در ستایش امید... | آرمان ملی


فرانسوی‌ها به شیوه‌ خاصی داستان‌سرایی می‌کنند و به زیبایی آن را فرح‌بخش می‌سازند. نویسنده‌هایی همچون ژولین ساندرل قادرند به کمک حوادث ناخواسته یا صرفا به کمک استعداد عالی‌ و ژرف‌نگری‌ خود‌ در داستان‌سرایی، با همراه‌ساختن متانت و احترامی درخور، شجاعانه از غم‌انگیزترین موقعیت‌ها بنویسند و درعین‌حال با به‌کارگیری عناصر الهام‌بخش و خیالی در ترکیب داستان‌ها نه‌تنها از جدیت مطلب کم نکنند، بلکه به آن بیفزایند.

ژولین ساندرل [Julien Sandrel] اتاق شگفتی‌ها» [La chambre des merveilles]

ژولین ساندرل [Julien Sandrel] در اولین رمان خود، «اتاق شگفتی‌ها» [La chambre des merveilles] که در سال 2018 منتشر شد، در به‌کارگیری این استعداد فرانسوی خاص سرآمد است. کتاب پر است از اتفاقات عجیب و جذاب. به‌علاوه این کتاب توجه ویژه‌ای‌ به ایده‌ اصلی و مهم داستان دارد، همان نگاه دقیق و درست به تصمیم‌گیری‌ها و اولویت‌های منتخب‌مان در زندگی که بر آنها متمرکز می‌شویم و اطرافیان، مخصوصا رابطه‌ مادری و فرزندی را تحت‌تأثیر قرار می‌دهیم.

تلما و لویی تیمی دو نفره‌‌اند، حاصل دو سال رابطه‌ عاشقانه‌ که به رابطه‌ای نه‌چندان دوستانه بدل شده، اما به لطف آن صمیمیت هنوز پابرجاست. رفتار لویی همانند هم‌سن‌وسال‌هایش است که تازه پا به نوجوانی گذاشته‌اند. نوجوان‌هایی که به‌سختی دست به انجام کاری می‌زنند و احساسات ضدونقیضی درمورد آینده‌ و سرنوشت خود دارند؛ و درنتیجه‌ نوعی تنش‌، مختص این دوران، میان آنها و والدینشان پیش می‌آید که کاملا قابل تشخیص است.

داستان با صبحی همانند صبح‌های دیگر شروع می‌شود. تلما بیهوده سعی می‌کند پسرش را از رختخواب، خانه‌ دومش، جدا کند تا برای صرف ناهار هر ماه‌شان با مادربزرگ آماده شوند. هیچ‌یک علاقه‌ای به این دیدار رسمی و همیشگی ندارند اما آنقدر برایشان مهم است که روی تقویم مشخصش کرده‌اند تا بگویند خانواده یعنی همه‌چیز، حتی اگر دوست‌شان نداشته باشید!

تلما به انتخاب خود و برحسب نیاز اعتیاد به کار دارد. در شرکتی به‌نام هژمونی که محیطی شدیدا زن‌ستیز دارد سرپرست بازاریابی شامپوهایی مخصوص است. آنجا گوش به فرمان رئیسی جامعه‌ستیز است که مرز میان کار و زندگی و مناسبت‌های اولیه‌ انسانی را با امیال مبتذل هرچه تمام‌تر زیرپا می‌گذارد. تلما مانند بسیاری از مادرها در محیط‌های کاری امروزی، میان مسائل مربوط به کار و خانه گرفتار شده، شکافی که آشکارا به‌دور از انصاف است.

تلما با آگاهی از این موضوع و ضمن بیزاری از نظام مردسالاری این شرایط را به‌سختی تحمل می‌کند. طوری این نظام او را تحت‌فشار خود قرار داده که وانمود می‌کند زندگی در خانه‌ وجود خارجی ندارد اما همچنان به‌راهش ادامه می‌دهد، چون چاره‌ای جز آن متصور نیست. درعین‌حال تصمیم دارد در اولین فرصت زمان، توجه و احساس بیشتری را برای خانواده‌اش بگذارد که حادثه‌ای در میانه‌ راه‌رفتن به مهمانی مادر زودرنجش رخ می‌دهد و مسیر زندگی او و پسرش را به‌کل عوض می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...