گزیده گفتوگوهای نشریه پاریس ریویو با 12 نویسنده... علاقه رماننویسان به مطالعه زندگینامه بسیار عجیب و جالب توجه است... وقتی 13 ساله بودم دو کتابخانه هارلم را سرتا پا خوانده بودم... کرم روزنامه خواندن دارم... منتقدان را به اندازه خودشان جدی بگیرید... صفحه آخر کتاب را ۳۹ بار بازنویسی کردم... برای نویسنده شدن باید «بنویسید»... من نویسندهای کاملا افقیام. اگر درتختخواب یا روی نیمکتی دراز نکشم و سیگار و قهوه کنارم نباشد نمیتوانم فکر کنم
...
ویلیام بندلر مثل خیلی از مفسران اروپایی که ریشه هر ژانر امروزی را اگر نتوانستند در یونان باستان پیدا کنند، به کتاب مقدس مسیحیان ربط میدهند، ریشه داستاننویسی جاسوسی را هم به فصل دو از کتاب یوشع انجیل برمیگرداند... MI6 بزرگترین بنگاه تولید نویسندگان بزرگ در ژانر جاسوسی است... تالکین با آن داستانهای اسطورهای غریب، بهدلیل همین مهارتهایی که در امر اسطورهشناسی و زبانشناسی داشت، توسط نیروهای امنیتی انگلستان به همکاری دعوت شد.
...
مردی تنها به تمام معنا در هائیتی به دنبال عشق و ثروت (هتل قدیمی بدون مشتری که به او تعلق دارد) است... شکنجه در زندانها، مردمآزاری توتون ماکوتها [مأموران سرکوبی تحت فرمان دووالیه]، قطع ارتباطات تلفنی؛ چنین اوضاع و احوالی غیرعادی نیست، شقاوت جزئی از زندگی به شمار میرود... به آینده کمونیسم ایمان دارد، زیرا به نظر میرسد «این، به همراه دین، تنها راه حل ممکن باشد»
...
هر انسان عاشق یک جاسوس بالقوه است... خبرچین میشود و اطلاعاتی به شورویها میدهد. هنگامی که متوجه درز کردن اطلاعات میشوند به عوض کسل، دستیار او از سر اشتباه به قتل میرسد و کسل به کمک روسها به مسکو پناه میبرد و آنجا، مانند رابینسون کروزوئه، تنهایی را تجربه میکند... مرد عاشق «هرج و مرجطلبی است که بمبی ساعتی با خود حمل میکند».
...
آقای د. استاد زبانهای رومیایی و فرستاده جمهوریخواهان اسپانیایی است که برای سفارش زغال به انگلستان میآید؛ مأموریتی که فرستاده حزب مخالف نیز درصدد انجام آن است... به زنی به نام رُز کالن دل میبندد که بیشتر از سر ترحم است تا عشق. سپس در کنار خدمتکاری به نام الس امنیت ناشی از اعتماد متقابل را احساس میکند... قتل الس او را تغییر میدهد.
...
آدمی هرگز برای خرابیهایی که به بار آورده چنین انگیزههای خوبی نداشته است... یک روزنامهنویس انگلیسی به نام فاول، که نقش نظارهگر آسانطلب و بیغم را ایفا میکند؛ فوئنگ، معشوقه زیبای ویتنامی وی که نه زیاده اهل معنی است و نه زیاده شهوی؛ و آلدن پایل، جوان آمریکایی اهل بوستون... فاولر ناچار میشود کینه خود را به عنوان عاشقِ معشوق از کف داده بروز دهد.
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
دختری نوجوان، زیبا و در آستانه بلوغ است و به خاطر فقر خانوادهاش در یک محله بدنام زندگی میکند... خواهرش نیز یک زن بد نام است... با رسیدن به سن بلوغ باید کار خواهر بزرگترش را انجام دهد تا کمک خرج خانواده باشد... پسر یک راهب ریاکار بودایی است... عاشق میدوری میشود اما خجالت میکشد از اینکه عشقش را به میدوری اظهار کند؛ بهرغم اینکه همانند سایر همبازیان خود به کار خواهر بزرگتر میدوری آگاه است
...
تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزههای غریزی در انسانها نیست، بلکه صرفاً پدیدهای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز میشود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنشها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرالها و فاشیستها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند!
...
سنت حشرهشناسی در ایران به دانشکدههای کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت میپردازند... جمله معروفی وجود دارد که میگوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت میکنیم که میشناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بیشک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سمپاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ میکند... دولت چین در سالهای بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونهبرداری من در ایران را باطل کرد
...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحرانهای ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحرانهای شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راهحل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملتها برای خروج از تمامی آن بحرانها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونیشان صادق باشند، سپس مسئولیتها را بپذیرند و در نهایت محدودیتهایشان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند
...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیتها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که میروند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی میدهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بستههای معیشتی کمکشان میکنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمیشود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه
...