کتاب «پیاده تا خورشید» سفرنامه علیرضا قزوه از هشت سفر به کربلای معلی در آستانه اربعین حسینی توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد.

پیاده تا خورشید سفرنامه علیرضا قزوه

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، قزوه در این اثر به روایت هشت سفرش به کربلای معلی می‌پردازد. این نویسنده در فضایی شاعرانه سفرنامه‌های جذاب و منحصر بفردی را خلق کرده که او را از بقیه جدا می‌کند. از نظر قزوه در ادبیات فارسی سفرنامه نویسی یک از ژانرهای مهم ادبی به شمار می‌رود. مثلاً در ادبیات فارسی سفرنامه ناصرخسرو را داریم که اطلاعات مهمی از گذشته ایران و جهان را به ما ارائه می‌دهد و رویدادهای زیبایی در آن رخ می‌دهد یا در دوره معاصر سفرنامه‌های جلال آل احمد را داریم که بسیار حرفه‌ای است بویژه سفرنامه «خسی در میقات» که الگوی زیبایی را به ما از دوران خودش نشان می‌دهد البته افرادی مانند ابن بطوطه هم هستند که جهان را گشته و اطلاعات خوبی از آن به ما ارائه می‌دهند.

«پرستو در قاف» سفرنامه حج قزوه است. او که سال ۷۱ به همراه ۱۰ نفر از هنرمندان حوزه هنری به حج مشرف شد، سفرنامه‌ای جذاب نوشت که بخشی از آن در کتاب درسی سال اول دبیرستان به چاپ رسید. بعد از آن هم چند سفرنامه نوشت که برخی از آنها چاپ شده است. جدی‌ترین آنها سفرنامه‌ای بود با عنوان «قونیه در قطار». در آن سفر او به همراه ۵۰ نفر از شعرا با قطار به قونیه رفته بود. وی در فضایی مدرن در این سفرنامه قراری با مولانا می‌گذارد و او را با خود در این قطار به سفر می‌برد و در میان راه حتی شمس را هم سوار قطار می‌کنند بی آنکه سایر حاضران در سفر از آن اطلاعی داشته باشند.

قزوه با کاروانی از نویسندگان، شعرا و فرهنگیان ایرانی و غیرایرانی در قالب کاروان صلح عازم سوریه شد و در فضای جنگی آن کشور قرار گرفت. حاصل آن سفر با کاروان شام است. اما کتاب قطار مهاراجه خاطرات ۵ سال زندگی وی در هندوستان است که به عنوان وابسته فرهنگی در آنجا حضور داشت و به شهرهای مختلفی مانند کشمیر و کلکته و لکنو و… سفر کرد. این کتاب در قالب مجموعه‌ای ازخاطرات کوتاه و در قالب طنز نوشته شده است و علت نامگذاری‌اش هم استعاره‌ای است که از قطار مهاراجه به عنوان گرانترین قطار وی گرفته شده است.

در تمام این سفرنامه‌ها و خاطرات، شعر حضور جدی دارد. در سفرنامه پرستو در قاف یکی از جدی ترین شعرهایش را گفته که در کتاب درج شد. در همه سفرنامه‌های قزوه، شعر حضور جدی دارد و فضای نگارش نیز حال و هوایی شاعرانه دارد و همین او را نسبت بقیه متمایزمی‌کند.

در بخشی از کتاب «پیاده تا خورشید» آمده است:

«از همین فرودگاه تهران لباس ورزشی پوشیده برای پیاده روی. من هم سنگ تمام گذاشته‌ام و با لباس رسمی آمده‌ام؛ با کت و شلوار قهوه‌ای نویی که همین ماه پیش خریده‌ام. می‌گوید: «تو با این لباس می‌خواهی بیایی پیاده روی؟»
من هم به شیوه طنز جوابش را می‌دهم: «ببین دوست عزیز مرا خود آقا دعوت کرده، باید هم با این لباس بیایم، شما را به گمانم ذوالجناح دعوت کرده! …»

................ هر روز با کتاب ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...