«سرزمین من» که نامش «ایران» است، بی‌هیچ پیشوند یا پسوندی، قدمتی هفت تا هشت‌هزار ساله دارد: در این سرزمین کهن، زنانِ بسیاری بالیدند، زنانی با گرایش‌های سیاسی و مذهبی گوناگون از قومیت‌های مختلف. هیچ‌کدام به دلیل مذهب یا قومیت، بر دیگری ارجحیت ندارد. همه اینها زیر یک پرچم، و در یک «کشور-ملت» به‌نام «ایران» هستند. هیچ ایدئولوژی‌ای نمی‌تواند پیش و پس از نامِ ایران، نامِ «سرزمین من» را مصادره‌به‌مطلوب کند؛ آن‌طور که در دیوارنگاره‌ی حکومتیِ میدان ولیعصر دیدیم: سه نام با سه تصویرِ غیرواقعی در حوزه ادبیات در این دیوارنگاره هر بیننده‌ای را به پرسش وامی‌دارد؛ چراکه هر سه، به لحاظ ایدئولوژی، هیچ نسبتی با حکومت نداشتند: فروغ فرخزاد، سیمین دانشور، و پروین اعتصامی.

زنانِ بی‌سرزمینِ من

فروغ فرخزاد، بزرگ‌ترین شاعر زن تاریخ ادبیات ایران، از پیشروترین زنان ایران بود. نام او، بدون تردید با آزادی و سنت‌شکنی گره خورده است: چه در شعر، چه در حوزه زنان. نباید از این نکته غافل ماند که در طول این چهار دهه، هیچ شعری از فروغ در کتاب‌های درسی نبوده است. او جزو نام‌های ممنوعه در جمهوری اسلامی است. از سوی دیگر، دیوان اشعار او نیز با سانسور وزارت ارشاد چاپ شده است. نکته جالب هم اینکه خواهر فروغ، پوران و برادرش فریدون، دو روی دیگر این خانواده بودند، که یکی در تبعید ترور شد و دیگری در خاک میهن، دق‌مرگ.

سیمین دانشور نام دیگری است در دیوارنگاره، که حاکمیت او را با نام جلال آل‌احمد جمع می‌زند. حال آنکه، سیمین از پیشروترین و مستقل‌ترین داستان‌نویسان زنان ایران بوده است. در داستان‌های او، به‌ویژه شخصیت «زری» در «سووشون»، روی هویت و استقلال زن ایرانی تاکید می‌شود، حتی در حوزه حجاب. هرچند سیمین و فروغ در این دیوارنگاره باحجاب تصویر شده‌اند، اما هیچ کدام به حجاب اجباری معتقد نبودند.

دیگر زن پرسش‌برانگیز دیوارنگاره پروین اعتصامی است که از موافقان کشف حجاب در زمان رضاشاه بود و شعر «زن در ایران» را هم در این‌باره سروده بود، هرچند او با «استبداد رضاشاهی» مخالف بود. پروین در این شعر به نقد وضعیت خانه‌نشینی زن ایرانی پرداخته است.

وقتی از دیوارنگاه بیرون می‌آییم و به تاریخ ادبیات ایران نگاه می‌کنیم، نام‌های برجسته‌ای از زنان ایران را می‌بینیم که از بزرگ‌ترین داستان‌نویسان و شاعران یکصد سال اخیر هستند: سیمین بهبهانی، گلی ترقی، مهشید امیرشاهی، شهرنوش پارسی‌پور، منیرو روانی‌پور، و غزاله علیزاده. همه این نام‌ها در تقابل با ایدئولوژی رسمی حکومت هستند، اما همه آن‌ها «زنانِ تاابد سرزمین من» هستند. از این نویسندگان، غزاله علیزاده در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۵ در جواهرده خودکشی کرد. مهم‌ترین اثر او «خانه ادریسی‌ها» برنده جایزه بیست سال داستان‌نویسی ایران شد. سیمین بهبهانی دیگر شاعر درگذشته این فهرست است که از او به‌عنوان «بانوی غزل ایران» یاد می‌شود. شعر معروف «دوباره می‌سازمت وطن» از ترانه‌های ماندگار او است که سال ۸۸ تا این روزهای اعتراضات سراسری، بارها خوانده شده است.

از دیگر نویسنده‌های زنی که هنوز زنده هستند و می‌نویسند، همه آن‌ها در تبعیدی ناخواسته در خارج از ایران زندگی می‌کنند- به‌جز گلی ترقی که هنوز کتاب‌هایش در ایران با سانسور منتشر می‌شود، مابقی نویسندگان عملا در محاق هستند؛ یعنی وزارت ارشاد هیچ مجوزی برای انتشار آثار آن‌ها نمی‌دهد.

این تصویری کوچک اما بزرگ، از زنان مفاخرِ «سرزمین من» در حوزه ادبیات داستانی و شعر است که همه‌شان نام‌های ممنوعه در «جمهوری اسلامی» هستند. زنانی برجسته در حوزه ترجمه و پژوهش نیز هستند، مثل لی‌لی گلستان، مهری آهی و ژاله آموزگار، که آثار درخشانی را ترجمه یا تالیف کرده‌اند و نام‌شان در این دیواره‌نگاره حکومتی نیست. به این نام‌های خارج از دیوارنگاره، می‌توان زویا پیرزاد، مهسا محبعلی، بلقیس سلیمانی، و فریبا وفی را هم افزود.

دیوارنگاره‌ی حکومتیِ میدان ولیعصر، یک چیز را بر همگان روشن کرد: اینکه هیچ نویسنده و شاعری نیست که بتوان آن را در چارچوبِ تعریف‌شده حکومت قرار داد. نویسنده و شاعر، انسانی مستقل از یک پیکره جمعی به‌نام «مردم» است که تنها برای مردم می‌نویسد؛ چراکه خواننده آنها نیز مردم هستند؛ همان‌طور که همین مردم، صاحبان اصلی حکومت هستند. هیچ حکومتی بدون مشروعیتِ مردمی، نمی‌تواند ادامه پیدا کند؛ آن‌طور که هیچ هنرمند و نویسنده‌ای بدون مردم نمی‌تواند در تاریخ ادامه یابد.

سازندگی

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...