از کتاب «حضور و بازیگری در امر سیاسی؛ انسانورزی و سیاست» تازهترین اثر پروفسور فرهنگ رجایی در پژوهشکده مطالعات پیشرفته خاورمیانه رونمایی شد.
به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا؛ فرهنگ رجایی، استاد دانشگاه کارلتون کانادا در نشستی که به مناسبت انتشار کتاب «حضور و بازیگری در امر سیاسی؛ انسانورزی و سیاست» برگزار شده بود، سخنانش را با شعری از مولانا آغاز کرد و گفت: از خدا جوییم توفیق ادب / بی ادب محروم ماند از لطف رب / بی ادب تنها نه خود را داشت / بد بلکه آتش در همه آفاق زد.
او درباره مسئله ادب در جهان معاصر گفت: از یک سو عمدتاً به بیان کارل پولانی، مورخ اقتصاد جهانی، به دلیل دگرگونی عظیم در سده بیستم، غایت زندگی آدمی بر روزمرگی و تولید و توزیع ارزشهای مادی قرار گرفته است و همچنین اریک هابزباوم، مورخ تاریخ کلان جهان، میگوید از آنجا که سده بیستم عصر تندروی و تامگراییست و تا امروز نیز ادامه پیدا کرده است، ادب امور به ویژه ادب مربوط به انسانورزی نادیده گرفته شده است.
وی افزود: این کتاب نخستین جلد از یک مجموعه است اما از نظر محتوایی آخرین اثر تالیفی من است که در آن نظام کلی اندیشگانی من درباره وضع بشر را در برمیگیرد. کتاب کوششی است برای بحث از ادب و آداب انسانورزی و رعایت و تحقق آن در سه سطح فردی، جمعی و همگانی. به عبارت دیگر در جهان امروز و به ویژه در ایران، امر شخصی و حتی گروهی فراوان است اما خبری از امر همگانی نیست.
او ادامه داد: مایلم دو پرسش را طرح کنم؛ چرا عنوان کتاب «حضور و بازیگری در امر سیاسی» است؟ مفروضات اساسی برای گردآوری و داوری این کتاب چیست و بر چه مبنایی شکل گرفته است؟ کتاب دو بخش دارد؛ بخش اول نظریهای است درباره حکمت وجودی آدمی بر زمین و ادب و آداب آن و بخش دوم درباره سه مثال برجسته از وضعیتهایی است که حکمت وجودی آدمی در آنها رعایت شده است. عنوان کتابها تعمقشده انتخاب میشوند و پرتوافکن بر محتوای کتاب هستند. به نظر من سه مقوله درباره مفهوم انسان اساسیاند و در طول تاریخ، ستونهای زندگی انسان هستند؛ این سه مفهوم عبارتند از حضور، بازیگری و امر سیاسی.
رجایی درباره این مفاهیم توضیح داد: امر سیاسی به ویژه در آثار کسانی مثل کارل اشمیت به تخاصمورزی و قدرتمندی تقلیل داده شده است اما در نظر من دلالت بر تمام اموری دارد که سامان جمعی انسانی موظف است رتق و فتق و مدیریت کند. زمانی خودکامگان تاریخ مانند هیتلر را بیادبان تاریخ خواندم و حالا اضافه میکنم کسانی مثل کارل اشمیت بیادبان اندیشه هستند. به تعبیر دکتر شایگان اصحاب اندیشههای غیربهداشتی هستند. برعکس تصور آنها، سیاست یکی از شاکلههای مجموعه اموری است که امر سیاسی را میسازد.
استاد دانشگاه کارلتون کانادا ادامه داد: امر سیاسی شش شاکله دارد: سیاست، اقتصاد، اجتماع، علم، هنر، دین و فرهنگ و تاریخ. از هر کدام غافل شویم آسیب میبینیم. سه شاکله اول برای بقای مادی اهمیت دارند اما سه شاکله دوم اختصاص به انسان دارند. اگر این شش شاکله از پویایی برخوردار باشند ما را به توسعه پایدار میرسانند. جهانداری باید روزآمد شود. تحققبخشنده به این مجموعه کسی جز آدمیزاد نیست و حضور و بازیگری از دیگر ویژگیهای او هستند.
