آنچه در ادامه می‌آید برشی از کتاب «اختناق ایران» [The Strangling of Persia] اثر مورگان شوستر [Morgan Shuster] است که به انتخاب امید حسینی در صفحه شخصی‌اش منتشر شده است:

اختناق ایران» [The Strangling of Persia] اثر مورگان شوستر [Morgan Shuster]

این حقیقت که نابودی ملیت ایرانی به همت دولت‌های روس و انگلیس اتفاق منحصر به فردی در تاریخ نیست، از غم‌انگیزی آن نمی‌کاهد. در بعضی مواردی که استقلال قومی نابود شده است لااقل شبه توجیهی برای آن تراشیده‌اند ـ مثل توسعه‌ی مدنیت یا ایجاد نهادهای سیاسی برتر. در مورد ایران چنین عذری وجود ندارد. مگر کسی مدعی شود که هدف روسیه در ایران توسعه‌ی مدنیت و ترقی مملکت است!

در سرتاسر مناقشه‌ی بین دولت ایران و دو قدرت روس و انگلیس هرگز ادعا نشده که آنچه صورت می‌گیرد از سر خیرخواهی برای ملت ایران است. مردم بی‌گناه گروه گروه به خاطر «منافع روس» و «تجارت انگلیس» کشتار شده‌اند. دریغ از یک کلمه درباره‌ی میلیونها انسانی که جانشان به خطر افتاده، حقوقشان پایمال شده و اموالشان بر باد رفته است.

استیلای مشترک روس و انگلیس بر ایران آغاز شده است. البته روسيه سهم بیشتری دارد اما این تنها به ناتوانی انگلستان بر میگردد و برای ایران فرق نمی‌کند. ملت ایران محکوم به نابودی سیاسی و بردگی اقتصادی شده است. دنیا صدای آنها را نمی‌شنود. چون ضعیف و آسیایی‌اند و در سایه‌ی قفقاز.

سه دولت مسلمان مراکش و طرابلس و ایران را همسایگان مسیحی روشنفکرشان در یک سال نابود کرده‌اند. نمایش قشنگی نیست. اگر صدها میلیون مسلمان جهان به شدت خشمگین شده باشند تعجب دارد؟ آیا حق ندارند رویدادهای سال ۱۹۱۱ را جزئی از نقشه‌ای بدانند که دول مسیحی اروپا با هم کشیده‌اند تا حتی یک ملت مسلمان در جهان باقی نگذارند؟

مسلمانان دست‌کم در ایران تازه شروع کرده بودند به این که مسیحیت و تعالیمش را از صمیم قلب محترم بشمارند. شروع کرده بودند به قبول معیارهای اخلاقی غرب و اقتباس از شیوه‌های اقتصادی و نهادهای سیاسی ما. حال اگر جهان اسلام به دنیای مسیحی بگوید چنانچه ارزشی برای حکم دین خود «دزدی مکن» قائل بودی، با مراکش و طرابلس و ایران آن‌چه کردی نمی‌کردی، جواب چیست؟

نگارنده هیچ توهمی در مورد نوع‌دوستی در روابط بین‌الملل ندارد. البته عذری هم برای خودفریبی در کار نیست اما یکی از درسهای آموختنی از نابودی ایران این است که جهان متمدن هنوز در آغاز راه تعالی و سعادت است. ملت ایران که برای بقا و حق حاکمیت خود می‌جنگید تا برده‌ی حاکمان سنگدل تبهکار نماند، شایسته‌ی سرنوشتی بهتر از این بود که به بردگی پست‌تری تنزل کند و یا به اسم «تفاله‌های انقلاب» شکارش کنند و خونش را بریزند. دولتمردان روس و انگلیس می‌توانند به کار خود در ایران بنازند اما بعید می‌دانم کس دیگری به آن افتخار کند.

کیپلینگ (شاعر و نویسنده انگلیسی) گفته است در شرق با زور به جایی نمی‌رسید. در این گفته، هم اخطاری نهفته است و هم تأملی. انسان غربی و آرمان غربی می‌تواند شرق را به سمتی سوق دهد، به شرط این که انسان شرقی دریابد به راهی می‌رود که به سود اوست.

حقیقت این است که گرایشهای اخلاقی و غرور نژادی و حب وطن در شرق همان قوتی را دارد که در غرب؛ منتها در لایه‌ای زیرین‌تر پنهان است. پس شرقی اگر ببیند به راهی رانده می‌شود که تنها به سود غرب است از خود ایستادگی نشان می‌دهد.

اختناق ایران، صفحه ۲۳۷ـ۲۳۹

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...