دوشنبه شب بیست و ششم اکتبر در شهری ساحلی در شمال فرانسه، یکی از اعضای سازمانی سیاسی و مخالف دولت، به نام گاریناتی، می‌کوشد دانیل دوپون، استاد رشته اقتصاد ملی را به قتل برساند... این قتل نافرجام، نهمین قتل از مجموعه حملاتی است که علیه شخصیتهای متنفذ در محافل صنعتی، و نیز آنانی که دارای کارکردهای مهم اقتصادی – سیاسی هستند، صورت می‌گیرد...والاس بر آن است که هویت یک جنایتکار را کشف کند؛ در حالی که خود، بدل به آن جنایتکار می‌شود.

مداد پاک کن ها  | آلن روب گریه
مداد پاک کن ها
[
Les gommes] . (The Erasers) رمانی از آلن روب گریه (1922)، نویسنده فرانسوی،‌ که در 1953 منتشر شد. مداد پاک‌کن‌ها، که نخستین اثر روب گریه به شمار می‌رود، در نخستین نگاه چنین می‌نماید که جزو رمانهای جنایی است. روب گریه در این رمان برای مضمون داستانش، طرحی متعارف و معمولی را به کار می‌بندد؛ یک حادثه، یک قاتل و یک کارآگاه «روشنگر». اما طرح این داستان به تدریج شکل نمایشهای تحلیلی عهد باستان را به خود می‌گیرد و مسئله اساسی یک رمان متعارف جنایی، یعنی اینکه «قاتل کیست؟»، از همان آغاز حل و فصل می‌شود، البته تنها برای خواننده.

در یکی از سالهای پس از جنگ که معلوم نیست چه سالی است در دوشنبه شب بیست و ششم اکتبر در شهری ساحلی در شمال فرانسه، یکی از اعضای سازمانی سیاسی و مخالف دولت، به نام گاریناتی، می‌کوشد دانیل دوپون، استاد رشته اقتصاد ملی را به قتل برساند. این سوءقصد در ویلای دوپون، که تنها خود او و خدمتکارش در آن زندگی می‌کنند، رخ می‌دهد. با این حال، سوء قصد ناموفق از کار درمی‌آید؛ زیرا گاریناتی به دستورهای دقیق یکی از رؤسای خود، به نام بوناونتورا، که گروه او دست به عملیاتی با هدف ارعاب شخصیتها زده است، با دقت لازم عمل نکرده است: گلوله‌ای که تبهکار فراری شلیک می‌کند، تنها زخمی سطحی بر بازوی دوپون ایجاد می‌کند. دوپون دستور می‌دهد او را به کلینیک یکی از دوستان پزشکش ببرند و در مطبوعات نیز خبری در مورد قتل وی چاپ کنند. این قتل نافرجام، نهمین قتل از مجموعه حملاتی است که علیه شخصیتهای متنفذ در محافل صنعتی، و نیز آنانی که دارای کارکردهای مهم اقتصادی – سیاسی هستند، صورت می‌گیرد. بنا به دستور وزیر کشور، تحقیقات ادارات پلیس محلی، که آغاز شده است، متوقف می‌شود. همان شب یک مأمور ویژه ضد جاسوسی،‌ به نام والاس،‌ که برای رسیدگی به این ماجرا اعزام شده است، وارد شهر می‌شود. او در کافه‌ای درست در نزدیکی محل جنایت اتاقی اجاره می‌کند. صبح روز بعد،‌ بدون آنکه از اقدام گمراه‌کننده دوپون خبر داشته باشد، تحقیقاتش را آغاز می‌کند.

او در ابتدای کار، پس از آنکه در مسیری طولانی و اشتباه در شهری با ساختمان‌سازی‌های آشفته و کانالهایی بی‌شمار با پلهای متحرک گم می‌شود، ‌به مقر پلیس می‌رسد. در اینجا کمیسر لوران، که گوش به فرمان مقام بالاتر از خود است،‌ می‌کوشد او را متقاعد سازد که ارتباطی بین این قتلها با یکدیگر وجود ندارد. در این بین دوپون در کلینیکی که در آن بستری است،‌ یکی از نزدیکان خود را، که تاجری است به نام مارشا، ملاقات می‌کند و از او می‌خواهد پوشه‌ای حاوی چند سند و مدرک را، که در ویلایش جا مانده است،‌ برایش بیاورد،‌ زیرا قصد دارد بدون جلب توجه به سفر رود. اما مارشا به دلایل گوناگون می‌پندارد که وی قربانی بعدی سازمان خواهد بود و بدین سبب،‌ در مدتی که به ظهر مانده است،‌ به مقر پلیس می‌رود تا بدون آشکار ساختن راز دوپون، از پلیس کمک و حمایت بخواهد. بوناونتورا، که فریب خبر چاپ‌شده در روزنامه را خورده است،‌ گاریناتی را به خاطر آنکه کارش را با تأخیر انجام داده است،‌ سرزنش می‌کند و به او دستور می‌دهد مراقب والاس باشد. والاس، با سرسختی لجوجانه‌ای، کار تحقیق را دنبال می‌کند و برحسب تصادف با همسر فرد به اصطلاح مقتول، که چند سالی است جدا از شوهرش زندگی می‌کند، آشنا می‌شود. والاس در یکی از ادارت پست به خاطر اشتباهی از طرف مقابل،‌ به نامه‌ای دست می‌یابد که حاوی خبری رمزی از سوی بوناونتورا است. بوناونتورا در این نامه به برکناری گاریناتی بی‌عرضه اشاره دارد و مأموریت جدیدی را به او اعلام می‌کند. از سویی دیگر، والاس توسط نامه‌ای از سوی شخصی ناشناس دعوت می‌شود که شب به خانه دوپون برود. در همان هنگام نیز مارشا که سخت ترسیده است، به سفری با مقصدی نامعلوم می‌رود. والاس در زمان مقرر در ویلای دوپون به کمین می‌نشیند، به این امید که قاتل را به چنگ آورد؛ اما در آنجا به دوپون مسلح برمی‌خورد که به دلیل بی‌فکری مارشا ناگزیر شده است شخصاً به دنبال اسناد و مدارک ضروری خود بیاید. والاس نیز به اشتباه و در دفاع از خود، درست بیست و چهار ساعت پس از قتل ظاهری دوپون، او را می‌کشد.

