه از همسر قانونی‌ام روی زمین دراز کشیده بودم و کتاب می‌خواندم که همسر به طور بی‌سابقه‌ای صدایم کرد و گفت: عزیزم! از این که بالاخره اهمیت واژه و لزوم استفاده از واژگان محبت آمیز بین زوجین را دریافته بود خوشحال شدم. این «عزیزم» می‌توانست آغازگر فصلی جدید در ازدواجمان و نویدبخش بازگشت روزهای عاشقانه‌ی اول ازدواج باشد. با عنایت به این موضوع، لبم را غنچه کردم و گفتم: «جونم عشقم؟» جواب داد: «خاک بر سرت آیدین!» با این جواب کوبنده رابطه‍‌ی زوجیت‌مان به تنظیمات کارخانه برگشت. پرسیدم: «چرا؟» گفت: «شوهرای مردم نویسنده‌ان، شوهر ما هم نویسنده ست.» کتاب را بستم و گفتم: «باز چی شده؟» گفت: «چی می‌شد تو هم یه کم مثل این کاندیداهای مجلس بودی!؟» گفتم: «من اونجوری اصلا نمی‌تونم عزیزم. حالا مجلس چه ربطی به نویسندگی داره؟» گفت: «نامزدهای مجلس دارن لیست اموالشون رو اعلام می کنن. یکی شون گفته چون کتاب هام خوب فروش رفته صد و پنجاه میلیون تومن ازشون درآمد داشتم.» تشتکم به آسمان پرواز کرد و گفتم: «صد و پنجاه میلیون!؟ حافظ کاندیدا شده یا الیاف شیاف؟» گفت: «الیاف شیاف چیه؟» گفتم: «همین نویسنده‌ی ملت عشق» اشتباهم را تصحیح کرد و گفت «الیف شافاک. بعدشم نخیر. یامین پور نامزد شده.» سرم را تکان دادم و گفتم: «واقعا روزگار بازی‌های پیچیده‌ای داره.» گفت: «یعنی چی؟» گفتم: «هیچوقت فکر نمی‌کردم یه روز در مقایسه با یامین پور شکست بخورم.» گفت: «اگه اوضاع مالی مون همینجوری پیش بره باید خودت رو آماده کنی که از عبدالرضا داوری هم شکست بخوری.»

بعد اضافه کرد: «تازه یامین پور یک دستگاه ال نود هم داره، اونوقت تو بعد از دو سال یه دستگاه فشارسنج خریدی روزی ده دفعه فشار خودتو میگیری میگی فشارو حال کن، دوازده روی شیش!» گفتم: «به نظرم تو مبحث سلامتی رو دست کم گرفتی.» گفت: «خدا رو شکر که سالمی ولی زندگی چی میشه!؟ زندگی که همش سلامتی نیست.» گفتم: «حالا تو از کی مادیات برات مهم شده؟» گفت: «من درگیر مادیات نیستم ولی تو قول دادی کتاب هات که فروش رفت با هم بریم سفر!» گفتم: «نرفتیم!؟» گفت: «چهارراه سیروس سفره!؟» گفتم: «بابا طرف می گفت طی کردن فاصله مستراح تا اتاق خواب خودش گردشگریه، بعد از خونه تا چهارراه سیروس گردشگری نیست؟» بوهای ناخوشایندی از رابطه می‌آمد. همسر رویش را برگرداند و مشغول گوشی شد. گفتم: «عزیز دلم! دیگه باید چیکار می کردم که نکردم؟» رویش را برگرداند و گفت: «تو تلاش نمی کنی.» گفتم: «دیگه باید چیکار می کردم؟ این همه جونم دراومد اون کتاب رو نوشتم. بهترین انتشارات مملکت هم چاپش کرد. میخوای لباس عروسکی بپوشم برم جلوی کتابفروشی ها بگم کتاب سیارسریع رسید!؟» گفت: «چرا کتاب های تو به اندازه ی کتاب های یامین پور فروش نمیره؟» مکثی کردم و گفتم: «خب ببین ... جذابیت هایی که کتاب های ایشون داره رو کتاب های من نداره. کتاب آخر من طنز فلسفیه ولی کتاب آخر اون نخل و نارنجه. نخل و نارنج کجا چرتوپیا کجا؟» گفت: «نخیر. تو هیچیت کمتر نیست. فقط برای فروش کتاب هات هیچ کاری نمی کنی!» گفتم: «ببین من بچه هم بودم، پدر و مادر هم کلاسی هام براشون کتاب به عنوان جایزه می خریدن و ناظم سر صف بهشون می داد ولی من فقط از ناظم بیلاخ می گرفتم.» گفت: «من به این کارا کاری ندارم. به خاطر خودت هم که شده باید معروف بشی.»

ساعت دوازده شب شده بود اما بحث ادامه داشت. در انتها روی این موضوع به تفاهم رسیدیم که از نظر فنی و ادبی امکان رقابت با یامین پور وجود ندارد اما قرار شد بنده با یک سری کارهای جنجالی در اینستاگرام معروف شوم تا فروش کتاب هایم بیشتر شود. از این اقدامات می‌توان به فحش کشیدن نویسنده‌های دیگر مملکت به صورت بی‌دلیل!، تغییر نام اکانت اینستاگرام به «آیدین وحشی» و خوردن میکس خفاش و سکنجبین، اجرای ناشیانه‌ی حرکات رزمی و دیگر کارهای احمقانه اشاره کرد!

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...