رمان «ایستگاه یازده» نوشته‌ امیلی سنت‌جان مَندِل با ترجمه‌ پگاه صمدزاده توسط نشر نیماژ به بازار کتاب عرضه شد.

به‌گزارش مهر، کتاب «ایستگاه یازده» چهارمین رمان امیلی‌ سنت‌جان مندل؛ نویسنده‌ کانادایی است که برنده‌ جایزه‌ی آرتور سی‌کلارک و جایزه‌ کتاب تورنتو شده و همچنین به‌عنوان نامزد نهایی جایزه‌ ملی کتاب آمریکا و جایزه پن/فاکنر هم معرفی شده است.

پگاه صمدزاده مترجم «ایستگاه یازده» درباره این کتاب می‌گوید: در پی علاقه‌ام به کتاب‌های آخرالزمانی «ایستگاه یازده» را چند سال پیش خوانده بودم. سال ۱۳۹۷ بنا به تجربیاتی شخصی و تغییرات ناگهانی اجتماعی و سیاسی، احساس کردم که روایت زندگی بازماندگان فاجعه‌ای عظیم و تلاش آن‌ها برای زنده ماندن و حتی ارتقا کیفیت زندگی‌شان، شاید بتواند به ما کمک کند با صبوری بیشتری سختی‌های امروز را بربتابیم کما این‌ که برای خودم نیز چنین بوده است. آنچه این رمان را از سایر کارهای مشابه آن متمایز می‌کند، دید واقع‌گرایانه، توصیفات نویسنده از یک فاجعه و از دست رفتن ناگهانی مظاهر زندگی مدرن مثل اینترنت، هواپیما، تجهیزات پزشکی و حتی امکانات بدیهی‌تری مثل برق و آب شرب است. نثر مَندِل بسیار ساده و خوشخوان است و این هرگز به معنی سادگی داستان نیست اما تغییر و رفت‌وبرگشت‌های زمانی به آینده و گذشته بسیار روان و در واقع در دل داستان صورت می‌گیرد. علاقه مندل به تئاتر هم برای من جالب بود. در همه آثار آخرالزمانی، بین دنیای قبل و بعد خلائی وجود دارد که به آن پرداخته نمی‌شود اما این کتاب با جزییات فراوان، این گذار را توصیف می‌کند.

 داستان «ایستگاه یازده» از اجرایی از لیرشاه شکسپیر در تورنتو آغاز می‌شود که یکی از بازیگران روی صحنه نقش بر زمین می‌شود و در ادامه با شیوع ویروسی به نام آنفولانزای گرجی، تقریبا همه ساکنان کره زمین نابود می‌شوند و عده کمی باقی می‌مانند و حالا بیست سال بعد از فاجعه یک گروه تئاتر و موسیقی در بخشی از سرزمین‌ها سفر می‌کنند و آثار شکسپیر را برای مردم اجرا می‌کنند...

بسیاری از منتقدان این کتاب را علاوه بر تقسیم‌بندی در گونه‌های علمی‌تخیلی و آخرالزمانی، «ایستگاه یازده» را رمانی اگزیستانسیالیستی خوانده‌اند که خواننده را کاملا با مسائل وجودی درگیر می‌کند.  

امیلی سنت.جان مندل سال ۱۹۷۹ در کانادا متولد شده و فارغ‌التحصیل مدرسه رقص و تئاتر تورنتو است. او قبل از «ایستگاه یازده» سه کتاب دیگر به نام‌های «آخرین شب در مونترئال»، «تفنگ خواننده» و «کوارتت لولا» نوشته که بیشتر در ژانر جنایی هستند. اسکات استندور تهیه‌کننده «عشق سال‌های وبا»، در حال ساخت اقتباسی از «ایستگاه یازده» است.

پگاه صمدزاده متولد ۱۳۶۳، اهواز، ادبیات نمایشی خوانده و مترجم مقالات نظری تئاتر و نقد در مجلات «نمایش» و «صحنه» است. کتاب ۳۸۴ صفحه‌ای «ایستگاه یازده» در شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و با قیمت ۵۹هزار تومان توسط انتشارات نیماژ به چاپ رسیده است.

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...