کتابخانه‌های سیار «‌چهار مغز» به سراسر کابل سفر می‌کنند تا جوان‌ترین قشر جامعه را به داشتن نگرش انتقادی و خواندن تشویق کنند.

به گزارش ایسنا به نقل از نشنال، «فرشته کریم» ۲۷ ساله بنیانگذار «چهار مغز» است؛ موسسه‌ای که اتوبوس‌ها را به یک کتابخانه سیار تبدیل می‌کند.

یکی از اعضای این تیم می‌گوید: «ما یک گروه جوان افغان هستیم که همگی تجربه جنگ و تاثیرات مستقیم آن بر روی کودکی‌مان را داشته‌ایم. کودکی ما همچون هزاران کودک افغان دیگر پیش از آن‌که از آن بهره ببریم از بین رفت. این رنج ما را بر آن داشت تا تغییراتی در زندگی دیگر کودکان افغان ایجاد کنیم.»

با وجود این کتابخانه‌های سیار، کودکان زمانی را قبل و بعد از  مدرسه به مطالعه کتاب‌های مورد علاقه‌شان یا به بازی‌های فکری و مباحثه می‌پردازند.

این اتوبوس‌ها در هر مکان برای دو ساعت توقف می‌کنند. به گفته‌ «کریم» برای انتخاب محل توقف اتوبوس‌های سیار ناچارند که حقایق ویرانگر افغانستان را بپذیرند و آن‌ها را درنظر بگیرند.

«کریم» در این‌باره می‌گوید: «برای دور شدن از مکان‌های پرجمعیتی که می‌تواند هدف حملات تروریستی و بمب‌گذاری باشد، اتوبوس‌ها را در جاده‌های داخلی پارک می‌کنیم.»

یکی از دانش‌آموزان ده‌ساله‌ای که مرتبا از این کتابخانه سیار استفاده می‌کند، اظهار می‌کند: «داستان‌های جدیدی در این کتابخانه مطالعه می‌کنم و بعدا آن‌ها را برای پنج خواهر و برادرم که در خانه هستند نیز تعریف می‌کنم.»

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...