دسیسه‌ای که در رمان رخ می‌دهد،‌ در دو دایره زمانی کمابیش متقاطع ارائه می‌شود: یکی فاصله زمانی روز سه‌شنبه ساعت 6 صبح (گاریناتی به کمین والاس می نشیند) تا صبح روز بعد؛ و دیگر از ساعت 19 و 30 دقیقه عصر (تلاش گاریناتی برای قتل) تا عصر روز بعد (سه‌شنبه،‌ مرگ دوپون). در حدفاصل بین هر دو‌ «دایره زمانی»،‌ ساختاری به دقت طرح‌ریزی شده از پیش‌دستیها و تلافی‌جوییها یافت می‌شود. در اینجا نیز همان فن حذف توالی زمانی واقع‌گرایانه پایه و اساس این ساختار قرار می‌گیرد. علاوه بر این، در لایه دوم رمان نویسنده طرح «داستان کاراگاهی‌» را با طرحی دیگر،‌ یعنی طرح اسطوره باستانی اودیپ، در هم می‌آمیزد: والاس بر آن است که هویت یک جنایتکار را کشف کند؛ در حالی که سرانجام، خود، بدل به آن جنایتکار می‌شود. از این روی او کسی جز اودیپ نیست. به این ترتیب،‌ والاس به یاد می‌آورد که به هنگام کودکی با مادرش از شهر دیدن کرده و به دنبال پدرش گشته است. آن پاک‌کن‌های مخصوص،‌ معماگونه و نرم که والاس با سماجت دنبالشان می‌گردد (و نویسنده دلیلی برای این جستجو ارائه نمی‌دهد)، هر چند به رغم خرید بسیاری از آنها،‌ او پاک‌کن درست و حسابی را پیدا نمی‌کند. با این حال،‌این پاک‌کن‌ها،‌ مطابق با فن توصیف ضد روانکاوانه، نه چیزهایی حایز اهمیت‌اند، نه نمادند‌ (یعنی چیزی بیش از آنچه «واقعاً» هستند، به شمار نمی‌آیند).

این پاک کن‌ها،‌ به معنای وسیع کلمه،‌ به آن دسته اشیای «قابل درک و دریافتنی» تعلق دارند که روب گریه در توصیف آنها در رمانهایش، همان اندازه دقت تخصصی به خرج می‌دهد که می‌کوشد آنها را از استنادهای احساسی و شباهتهای انسانی بخشیدن پاک سازد. نشانه‌ای هم که پیش از این ذکر شد، به این «زمینه دوگانه» رمان اشاره دارد: شعری از اودیپ، اثر
سوفوکل: «زمان که به همه چیز ناظر است/ تو چه جوش‌ بزنی یا نزنی کار را به انجام رسانده است.» زمان همچون مقوله‌ای است که با طرح رمان سنتی از لحاظ شکل تنگاتنگ‌ترین رابطه را دارد و «تسلسل» آن را هدایت می‌کند، اما روب گریه می‌کوشد در رمانهای بعدی خود، تا آنجا که شدنی است،‌ آن را حذف کند. زمان، در این رمان‌ همچون بسیاری از رمانهای نو، برای نمونه در صرف وقت، اثر میشل بوتور، و تفتیش عقاید، اثر روبر پنژه، به دشمنی اسطوره‌ای – تجریدی مبدل می‌شود که قهرمان داستان از آن شکست می‌خورد.    

رضا نجفی. فرهنگ آثار. سروش

1.Alain Robbe-Grillet  2.Dans le labyrinthe  3.Garinati  4.D. Dupont 
5.Bonaventura  6.Wallas 7.Laurent  8.Marchat  9.Evelyne
10.detective story    11.Michel Butor  12.robert Pinget

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در قرن بیستم مشهورترین صادرات شیلی نه استخراج از معادنش که تبعیدی‌های سیاسی‌اش بود. در میان این سیل تبعیدی‌ها چهره‌هایی بودند سخت اثرگذار که ازجمله‌ی آنها یکی‌شان آریل دورفمن است... از امید واهی برای شکست دیکتاتور و پیروزی یک‌شبه بر سیاهی گفته است که دست آخر به سرخوردگی جمعی ختم می‌شود... بهار پراگ و انقلاب شیلی، هردو به‌دست نیروهای سرکوبگر مشابهی سرکوب شده‌اند؛ یکی به دست امپراتوری شوروی و دیگری به دست آمریکایی‌ها ...
اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...