همه توانشهای انسانیْ عملکردن در ما وجود دارد. همانطور که کانت میگوید «روشنگری یعنی آزادکردن خود از اسارت خودتحمیلکرده». این جمله نیز دلالت بر این دارد که بعد انسانی باید بالفعل شود. در آن صورت انسانورزی کردهایم و در این صورت در حوزه شخصی صاحب حضور میشویم. انسانورزی به دو شکل بروز پیدا میکند: در نسبت با خودم و در نسبت با نقشی که به من داده میشود. اخلاق حضور با اخلاق بازیگری متفاوت است اما متضاد هم نیستند.
او افزود: کتاب کوششی است تا منطق درونی سازوکار عملی و پیامد انسانورزی را که حضور و بازیگری در امر سیاسی است و تجربه نهایی آنکه مدنیت و تمدن است، بررسی کند. نتیجه این فرآیند توسعه پایدار است و تا ابد باقی میماند. پرسش دوم به مفروضات اصلی کتاب مربوط میشود که دو دسته هستند؛ دسته اول نظری هستند و تلاشی است برای درک منطق تمدنسازی. بخش دوم درباره هر کدام از تمدنها است. مفروض اول است که حکمت وجودی آدمی بر زمین فقط و فقط انسانورزی است. موضع من با تمام اندیشهورزانی که انسان را بالفطره چیزی ثابت میدانند مخالف است. انسانها از سویی فطرت حیوانی دارند و از سوی دیگر توانش انسانورزی به آنها داده شده است. در ادیان ابراهیمی خداوند نفس خود را به ما قرض داد و در دیدگاه غیردینی نیز انسان صاحب حق است و این خود نیز نوعی ایمان است. ما موجودی هستیم از توانش امر انسانی و معنوی برخورداریم.
رجایی ادامه داد: مفروض دیگر این است که انسانها برای مواجهه با جهان خود بیطرف نیستند و برای همین بر اساس حهانبینی فکر میکنند. ادعای من این است که در کل تاریخ فقط دو جهانبینی وجود دارد: قدسی حضوری و انسان حضوری. صفت حضوری یعنی منبع مشروعیتدهنده. منبع قدسی از خدا، اسطوره یا تابو گرفته میشوند. تا قرن چهاردهم جهانبینی قدسیحضوری بر جهان غالب بود. جهان سکولار ضد خدا نیست. چرخش از جهان قدسی به جهان انسانی به معنای بیدینی نیست بلکه به معنای تغییر جایگاهها است. مفروض سوم این است که انسانورزی آدمی بر زمین قانون خودش را دارد. قانون عینی دارد و باید مطالعه شود.
او درباره بخش دوم کتاب توضیح داد: در این قسمت درباره دورههایی بحث شده است که در آنها انسانورزی رعایت شده است. در اینجا نیز مفروضاتی وجود دارد. مفروض اول این است که قانون مدنیت و تمدنسازی زمان و مکان و قومیت نمیشناسد. مفروص دوم این است که مدنیت و تمدن نتیجه کوششی هماهنگ همه ارزشهای درخواستشده توسط انسان و در حیطه امر سیاسی است. مدنیت حاصل جمع همه ارزشها است. مثلاً ایتالیا در عرصه هنر بسیار پیشرو بود اما در نهایت متمدن نشد. مفروض سوم این است که میان جهانگیری و جهانداری مرزی باریک وجود دارد.
وی در پایان سخنانش گفت: امیدوارم این مفروضات در کتاب به خوبی توضیح داده شده باشند و امیدوارم مورد توجه مخاطبان قرار بگیرد.
................ هر روز با کتاب ...............