محمدرضا بایرامی، بعد از بیست سال رمان «سایه‌ی ملخ‌ها» را پس از بازنگری برای نوجوانان منتشر می‌کند.

«محمدرضا بایرامی» بیش از 20 سال است که برای نوجوانان داستان می‌نویسد و بارها برای کتاب‌هایش جایزه گرفته است. چند سال پیش او جایزه‌ی معتبر «کبرای آبی» را برای «قصه‌های سبلان» از کشور سوییس دریافت کرد و حتی داستان‌هایش به کتاب‌های درسی بچه‌های این کشور راه یافت!
 
بایرامی به‌ ما خبر داد که یک داستان نوجوانانه‌اش را که سال‌ها پیش چاپ کرده بود، برای چاپ دوباره، بازنویسی می‌کند. این کتاب را بایرامی  بیست سال پیش نوشت و در همان زمان هم منتشر شد؛ ولی امکان چاپ دوباره‌ی آن فراهم نشد و حالا بعد از گذشت این همه سال این نویسنده‌ی خوش‌ذوق به فکر انتشار دوباره‌ی آن است.
 
«سایه‌ی ملخ» درباره‌ی نوجوانی از طایفه‌ی اعراب صحرانشین منطقه‌ی خوزستان است. نویسنده در این کتاب، حوادثی را در منطقه‌ی خوزستان و از زبان این نوجوان روایت می‌کند که در نهایت به جنگ تحمیلی می‌رسد.

«محمدرضا بایرامی» یواشکی به ما گفت که این رمان، یکی از داستان‌هایی است که خودش آن را خیلی دوست دارد. او همچنین به ما گفت که قرار است این کتاب را تا پایان مهرماه امسال توسط انتشارات «سوره‌ی مهر» به بازار کتاب بفرستد.

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...