نقطهی شروع نوشتن، همیشه همین است: یک جملهی درست و واقعی... میدانی، همهی ما هر روز، هر کدام به شکل و شیوهای، لتوپار میشویم... او از جنگ منزجر بود و همزمان جنگ وی را به هیجان میآورد... هنوز «گذشته» برایت نوستالژیک نشده تا در دام رمانتیک کردن گذشته بیفتی... برای بسیاری «برفهای کلیمانجارو»، روایت حسرت و پشیمانی است. اما برای جان مککین، این داستان، روایت پذیرشِ همراه با فروتنی و امید بود و مُهر تأیید دیگری بر این که «زندگی، ارزش جنگیدن دارد.»
...
هفتههاست که حتی یک ماهی نیامده است که به طعمهی قلابهای او دهن بزند، ولی ناامید نمیشود و برای بار هشتاد و پنجم راه دریا را در پیش میگیرد... وقت ظهر، ماهی بزرگی به قلاب میاندازد... ماهی در اعماق حرکت میکند و قایق را به دنبال خود میکشد...ماهیگیر پیر زمزمه میکند: «ای ماهی، من دوستت دارم و احترامت میگذارم، خیلی احترامت میگذارم. ولی تو را خواهم کشت»... ماهی سیمینفامْ سرانجام خطهای ارغوانی پوست خود را بر سطح دریا نشان میدهد
...
ناخدا خورشید اقتباس خوشساخت و به شدت بومی ناصر تقوایی از «داشتن و نداشتن» همینگوی است... داستان فیلم در بندر لنگه و حوالی دهه چهل شمسی رخ میدهد... کشمکشی میان «خواجه ماجد» طماع، «فرحان» دلال، چند تبعیدی سیاسی، ماموران حکومت و ناخدا خورشید... بخشی از سکانس آشنایی فرحان با ناخدا را ببینید با بازی داریوش ارجمند در نقش ناخدا، علی نصیریان در نقش فرحان و سعید پورصمیمی در نقش «ملول» جاشوی «بمبک»
...
گزیده گفتوگوهای نشریه پاریس ریویو با 12 نویسنده... علاقه رماننویسان به مطالعه زندگینامه بسیار عجیب و جالب توجه است... وقتی 13 ساله بودم دو کتابخانه هارلم را سرتا پا خوانده بودم... کرم روزنامه خواندن دارم... منتقدان را به اندازه خودشان جدی بگیرید... صفحه آخر کتاب را ۳۹ بار بازنویسی کردم... برای نویسنده شدن باید «بنویسید»... من نویسندهای کاملا افقیام. اگر درتختخواب یا روی نیمکتی دراز نکشم و سیگار و قهوه کنارم نباشد نمیتوانم فکر کنم
...
همه میخواهند بشریت را تغییر دهند، اما هیچکس به تغییر دادن خودش فکر نمیکند!... اسبها خیلی خوشبختند، چون اگرچه آنها هم مثل ما جنگ را تحمل میکنند، اما لااقل کسی از آنها نمیخواهد ثبتنام کنند و یا وانمود کنند که به کارشان ایمان دارند. اسبهای بیچاره، ولی آزاد! افسوس که شور و اشتیاق کثافت فقط برای ماست... بهترین کتابی است که در دو هزار سال گذشته نوشته شدهاست!
...
در این سه مجلد سی نویسنده مطرح از نسلها و دورهها و کشورهای مختلف از شیوه کار و زندگی خود سخن گفتهاند و از اینکه چطور زندگی میکنند و میاندیشند، چه میخوانند، از چه تأثیر میگیرند و تلقیشان از ادبیات و نوشتن چیست و به جهان، زندگی و آدمها، تاریخ، جامعه و سیاست و کلا آنچه پیرامونشان رخ داده و رخ میدهد چطور مینگرند... کارور، مارکز، کوندرا، فاکنر، اکو و...
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
از فروپاشی خانوادهای میگوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمیتواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن میشد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آوارهای هم نبود
...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر میگذارد: از یک جوان عاشقپیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل میشود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمیکند... توماس مان در این رمان به زبان بیزبانی میگوید که اگر ناپلئون موفق میشد همه اروپای غربی را بگیرد، یکونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود میآمد و آنوقت، شاید جنگهای اول و دوم جهانی هرگز رخ نمیداد
...
موران با تیزبینی، نقش سرمایهداری مصرفگرا را در تولید و تثبیت هویتهای فردی و جمعی برجسته میسازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آنکه «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخابهای نمایشی شکل میدهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالاییسازی هویت» است که انسانها را به مصرفکنندگان نقشها، ویژگیها و برچسبهای از پیش تعریفشده بدل میکند
...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیشازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی میتوانند از آسیبپذیریهای خود و دیگران در سرمایهگذاریهای مالی آگاهتر شوند... سرمایهگذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاهمدت دارند و بر سودهای کوتاهمدت تمرکز میکنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده میگیرند
...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرمکننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژیهای سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاریشدن و یکدستشدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیینگرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که میتواند بهطور ناخواسته همسویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند
...